شمشيرهايي كه كشيده نشد قلبهايي كه شكافت
بيژن همدرسي
در تاريخ عاشورا، روايتهايي هست كه گويي هميشه تكرار ميشوند، نه به شكل واقعهاي تاريخي، بلكه به شكل تاكتيكي رواني. وقتي سپاه عبيدالله بن زياد در كاخ فرمانداري كوفه به محاصره درآمد، هيچ راه نجاتي نداشت، اما شايعهاي بهموقع و هدفمند، ورق را برگرداند. گفته شد كه لشكر شام و يزد به پشت دروازههاي كوفه رسيدهاند و قرار است انتقامي خونين از طرفداران حسينبنعلي (ع) بگيرند. در پي اين شايعه، زنان و مادراني كه نگران جان شوهران و پسرانشان بودند، آنان را از ميدان عقب كشيدند. محاصره شكسته شد و عبيدالله نجات يافت. دشمن شمشير نكشيد؛ فقط شايعهاي كاشت و كاخ و كرسياش را حفظ كرد. امروز، در اوج نبرد آشكار ميان جمهوري اسلامي ايران و رژيم صهيونيستي، شباهتها نگرانكنندهاند. ايران يك تنه در مقابل جهاني ايستاده است؛ نه فقط در برابر رژيم منحوس اسراييل، بلكه در برابر تمام پشتيبانيكنندگان جهاني از آن، از دلارهاي امريكا تا سكوت معنادار برخي كشورهاي اسلامي. با آنكه موشكهاي ايران ضربات سنگيني به اسراييل وارد كرده و حتي در موردي ايران به طور مستقيم پايگاه امريكا را هدف قرار داده است و جنگ به ظاهر به آتشبس تبديل شده اما با اين حال، جنگ هنوز به پايان نرسيده، چون نبرد اصلي، نبرد رواني است. در روزهاي قبل و به ويژه پس از جنگ ۱۲ روزه، جرياني مشكوك در فضاي رسانهاي و شبكههاي اجتماعي ايران فعال شده است؛ كوچك شمردن موفقيتها، ترديد افكني درباره دستاوردها، بزرگنمايي تهديدهاي رژيم صهيونيستي و مهمتر از همه، القاي حس شكست در دل مردم و حتي تلاش براي بزرگ كردن يك جريان كوچك اپوزيسيون به عنوان گزينه رژيم چنج. اين دقيقا همان شگرد عبيدالله است؛ بازتوليد ترس در دل مردم، آنهم نه با بمب و موشك، بلكه با كلمات. دشمن امروز به خوبي ميداند كه پيروزي نظامي اگر در دل مردم باور نشود، تبديل به شكست ميشود. او ميداند كه زخم بمب را ميشود ترميم كرد، اما زهر شايعه را نه. جنگ رواني از آنجا آغاز ميشود كه پيروزي در ميدان نبرد را نه با تحليلهاي نظامي، بلكه با زمزمههايي خفيف در گوش مردم بياثر ميكنند. آنچه امروز نياز داريم، هوشياري است.
همان مردمي كه با درايت و صبوري از روزهاي تلخ تحريم و فشارهاي اقتصادي عبور كردند، امروز نبايد در دام طراحيهاي رسانهاي دشمن گرفتار شوند. پيروزي نظامي ايران در مقابل اسراييل، صرفنظر از ابعاد فني و ژئوپليتيك آن، يك شوك راهبردي براي دشمن بود. دشمني كه با پشتوانه تمام قدرتهاي جهاني خود را بيرقيب ميدانست، اكنون در لاك دفاعي فرو رفته است. اين پيروزي را نبايد با تحليلهاي زرد، اخبار جعلي و شبه كارشناسان رسانهاي بياثر كرد. ما به روشني در مرحله دوم نبرد هستيم: جنگ روايتها. و در اين جنگ، هر شهروند يك سربازاست؛ و هر واژه، يك گلوله؛ پس هر بازنشر شايعهاي بياساس، يك سنگ در دست دشمن است كه ممكن است ما آن را پرت كنيم. در اين بين وظيفه رسانههاي ديداري، نوشتاري و نشريات كاغذي و مجازي بسيار مهم است وظيفهاي به دور از جناحبندي و مرزهاي سياسي و اختلاف سلايق و نبايد از نقش بسيار موثر هنرمندان و چهرهاي مورد وثوق مردم (سلبريتيها) غافل بود، موضعگيري آگاهانه، همسو با سربازان مدافع مرز و امنيت كشور از مهمترين وظايف نويسندگان، بازيگران، فيلمسازان، نمايش پيشگام، آهنگسازان و... است، اينجاست كه خودي از ناخودي و دوست از دشمن و منفعتطلب و عافيتطلب مشخص شده و معلوم ميشود در زمان بحران چه كسي در كنار مردم و كشور و اسلام قرار داشته است و چه كسي پشت مردم و ميهن را خالي كرده است. بياييد از تاريخ بياموزيم؛ نه اجازه بدهيم مادران، فرزندان شان را از ميدان بيرون بكشند و نه بگذاريم شايعه، پيروزيمان را محاصره كند.