سردبيري كه هميشه ما را ميبيند
بنفشه سام گيس
اتاق سردبير، با ديوارهاي شيشهاي، بخشي از فضاي تحريريه است يعني آقاي دكتر بهزادي، پشت ميزش كه مينشيند، همه ما را به هنگام نوشتن گزارش و خبر ميبيند.
ما به سردبيرمان ميگوييم: «آقاي دكتر». عادت كردهايم بابت هر خوش و ناخوشي برويم به اتاق شيشهاي. تيتر بخواهيم، جمله مان بلنگد، خبر محرمانه شنيده باشيم، خلق مان تنگ باشد، وسط ندانستنها گير بيفتيم، از دست زمين و زمان شاد يا بيزار باشيم، هرچه باشد، ميرويم اتاق شيشهاي. نه چون آقاي دكتر، سردبير ماست، بلكه چون ميدانيم اين مردي كه هر روز، در گرما و سرما و جنگ و صلح، از ظهر تا شب، در اين اتاق شيشهاي مينشيند، روزهاي ما را زندگي كرده، خودش خبرنگار و حادثه نويس بوده و پله به پله، سختيها را پشت سر گذاشته تا امروز كه در اين اتاق شيشهاي مي نشيند و ما را و انگار روزگار خبرنگار بودن خودش را نگاه ميكند. در اين اتاق شيشهاي، هيچ سوال ما بيجواب نميماند. فرقي نميكند سوال از سياست باشد يا اقتصاد يا اجتماع يا مسائل منطقهاي و بينالمللي. ما با دستي پر از جواب از اتاق شيشهاي بيرون ميرويم. چند روز قبل وقتي بيحوصله بود و خسته از احوال اطرافش، وسط همان خستگي و بيحوصلگي، يك تيتر بينظير براي گزارشم پيشنهاد كرد. تيتر را، عين خود ما كه روي كاغذ با شكل حروف و كلمه بازي ميكنيم، روي كاغذ جلوي دستش نوشت و چند كلمه را پس و پيش كرد و حاصلش، يك تركيب عالي بود. گفتم: «آقاي دكتر، شما رو بايدبه اين ميز منگنه كنن كه خدا هيچوقت شما رو از ما نگيره.»