• 1404 پنج‌شنبه 16 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6111 -
  • 1404 پنج‌شنبه 16 مرداد

تقديم به روزنامه‌نگاري كه سنگر را رها نكرد

نازنين متين‌نيا

اگر از من بپرسيد مهم‌ترين چيزي كه از بهروز بهزادي در قامت يك سردبير ياد گرفتي، چه چيزي است؟ سرضرب جواب مي‌دهم: «تاب‌آوري و ادامه». دو واژه مهمي كه در روزگار فعلي، معناي واقعي‌اش تغيير كرده، اما بهروز بهزادي، روزنامه‌نگاري كه نزديك به شش دهه در تحريريه‌ها مانده و كار كرده، مصداق بارز و نمونه واقعي «دوام آوردن» به عنوان يك روزنامه‌نگار است. در روزگاري كه عمر روزنامه‌نگاري كوتاه است و شرايط، آدم‌ها را وادار به تغيير مي‌كند، آقاي بهزادي عزيز ما، همچنان در تحريريه است و پشت ميزش. در نگاه اول، شايد سطحي و ساده باشد. اما وقتي به روزنامه‌نگاري نگاه كنيد كه در هر شرايطي، پشت ميزش نشسته و كارش را ادامه داده، اين تصوير ساده نيست. سردبير ما، از پس سال‌هايي كه نوشتن با خودكار و كاغذهاي كاهي بود تا امروزي كه كامپيوتر و گوشي همراه، شكل ديگري كلمات را جان مي‌بخشد، بار روزنامه‌نگار بودن را به دوش كشيده. از تحريريه‌هاي قبل از انقلاب و در كنار اسم‌هاي بزرگ تا تحريريه‌هاي امروزي و روزنامه‌نگارهايي كه در فضايي بسيار متفاوت، تربيت شدند و روزنامه‌نگار ماندند، بهروز بهزادي ادامه داده، تحمل كرده، تاب‌ آورده، مانده و همچنان حضور دارد. شش دهه، عمري طولاني است براي ماندن و خسته نشدن و جا نزدن.
 من شاگرد كوچكي هستم كه در عمر بيست ساله روزنامه‌نگاري، هرجايي كه كم آوردم و طاقت از دست دادم، تصوير بهروز بهزادي، عشقش به روزنامه‌نگاري و تاب‌آوري سرسختانه‌اش، درسي بزرگ و اميدي روشن براي ادامه‌ام بوده. اينجايي كه ما هستيم، در تحريريه اعتماد، نام و حضور سردبير ما، هميشگي است. آقاي بهزادي هميشه هست؛ در كرونا، در جنگ، در روزهاي عادي و حتي وقتي بيمار است. اين عشق و علاقه خالص به روزنامه‌نگار بودن و ماندن، در تاريخ مطبوعات ايران، مثال زدني است. هم‌نسلان بهروز بهزادي، مدت‌هاست كه تحريريه‌ها را رها و بخش بزرگي از تجربه و حضور موثر را از تحريريه‌ها دريغ كرده‌اند. اما در مورد خاص بهروز بهزادي، ماندن و دريغ نكردن، وجه تمايزي بزرگ است. شما نمي‌دانيد ولي مي‌خواهم اعتراف كنم، هربار كه گوشي تلفن را برمي‌دارم و پشت خط صداي خش‌دار آقاي بهزادي را مي‌شنوم كه مي‌گويد: «سلام بابا»، ته دلم چراغي روشن مي‌شود؛ چراغي به نشانه اينكه اگر بهروز بهزادي همچنان سنگر را حفظ كرده و مي‌جنگد، پس من، شاگرد كوچكي كه دوازده سال زير سايه او، بخشي از عمر روزنامه‌نگاري‌ام را گذراندم هم مي‌توانم دوام بياورم، روزنامه‌نگار بمانم و پشت اين سنگر، سرباز خوبي باشم. من از دست سرنوشت بسيار متشكر و ممنونم كه چنين نمونه جنگنده و مبارزي را استاد در جوارم قرار داده و اميدوارم، اين نفس گرم و عزم راسخ، حالا حالاها، در كنارم باشد و هربار چراغ‌هاي اميدواري با «سلام بابا» روشن و گرم شوند. 

پي‌نوشت: 
آقاي بهزادي بسيار عزيزم، سرتان سلامت. اين صفحه به بهانه روز خبرنگار، با همراهي همكار خوبم محسن آزموده و روايت‌هاي بچه‌هاي تحريريه تقديم به شما. مي‌دانم كه مي‌دانيد بچه‌هاي اين تحريريه دلخوش به حضور شما هستند و اميدوارم، اين صفحه خاص، بخش كوچكي از نگاه قدردان ما به شما را، روايت كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون