بازنشر يك گفتوگو با شادروان مرتضي كاخي به مناسبت درگذشت او
ناگفتههاي قرارداد 1975 الجزاير
در صفحه اول شماره 18 سال پيش روزنامه دو تيتر جلب توجه ميكند كه نخستين آن درباره سخنان رهبري با عنوان «پايداري در موضوع هستهاي يك ضرورت و نياز ملي است» و تيتر ديگر درباره مواضع تهران و واشنگتن است
كيوان مهرگان
دي ماه سال 1386 جلال طالباني، رييسجمهور فقيد عراق پس از سرنگوني صدام حسين در يك موضع كاملا متفاوت ادعاهايي را درباره شطالعرب و قرارداد 1975 الجزاير مطرح كرد. جنجال بزرگي بين ايران و عراق به وجود آمد. هر ديپلماتي يا حقوقداني تلاش ميكرد كه ابطال سخنان طالباني را با استدلالهاي حقوقي مطرح كند. من در آن زمان كارم در روزنامه اعتماد انجام مصاحبه بود. تلاش ميكردم مصاحبههاي متفاوتي بگيرم. اين موضوع به ديپلماسي مربوط بود من هم هيچ تخصصي در حوزه حقوق بينالملل نداشتم. جنجال سخنان طالباني ادامه داشت. خانم آبشناسان آن موقع يك مجله ادبي به نام گوهران منتشر ميكرد. مجله بسيار خوبي كه بين اهالي ادبيات گل كرده بود. چند روزي از اين جنجال طالباني گذشته بود در تحريريه روزنامه اعتماد در خيابان خواجه عبدالله انصاري در ميان بچههاي گروه سياسي نشسته بودم كه خانم آبشناسان تماس گرفت. فكر كردم ميخواهد درباره مجله گوهران صحبت كند. بعد از احوالپرسي گفت دكتر كاخي را ميشناسي؟ گفتم شعرپژوه؟ گفت: بله. چند باري در گعدههاي منزل خانم پوران فرخزاد ايشان را ديده بودم يادم هست آن موقع چاپ تازهاي از كتاب روشنتر از خاموشي منتشر شده بود. گفتم يك كتاب از ايشان درباره شعر معاصر خواندهام. گفت ميخواهي درباره اين جنجال طالباني با او مصاحبه كني؟ گفتم مگر ايشان شعرپژوه نيست؟ گفت: فقط شعرپژوه نيست ديپلمات بوده و در تعيين خط مرزي قرارداد 1975 الجزاير ايشان نقش اصلي داشته. نفهميدم چطور كيف و واكمن (ضبط صوت خبرنگاري) را جمع كردم خودم را به يكي از كوچههاي خيابان ميرداماد رساندم. بهنام موذن هم به عنوان عكاس با ما آمد. باورم نميشد دكتر كاخي، اديب و شعرپژوه به عنوان يك كهنه ديپلمات دارد با ما درباره مهمترين جنجال خبري روز حرف ميزند. خانم آبشناسان هم كنار ما نشسته بود.
حافظه درخشان و اطلاعات نابي داشت. خوب همه چيز را به ياد ميآورد. مصاحبه انجام شد. خيلي سريع پياده و تنظيمش كردم. مصاحبه را به دكتر بهزادي دادم تا خواند مثل هميشه برق در چشمانش درخشيد و گفت عكاس برده بودي؟ گفتم: دكتر، بهنام آمده. دكتر مصاحبه به دست رفت اتاق عكاسان پيش عباس كوثري. گفت عباس! يك عكس قدرتمند كه تحرك هم داشته باشد از دكتر كاخي ميخواهم. با هم عكسها را ورق زدند. دكتر بهزادي، عكسي از دكتر كاخي در حالي كه دارد عينكش را به چشم ميزند انتخاب كرد. فردا كه عكس دكتر كاخي در صفحه اول چاپ شد با او تماس گرفتم كه خبر چاپ مصاحبه را بدهم گفت: عجب عكس دلبرانهاي هم كار كردهاي! تشكر كرد و گفت مصاحبه خوب و لازمي شد. فكر كنم طالباني بفهمد پشت اين قرارداد چقدر مستحكم است.
خانم آبشناسان هم كه در مصاحبه ما را همراهي كرد، گفت: دكتر خيلي خوشش آمده.
روزها و سالها گذشت يك بار ديگر هم با منزل دكتر كاخي تماس گرفتم متاسفانه امكان صحبت نداشت. تا امروز كه متوجه شدم پيش از شبيخون دولت نتانياهو به ايران او جهان ما را ترك كرده است. ياد آن مصاحبه افتادم و به دكتر بهزادي پيشنهاد دادم براي گراميداشت كهنه ديپلمات كشور اين مصاحبه بازنشر شود. و دكتر مثل هميشه محبتش را دريغ نكرد.
ياد دكتر مرتضي كاخي گرامي باد.
در پس سيماي شعرپژوه دكتر مرتضي كاخي، ديپلمات كهنهكاري خوابيده است كه امضايش پاي يكي از مهمترين و شايد مهمترين قرارداد مرزي ايران و عراق در سال 1975 نشسته است: قراردادي كه به 1975 الجزاير مشهور است و هر كدام از دولتمردان عراق از صدام تا طالباني انگشت وسواس و حساسيت خود را روي اين قرارداد گذاشته و ميگذارند. دكتر مرتضي كاخي پس از توافق شاه ايران و معاون وقت رييسجمهور عراق به دليل آشنايي با حقوق بينالملل از طرف دولت وقت ايران نماينده تامالاختيار در تعيين مرزهاي آبي ايران و عراق ميشود. او پس از ماهها فعاليت شبانهروزي با كمك آبنگاران نيروي دريايي ايران موفق ميشود پس از قرنها خط مرزي ايران و عراق را در اروندرود ترسيم كند و ضمن تامين منافع ملي ايرانيان، امضاي روساي هياتهاي تامالاختيار نمايندگي دولتهاي عراق و الجزاير را پاي اين قرارداد بنشاند. اظهارات شگفتانگيز جلال طالباني رييسجمهور تازهكار عراق بار ديگر ضرورت بازخواني اين قرارداد را يادآوري كرد.
آقاي طالباني، رييسجمهور عراق با اين بهانه كه دولتهاي امضاكننده قرارداد 1975 الجزاير در ايران و عراق سرنگون شدهاند خواستار لغو قرارداد شد. اگرچه بعدها اين حرف را پس گرفت اما اين اظهارات نشان داد كه دولتمردان عراقي در هر لباسي كه باشند روي اين قرارداد حساسيت ويژهاي دارند. براي بحث درباره اين قرارداد، روندي را كه منتهي به امضاي قرارداد 1975 الجزاير شد با هم مرور كنيم.
شاه و صدامحسين در حاشيه كنفرانس اوپك در الجزاير با هم ملاقات داشتند. شاه پيش از اين ملاقات گفته بود كه مايل است با صدام ملاقات كند.
چرا؟
به خاطر اينكه رييسجمهور وقت « حسنالبكر» سخت مريض بود و نميتوانست در كنفرانس شركت كند. از طرف ديگر شاه احساس ميكرد، صدام بهانهاي درست كرده است براي حسنالبكر كه پيش از مرگ او خودش را جانشين او معرفي كند. علاوه بر اين پادشاه يك كشور از نظر آداب تشريفاتي تفوق دارد بر روساي جمهور كه رييس يك كشور هستند و در اين رده معاون رييسجمهور از همه اينها پايينتر است. شاه هم با آگاهي از اين سلسله مراتب ترجيح داد با صدام ديدار داشته باشد. چون در مذاكرات مسلطتر بود. حتي آن موقع عكسي از ملاقات شاه، رييسجمهور الجزاير و صدام چاپ شد كه در آن عكس، شاه و رييسجمهور الجزاير دوشادوش هم راه ميروند و صدام پشت سر آنها حركت ميكند. در هر حال صدام در آن ايام قدرت مسلط و بلامنازع عراق بود. به هرحال هدف از اين ديدار اين بود كه بنشينند و تمام اختلافات موجود را از هر نوع كه هست بين دو كشور رفع كنند.
در آن موقع اختلافات دو كشور چه بود؟
اختلافات مرزي، حقوقي، ارضي، تردد اتباع، بدرفتاري در مرزها، بدرفتاري با اتباع ايران از جمله موارد اختلاف برانگيز بود. عراق هرگاه فرصتي پيش ميآمد ايرانيان يا شيعيان و ايرانيالاصلهاي ساكن در عراق را به عنوان «معاود» به ايران ميفرستاد. طي آن مذاكرات توافق شد روي سه موضوع مذاكره كنند: مسائل نظامي، مسائل مرزهاي خاكي و مسائل مربوط به مرزهاي آبي.
يعني تا آن تاريخ اين سه موضوع بين ايران و عراق حل و فصل نشده بود؟
البته قراردادهايي وجود داشت. مثلا از عجايب بود كه قرارداد ارزنهالروم كه يك قرن پيش بين دولت وقت ايران و دولت عثماني، امضا شده بود سفراي انگليس و روس هم حاضر بودند و طبيعي بود كه منافع كشورهاي خود را در قرارداد ديكته ميكردند در قراردادهاي بعدي هم همين وضعيت تكرار شد. بار آخر قرارداد 1937 بود كه ايران خواستار لغو اين قراردادها شد و استدلالش هم اين بود كه در زمان عقد قراردادها، عراق در قيمومت دولت انگليس بوده و انگليس هم منافع عراق را تامين كرده است.
عراق كه نپذيرفت؟
خير، عراق نپذيرفت و اين مسائل ادامه پيدا كرد و مسائل فيمابين بلاتكليف مانده بود تا 1975.
پيش از ملاقات صدام و شاه در الجزاير گويا يك درگيري چندساعته هم بين دو كشور به وجود ميآيد؟
جنگ نشد. ايران قواي خودش را به خوزستان برده و فرمانده ارتش ايران گفته بود اگر اجازه بدهند ما ناهار را در بغداد ميخوريم. يعني صبح حركت كنيم، ظهر بغداد را ميگيريم.
خب علت لشكركشي ايران به خوزستان چه بود؟
همين روابط نامناسب مرزي و بدرفتاري عراقيها با ايرانيها. دولت عراق اموال ايرانياني را كه سه نسل در عراق بودند ضبط ميكرد و آنها را به ايران ميفرستاد، علاوه بر اين چون اينها شيعه بودند همواره مورد اذيت و آزار قرار ميگرفتند. البته در عوضش ايران هم به كردهايي كه در شمال عراق درگير بودند كمك ميكرد.
يعني بعد از اين لشكركشي بود كه دولت الجزاير پادرمياني كرد تا دو طرف با هم مذاكره كنند؟
خير اين تهديد به جايي نرسيد چون كشورهاي ديگر دخالت كردند و بعدها متوجه شدند اين فقط يك مانور بوده. بعدها همه متوجه شديم كه شاه اسلحه به قواي ايران نداده بود. يعني گلوله به اندازه كافي به قواي ايران نداده بود. چون هراس داشت. شاه ميترسيد كه قواي مسلح يك دفعه به طرف تهران حركت كنند و خودش را ساقط كنند. به هر حال ديكتاتورها هميشه اين گرفتاريها را دارند. به هر حال در مذاكرات 1975 الجزاير براي نخستينبار بود كه يك قدرت سوم با چشمداشت به منافع نامشروع خود وسط مذاكرات نبود. الجزاير يك ميانجي عرب بود و عراق نميتوانست ايرادي بگيرد. ايران هم ميخواست مسائلش با عراق حل شود. در سال 1975 وضع مالي ايران خوب شده بود و شاه با تكيه بر همين وضع خوب ميخواست مسائل خارجي خودش را حل كند.
مكانيسم حل و فصل مسائل سهگانهاي كه شما بيان كرديد مورد توافق صدام و شاه قرار گرفت چگونه تعيين شد؟
در حوزه نظامي هيچ اطلاعي ندارم، چون اين مساله به اداره ضداطلاعات ارتش واگذار شد و كسي از مفاد آن اطلاع پيدا نكرد.
مرزهاي خاكي و آبي را چه كرديد؟
مرزهاي خاكي معلوم بود و سر آن، دو طرف دعوايي نداشتند. فقط دو قطعه زمين بود كه دست ايران بود، ايران تعهد كرد اين زمين را به عراق برگرداند و ادعاي ارضي ديگري به هم نداشتند و فقط بايد ميلههاي مرزي مرمت و نصب ميشد.
فقط اروندرود مانده بود؟
عراق كه در زمان عقد قرارداد 1937 در قيمومت انگليس بود ميخواست مثل گذشته و برخلاف موازين حقوق بينالملل عمومي در مورد آبهاي بينالمللي عمل كند. انگليس هم به خاطر اينكه بزرگترين پالايشگاه نفت ايران در آبادان بود، نميخواست كه ايران در شطالعرب قدرتي داشته باشد. مثل حالا كه نبود هر كشوري براي خودش پالايشگاه داشته باشد. مساله دوم درباره شهر بصره بود. بصره دومين شهر عراق بود و از شطالعرب تغذيه ميشد. براي همين حضور و قدرت ايران در اين رودخانه خيلي براي آنها حائز اهميت بود.
علاوه بر مسائل سياسي پشت پرده مانند همان دغدغه انگليسيها درباره قدرت گرفتن ايران در اروندرود، اهميت اروندرود در چه مسائل ديگري بود؟
رودخانههايي مانند اروندرود كه مرزي هستند يا از يك كشور عبور ميكنند و به كشور ديگر ميريزند بايد يك وضعيت حقوقي داشته باشند. مانند رودخانه دانوب كه از اتريش و مجارستان و روماني حركت ميكند. يا رودخانه هيرمند كه از افغانستان سرچشمه ميگيرد و به ايران ميآيد. افغانستان نميتواند همه آب هيرمند را براي خودش مصرف كند. در اين ميان مهمترين قراردادها روي رودخانههاي مرزي است. رودخانههاي مرزي هرگز به يك كشور تعلق ندارد. نخستينباري كه قرارداد بر سر يك رودخانه به امضا رسيد در 1848 بر سر رودخانه راين بين فرانسه و آلمان بود: قراردادي كه آلمانها به تقسيم آن بين دو كشور لقب «تالوگ» دادند. يعني خط منصف آب و همين يك نوع سيستم شد در حقوق بينالملل عمومي كه بعدها مناقشات مربوط به رودخانههاي مرزي بر اساس همين مدل «تالوگ» حل و فصل ميشد.
يعني قرارداد 1975 هم براساس مدل «تالوگ» است؟
قراردادهاي تالوگ از 1848 تا 1975 چندين بار عوض شد و آنچه ما در اروند با عراقيها در حضور الجزايريها تنظيم كرديم يك تالوگ بيسابقه بود.
چرا بيسابقه؟
تا آن زمان 18 تالوگ به وجود آمده بود كه تالوگ اروندرود با همه آنها متفاوت بود.
تكامل يافتهتر بود؟
براساس شرايط خاصي بود و تكامل يافته هم هست.
اين قرارداد را چگونه تنظيم كرديد؟
اول گفتند از وسط آب يا وسط مياه ترسيم كنيم. اين خط منصف را نميشود رسم كرد. چنين چيزي فقط در تصور ميگنجد. بعد گفتند بياييد گودترين جا را انتخاب كنيم، بعدها معلوم شد خطالقعر ميآيد از ساحل كشوري رد ميشود كه آنجا رسوب بيشتر است كه دو متر با اين كشور فاصله دارد و 800 متر با كشور ديگر. باز اين مساله را تغيير دادند آمدند گفتند كانالي كه قابل كشتيراني باشد چه وسط آب باشد چه خطالقعر همين را روي آب مبنا قرار دهند. بعد متوجه شدند كه ممكن است پنج خط وجود داشته باشد كه كشتي بتواند از آنجا عبور كند، در اين حالت كدام يك را انتخاب كنند. گفتند مهمترين و اساسيترين كانال كشتيراني، بعد گفتند ممكن است دو يا سه كانال باشد. حالاما با عراق رسيده بوديم به اين نقطه كه بايد تعيين خط ميكرديم. اين نخستينباري بود كه معاون رييسجمهور عراق اختيار كامل گرفته بود كه با شاه ايران مذاكره كند و به تالوگ رضايت داده بودند. هرچند مطمئنم هيچ كدام از روساي دو كشور نميدانستند مفاهيم گسترش يافته حقوقي «تالوگ» چيست !
به هر حال با عنوان قرارداد حسن همجواري و حسننيت قرار شد دوطرف به راهحلي برسند كه مشكلات حل شود. دو طرف توافق كردند دو هيات از دو كشور تعيين شود، يك هيات هم از الجزاير قرار بود بيايد كه آمد. نتيجه مذاكرات اين سه هيات اين شد كه يك كميته مشترك ايران و عراق با حضور نماينده الجزاير تشكيل شود و نمايندگان تامالاختيار دو كشور بتوانند در خوزستان و از بالاي اروندرود يعني جايي كه مرز مشترك است بررسي كنند بستر رودخانه از لحاظ پستي و بلندي و امكان كشتيراني در چه وضعي است. به اين كار «آبنگاري» ميگويند.
اين هيات مشترك تعيين شد؟
بله و من شدم نماينده ايران در اين كميته.
تنها بوديد؟
بله، البته از من خواستند كه كساني بيايند همكاري كنند كه من ترجيح دادم به تنهايي كار را انجام بدهم.
چرا تنهايي؟
به خاطر اينكه كسي را پيدا نكردم كه بتواند به من در اين مساله مهم كمك كند.
هيات عراقي چند نفر بودند؟
16 نفر و من تنها. تنها درخواست من اين بود كه فقط يك حسابدار باشد كه كارهاي حسابداري را انجام بدهد. وقتي با هيات عراقي وارد مذاكره شديم پيش از هر عملي من به اين موضوع فكر ميكردم كه حالادنيا گشته و گشته و تعيين مرز اين مملكت به دوش من افتاده است و اينجا من هر چه امضا كنم مهم و ماندگار است. چون توافق شده بود و نوشته بودند خطوط مرزي كه به اين ترتيب توسط اين هيات - هيات ايراني و عراقي - با حضور هيات الجزايري (كه آنها هم پنج نفر بودند) مشخص ميشود غيرقابل تغيير و نقض است.
اين توافق در كجا ثبت شده است؟
در پيشنويس قرارداد 1975. من مدام به اين فكر ميكردم شايد «مرد اينبار گران نيست دل مسكينم...»
شما چه ميكرديد؟
واقعا در آن مدتي كه مشغول اين كار بودم از جانم مايه ميگذاشتم. هيات عراقي به كشورشان ميرفتند برميگشتند اما مسير من از كشتي به هتل بود و بالعكس. مدام نقشهها را نگاه ميكردم با هيدروگرافهاي ايراني كه در نيروي دريايي مشغول بودند مشاوره ميكردم تا بهترين خطي (هيدروگرافي) را كه منافع حداكثري ايران را تامين ميكند و ضمنا به منافع طرف عراقيها خدشهاي وارد نميكند تعيين كنم تا آنها تن به مذاكره بدهند. چند روزي كه با اينها كار كردم، روابط دوستانهاي بين ما به وجود آمد و عراقيها به من اعتماد كردند. من به آنها گفتم نه شما دنبال صدام هستيد و نه من دنبال شاه. ما كه هر دو دنبال وطنمان هستيم نبايد كاري بكنيم كه سر همديگر كلاه بگذاريم. چون بيفايده است و بالاخره افرادي باهوشتر از من و شما پيدا ميشوند كه «گير» كار را پيدا كنند. آنها هم به من اعتماد كردند.
با همه مشكلاتي كه وجود داشت ما يكي از مهمترين كانالهاي كشتيراني از آن بالاتا دهانه فاو را مشخص و روي نقشههاي هيدروگرافي پياده كرديم. تعيين اين كانال نزديك به دو ماه طول كشيد.يادم ميآيد يك روز به اتفاق هيات عراقي با چرخبال در آسمان رودخانه به پرواز درآمديم. از آن نقطه منطقه در آرامش كامل بود. عراقيها و ايرانيها در حال ماهيگيري بودند. چراغهاي منازل ملت دوطرف رودخانه روشن بود. من به آن هيات عراقي گفتم بياييد كاري كنيم كه در اينجا صلح شود و آنها با آرامش با هم زندگي كنند. آنها گفتند هرطور كه تو بگويي ما قبول ميكنيم. من گفتم اين خط كشتيراني تقريبا تاييد شده، بياييد امضا كنيد، آنها هم امضا كردند. من هم امضا كردم. نماينده الجزاير هم كه به عنوان ميانجي در مذاكرات بود، امضا كرد و همانجا كار من ديگر تمام شد. يك ساعت بعد با اولين هواپيما پرواز كردم چون به آرزويم رسيده بودم يك ساعت بعد در تهران كار را تمام شده تحويل مقامات دادم.
واكنش عراقيها چه بود؟
صدامحسين و عراقيها هم خوشحال شدند. چون ايران به شرط آنكه دولت عراق آنها را مورد اذيت و آزار قرار ندهد دست از حمايت كردها برداشت. گروهي از رهبران آنها كه ميخواستند به ايران پناهنده شوند، پناهنده و در كرج مستقر شدند. اما به اين ترتيب نهضت خودمختاري كردها از بين رفت.
شاه به ازاي امضاي قرارداد 1975 حاضر شده بود دست از حمايت از ژنرال بارزاني بردارد؟
بله؛ دكتر خطيبي داماد آيتالله كاشاني كه زماني رييس سازمان شير و خورشيد بود و مسووليت ساماندهي به فرماندهان كرد را برعهده داشت بعدها آمد نزد من گفت: فلاني، ميدانم كه تو اين كار را كردهاي. منظورش همين تعيين مرز آبي در اروندرود بود. اما من ميخواهم يك رازي را با تو در ميان بگذارم. دكتر خطيبي تعريف كرد كه ژنرال بارزاني به او گفته است اين نامرد اين ناجوانمرد( منظورش شاه بود ) اگر ما را به صدام نميفروخت ميخواستم ايران را به مرزهاي تاريخي و طبيعياش نزديك كنم.
يعني ايران در اروندرود از عراق امتياز گرفت؟
عراق ادعا ميكرد كه شطالعرب در خاك عراق جريان دارد و مرز ايران و عراق در ساحل شرقي شطالعرب است.
اما در حال حاضر؟
همان خطي است كه ما تعيين كرديم.
يعني بيش از آنچه حق ماست گرفتهايم؟
خير، هيچ چيز بيشتر نيست.
اعتبار اين قرارداد تا چه اندازه است؟
در ماده 5 قرارداد گفته شد: علامتگذاري مرزهاي آبي و خاكي كه تعيين خط مرزي زميني و رودخانه دائمي بين دو كشور است دائمي، تغييرناپذير، قطعي و غيرقابل نقض است. مفاهيمي كه هر چهارتاي آن توسط دولت عراق نقض شده است ؛اولا ميگويد دائمي است: علتش اين است كه به سازمان ملل اعلام شده و به موجب منشور ملل متحد يكي از وظايفش اين است كه به هيچ عنوان نگذارد مرزهاي شناخته شده بينالمللي تغيير كند. تغييرناپذير است. قطعي است: نميتوانيم بگوييم اين قسمتش هنوز روشن نيست. قابل نقض هم نيست. بنابراين قراردادي به اين استحكام وجود ندارد. چون تكليف هر دو طرف را مشخص كرده است.
در خبرها آمده بود كه يك هيات عراقي به تهران ميآيد تا پيرامون سخنان جلال طالباني مذاكره كند. علاوه بر اين رييسجمهور ايران هم از اظهارنظر در اين باره خودداري كرد. پذيرفتن مذاكره درباره يك قرارداد قطعي را شما چگونه ارزيابي ميكنيد؟
فوقالعاده خطرناك است. شايد طرف عراقي بخواهد انحراف حقوقي در قرارداد ايجاد شود. چون هرگونه مذاكره درباره اصل قرارداد معنايش اين است كه اگر در طول مذاكره با ايران به توافق نرسيدند ميگويند درباره اين قرارداد داريم مذاكره ميكنيم و اين قرارداد محل مذاكره است تا به توافق نرسيم و مساله حل نشود بايد يك قاعده ديگر اجرا كنيم. ميگويند چه قراردادي، پاسخ قرارداد قبلي است. قرارداد قبلي چيست، قراردادي است كه به ضرر ايران است. چون طرف عراقي اساسا تالوگ را قبول ندارد و اگر قرارداد را برسانند به اين نقطه آنها ديگر هرگز تن به مذاكره نميدهند.
داريد هشدار ميدهيد؟
بله. دستگاه سياست خارجي بايد مراقب باشد اصل قرارداد و مفاد آن هيچگونه جايي براي مذاكره ندارد. اگر قرار است مذاكرهاي انجام شود بايد درباره تكاليف و حقوق دوطرف نسبت به اجراي آن باشد. همهچيز درباره شطالعرب روشن شده است. خود طالباني كه يك فرد حقوقدان است ميداند كه حرفش مبنا ندارد. چون هيچ امتياز خاصي به ايران نداده است. آنچه حق مسلم ما بوده است به ما داده شده است.
آقاي دكتر، طالباني و صدام هر دو روي اين قرارداد مانور ميدهند. چرا؟
صدام حسين خيلي دوست داشت قهرمان عرب باشد. همانطور كه قذافي، بوتفليقه و ناصر هم همين خيال را داشتهاند. بعد از انقلاب وقتي ديد اوضاع ايران ناآرام است، ارتش وضع بساماني ندارد، پيش خودش گفت بهترين موقعيت است كه قرارداد1975 الجزاير را ملغي كند. صدام حسين قبل از اينكه بيايد قرارداد را جلوي تلويزيون پاره كند، 10 روز قبلش به استناد همين قرارداد آمد دو قطعهزميني را كه متعلق به خود عراق بود و ايران بعد از امضاي قرارداد 1975 چندين بار از جمله طي يادداشت شماره 3471/18 بند دو مورخ 17/3/57 موكدا آماده تحويل اين دو قطعه زمين به نامهاي سيف السعد و زين القوس بود اما عراق قبول نكرد. صدام 10 روز قبل از پاره كردن قرارداد آمد به استناد همين قراردادي كه پاره كرد، آن دو منطقه را با توپ و تانك و بدون مقاومت نيروهاي ايراني گرفت تا به افكار عمومي عرب وانمود كند من به زور حقم را از ايران گرفتم. بايد با ايران با زبان زور برخورد شود. حالاپرسش اين است اگر به همين دليل رفته اين دو قطعه زمين را گرفته، پس تجاوزگر به كشور همسايه است. اما اگر ادعا ميكند كه به استناد قرارداد الجزاير اين دو قطعه زمين را تصاحب كرده است اينكه ميگويد قرارداد را قبول ندارد، معنا ندارد. چون قرارداد دوطرفه را نميتوان يكطرفه و يكجانبه لغو كرد. كنوانسيون وين هم همين را ميگويد. بهطور خلاصه اينكه هر زمان رييس كشوري عوض شود و رييس جديد براي خودنمايي بيايد يك قرارداد بينالمللي را كه براساس قواعد حاكم بر رودخانههاي مرزي در حقوق بينالملل تثبيت شده است ملغي اعلام كند اين ديگر قرارداد نيست و مضحكه است. به خصوص كه اين قرارداد پس از امضاي نمايندگان تامالاختيار و وزراي خارجه دو كشور و تصويب آن در مجالس شوراي (پارلمان) ايران و عراق و مبادله آن و ثبت قرارداد در دفتر سازمان ملل متحد تمام تشريفات حقوق بينالملل عمومي حاكم بر روابط دولتها انجام شده باشد. علاوه بر اينها عراقيها گويي خيال ميكنند طبق اين قرارداد امتياز خاصي به ايران دادهاند كه هرگز چنين نيست. ترسيم خط تالوگ در رودخانههاي مرزي يك رويه شناخته شده بينالمللي است كه صد و پنجاه سال از عمر آن ميگذرد، يعني بيش از عمر حقوق بينالملل.