به سوي غايتي از چهره انسان/ زنانه
حميدرضا صادقزاده
چهرههايي فرديت زدايي شده با فرمهاي كلي كه تا سر حد امكان به احجام بنيادين نزديك هستند. استفاده كمينه و بجا از عناصر هويتبخش، همه اينها با دلالتي آشكار به اسطورههاي زنانه، سادهترين توصيف از مجموعه مجسمههاي كوروش گلناري در نمايشگاه او در گالري ايرانشهر خواهد بود. اولين نمونههايی كه نويد اين مجموعه را در خود داشت، كمتر از ۲۰ سال پيش ارايه شدند. به واسطه مداومت و ابرام در توليد و نمايش آنها بيجا نخواهد بود كه امروز خط اصلي كار هنري او در نظر آورده شوند.
گلناري با نزديك به چهل سال فعاليت در رسانه مجسمهسازي در مقام هنرمند، استاد و مدرس دانشگاه، داور رويدادها و... كولهباري از تجربه را با خود دارد. مجموعه حاضر در گالري ايرانشهر را ميتوان جمعبندي آثار و زندگي هنري او دانست. به صورت ظاهر در اين مجموعه امكانات تكچهرهسازي در رسانه مجسمهسازي به كار گرفته شده. با اين تفاوت پر رنگ كه هنرمند از هرگونه شباهتسازي و بيان فرديت در خلق چهرهها پرهيز ميكند. ساختارهاي اصلي صورت جز سطوح كلي و غالبا محدب نيستند. برای مثال اجزايي چون گردن در حكم استوانهاي ساده شكل پذيرفتهاند. عناصر چهره چون چشم، دهان و بيني با اشارهاي محو و كلي اجرا شده و تلاش هنرمند معطوف به خلق غايتي كلي از چهره انساني و زنانه ميشود. ابعاد آثار از زير ۳۰ سانتيمتر تا حدود ۲ متر متغيرند و برنز، فولاد و فايبرگلاس به فراخور كار ماده خلق آثار هستند. گلناري در رفتار با مواد درگير خواص ذاتي و كيفيت بنيادين آنها نيست. بلكه به وضوح بر بيان فرم و شيوه مد نظر خود در مجسمهسازي فارغ از ماده خلق آن اصرار ميورزد. جزيياتي گاه محو و زماني آشكار چون پوشش سر، نيم تاج و روبندهها بر هويت عام زن ايراني در سير حيات تاريخي تاكيد و دلالت دارند. خلق آثار هنري كه زنان در آن نقش محوري يا مضمون اصلي را دارند در فرهنگ ايراني چيز غريبي نيست. بلكه اهميت كار گلناري را بايد در بستر هنر معاصر و پايهريزي افقي گشوده براي خلق معنايي متكثر و تأويلپذير در ساحتي زنانه و وراي زمان دانست. نمونه آثار هنري با مضمون زنان در دوران هخامنشي هرچند اندك (به صورت مهرهها، الواح طلايي و...)، در دوران اشكاني و ساساني به وفور در دسترس هستند. در دوره اسلامي با وجود منع كلي خلق تصوير جانداران در ايران به انواع و اقسامي از آثار تصويري و حجمپردازي شده برميخورديم كه به بخش گستردهاي از آن به زنان اشاره كرده، يا نقش اصلي را به عهده ايشان ميگذارد. براي نمونه گچبريهاي كاخها در اوايل دوران اسلامي، آثار مينياتور و كتابت در سدههاي بعدي، ريتونها و مجسمههاي سراميك، نقوش مينايي و زرين فام سلجوقي، مصنوعات مسي يا فولادي طلاكوب، تا آثار متعدد دوران قاجار و عصر حاضر در پيش روي جويندگان قرار دارند. در مواجهه با آثار گلناري به زني محجوب و مستور با تاجي بر سر كه گاه روبندهاي هم بر چهرهاش نشسته برميخوريم. اين اثر ايزد بانويي كهن را جلوهگر ميشود با حضوري مستمر ولي پنهان در طول تاريخ ايران كه حياتش از ديرباز تا امروز تداوم يافته است. براي زندگي جامعه ايراني در جغرافياي تاريخياش تا به امروز خطر خشكسالي بزرگترين تهديد بوده و ترس نيستي و نابودي حيات به دستش آن را در چشم اين مردم همعرض دشمني كهن با عداوتي آشتيناپذير جلوهگر كرده. پيشينيان اين ديار آب، زايندگي و تيمارداري حيات را چون ستوني بر ساختمان تمدن بشري امري زنانه در شمار ميآوردند. اسطوره آناهيتا يا ايزد بانوي آب، آباداني و باروري جاي هيچ شكي براي اين مساله باقي نميگذارد. الهه قرون (عنوان اثري از گلناري) به سهولت ميتواند دال بر حركت آگاهانه يا ناخودآگاه ذهن هنرمند در اين مجموعه آثار به سوي اين مضمون اسطورهاي باشد. اين زنان تاجدار و اسطورهاي گويي نگهباني و نگهداري زندگي و جاودانگي فرهنگ و مردمان ايران را برعهده گرفتهاند. در قالبهاي كهن اسطورهاي اين دست زنان به آساني بازشناخته ميشوند. چون شهرزاد و دين آزاد در هزار افسان، كه پادشاه خشمگين و بد خوي را با داستانگويي از كشتن خود و ديگر دختران باز ميدارند. او را رسم نيكخويي ميآموزند و هم راه و رسم مردمي را به نسلهاي آينده از راه روايتها و داستانهاي گوناگون به يادگار ميگذارند. از شهنواز و ارنواز در داستان ضحاك و فريدون تنها نامي به اشاره كفايت ميكند تا كلام مطول نگشته و درك معناي اسطورهاي آنان در دل داستان براي خواننده اين سطور محفوظ باشد. با فرض هرگونه فرديتزدايي و روايتگريزي در آثار گلناري، اين دست اساطير زنانه در كار او قابليت تأويلپذيري تام يافتهاند. تجلي زن ايراني در جايگاه اين فرهنگ كهن در آثار هنرمندان معاصر ديگري به جز كوروش گلناري هم قابل بازشناسي است. نقاشيهاي بهرام دبيري و آثار بهرام بيضايي چه تحقيقي، چه متون نمايشي و آثار سينمايي به عنوان نمونههاي قابل توجه از اين رويكرد شايسته توجهاند. جاه و مقام ايزد بانوي آب و اهميت زنان در داستانهاي اساطير ايراني ويژگي زنان را در اين فرهنگ تجلي ميبخشد. در قياس با اساطير يوناني به خلاف آفروديت كه هوسباز و فريبكار بود. آناهيتا حياتبخش، زاينده، خيرخواه و تيماردار مردمان است و در جغرافياي خاورميانه، به واسطه عصبيت حتي تا عصر كنوني هم جايگاه و احترام درخور خويش را نيافتهاند. به هر روي در پس اين چهرههاي محو و ساده ساخته دست كوروش گلناري، چه بستر فراخي براي تامل و تاويل گشوده بر جاي ميماند و هر آنچه گفته شد، به اختصار و اشاره رفت و چه بسيار سخنها كه نگفته فرو گذاشته شد. اين اميد همچنان بر جاي ميماند تا اينگونه آثار كه ريشه در تاريخ، هويت و زيست ايراني دارند. هر چه عميقتر لايههاي اين فرهنگ غني را كاوش كنند تا تحفهاي براي وارثان امروزي فراهم و چراغي در مسير انسانيت از قبل يادگاران كهن اين آب و خاك افروخته دارند.