• 1404 شنبه 12 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6154 -
  • 1404 شنبه 12 مهر

گزارش «اعتماد» درباره محدوديت‌هاي جديد براي كودكان سيستان و بلوچستان كه فاقد مدارك هويتي‌اند

داغ تحصيل «بي‌شناسنامه‌ها» در زاهدان

نيره خادمي

 پدر عمر و عثمان كه مهر امسال از ثبت‌نام در مدرسه جا مانده‌اند، خود را «خاك» معرفي مي‌كند. شناسنامه يا به قول خودش «سه جلد» كه ندارد كه در آن اسمي برايش نوشته شده باشد و براساس آن، او را صدا بزنند اما از آنجايي‌كه همه به خاك بر مي‌گرديم، مي‌گويد: « دوست دارم خاك صدايم كنند.» او يكي از بي‌شمار پدران سيستان و بلوچستاني است كه از اواخر شهريور امسال متوجه شد كه ديگر مدرسه فرزندانش را ثبت‌نام نمي‌كند. مسوولان مدرسه‌اي كه تا سال قبل بچه‌ها در آن درس مي‌خواندند او را خواسته و پرونده بچه‌ها را به دستانش داده و به او گفته‌اند: « شرمنده نمي‌توانيم ثبت‌نامشان كنيم.» حال پدر اين روزها خراب است و از خجالت توي چشم‌هاي بچه‌ها نگاه نمي‌كند چون هر بار كه نگاه كند بچه‌ها مي‌پرسند: « بابا چرا ما را ثبت‌نام نكردند؟» و او نمي‌داند كه چطور بايد پاسخ اين سوال را برايشان شرح دهد. 

تقريبا از مهر‌ماه سال ۱۳۹۶ با دستورالعمل‌هاي وزارت آموزش و پرورش، شرايط براي افراد بدون شناسنامه اين‌طور بود كه با مراجعه به فرمانداري و استانداري سيستان و بلوچستان يا ساير نهادهاي مسوول و ناظر، به واسطه خوداظهاري، نامه دريافت كرده و با تحويل آن به مدرسه مي‌توانستند كودكانشان را ثبت‌نام كنند اما مهر امسال به خاطر شرايط خاصي كه از خرداد‌ماه به واسطه جنگ دوازده‌روزه پشت سر گذاشتيم، سخت‌گيري‌ها براي ثبت‌نام كودكان فاقد شناسنامه بيشتر شد. در واقع نگاه حاكميت محدود كردن حضور اتباع غيرمجاز افغانستاني است كه بدون مدارك هويتي از سال‌هاي قبل به ويژه در دوره ابراهيم رييسي بدون ضابطه وارد ايران شدند اما حالا به واسطه اين نگاه، عده زيادي از كودكان بدون شناسنامه كه هويت ايراني دارند هم از تحصيل جا مانده‌اند. 

آمار يك ميليوني كودكان بي‌شناسنامه

مرزنشينان سيستان و بلوچستان كه با پاكستان و افغانستان همسايه‌اند، از سال‌ها پيش با بي‌شناسنامگي مواجهند، آنها نه تنها در اين استان كه در ۴ استان ديگر ازجمله خراسان، گلستان، كرمان و آذربايجان‌غربي هم حضور دارند و دولت‌ها تاكنون نتوانسته‌اند براي رفع مشكل آنها چاره‌اي بينديشند. آمار شفافي هم درباره آنها وجود ندارد و هر چه كه هست همان اظهارنظر مسعود رضايي، عضو كميسيون اجتماعي مجلس در سال ۱۴۰۲ است كه گفته بود، طبق شنيده‌ها يك ميليون بي‌شناسنامه در كشور وجود دارد كه بيش از 400 هزار نفر از اين تعداد كودك و 4500 نفر از آنها نيز در استان سيستان و بلوچستان زندگي مي‌كنند. اين آمار البته از نظر او تاييد نشده بود و حالا مخصوصا با گذشت دو سال از آن احتمالا ميزانش جابه‌جا شده است اما در اصل ماجرا هيچ تاثيري ندارد. آرزوي تمام آن مرزنشينان يا افرادي كه حاصل ازدواج مادر يا پدر ايراني با اتباع بيگانه‌اند يا نه به واسطه ناآگاهي يا سهل‌انگاري والدين يا جدشان بي‌شناسنامه مانده‌اند فعلا تنها يك چيز است: « داشتن شناسنامه.» داشتن شناسنامه يعني داشتن حق تحصيل كه در واقع جزو حقوق اوليه انسان‌هاست. اين حق در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در «اصل ۳۰» به رسميت شناخته شده است و دولت را موظف مي‌كند وسايل آموزش و پرورش رايگان را تا پايان دوره متوسطه براي همه فراهم كرده و به گسترش آموزش عالي رايگان تا حد خودكفايي كشور بپردازد. اين حق براي همه شهروندان، بدون تبعيض جنسيتي، زباني، نژادي، يا قومي، تضمين شده است. اما ماجرا تنها اين نيست، چراكه طبق تازه‌ترين سخنان مرضيه وحيد دستجردي، دبيرستاد ملي جمعيت مادران بدون شناسنامه، حتي از دريافت كارت اميد مادران (مشوق فرزند‌آوري) باز مي‌مانند. ماجرا مانند يك سيكل معيوب است كه از سال‌ها قبل تكرار مي‌شود و به نظر مي‌رسد كه در اين زنجيره، تحصيل كودكان يكي از مهم‌ترين حلقه‌هاي آن باشد. 

شناسنامه ندهند تا نسل‌هاي بعدمان وضع همين است

پدر عمر و عثمان حالا سه تا دختر دارد و پنج تا پسر. بزرگ‌ترين پسرش متولد ۷۳ است و دخترانش هم ۱۶، ۱۷ و ۱۸ ساله هستند. جز عمر و عثمان كه سرانجام ازاواسط دهه ۹۰ به واسطه سياست‌هاي مبتني بر عدالت آموزشي توانستند بدون شناسنامه در مدرسه ثبت‌نام كنند و درس بخوانند هيچ كدامشان به مدرسه نرفته‌اند. پدر عمر و عثمان هم به مدرسه نرفته است و فقط به واسطه نهضت سوادآموزي خواندن و نوشتن را به شكل دست و پا شكسته ياد گرفته است. البته تمام برادر و خواهران او شناسنامه دارند اما به «اعتماد» مي‌گويد نامادري‌اش باعث شده كه از داشتن شناسنامه باز بماند. خيلي كودك بود كه مادرش فوت كرد، تقريبا چهار يا پنج ساله بود كه پدر دوباره ازدواج كرد و همسر دوم پدر شد، نامادري.« فقط من از همسر اول پدرم هستم. متاسفانه نگذاشتند كه من به جايي برسم .بعد از اينكه مادرم فوت كرد با نامادري بزرگ شدم. كسي كه با فقر و نامادري زندگي كند، زندگي برايش جهنم مي‌شود.»متولد سال ۵۲ است و خود تعميركار موتور بوده اما حالا ديگر توان كار كردن ندارد و سه پسر بزرگش كه گچ‌كار و كارگرند، خرجش را مي‌دهند: «آنها هم فاقد شناسنامه  بودند، بنابراين نتوانستند درس بخوانند و اگر مداركم را ندهند وقتي بچه‌هايم بچه‌دار هم شوند بچه‌هايشان بدون شناسنامه مي‌مانند و اين موضوع همين‌طور نسل اندر نسل ما ادامه پيدا خواهد كرد. ما همين دو تا را توانستيم بفرستيم مدرسه كه حالا اينها را هم نمي‌گذارند. دخترانم هم به همين دليل نتوانستند درس بخوانند البته در مسجد چيزهايي ياد گرفتند.» نام فاميل پدرش، شه‌بخش بوده بنابراين الان برادرانش هم همين نام خانوادگي را دارند و خودش هم اگر مدارك هويتي‌اش را بگيرد بايد همين نام فاميل برايش به كار برده شود. او اين سال‌ها براي اينكه بتواند هويت خود را به دست آورد و جزو يكي از وراث پدرش محسوب شود به پزشكي قانوني و دادگاه رفته و اقداماتي هم براي انحصار وراثت انجام داده است، چراكه آنها از بي‌شناسنامه بودن او  سوءاستفاده كرده و ملك پدر را بدون آنكه سهم ارثش را بدهند، ميان خودشان تقسيم كرد‌ه‌اند.« شاكي شدم و به شوراي حل اختلاف هم رفتم حالا البته يك برگه به من داده‌اند كه بتوانم براساس آن شكايت كنم. به هر حال خانه پدري‌ام را كه فروختند حق من را ندادند. ما براي ثبت‌نام دو پسر كوچكم سال‌هاي قبل با مادر بچه‌ها يعني همسرم به فرمانداري مي‌رفتيم مدارك او را مي‌گرفتند و از من هم اثرانگشت مي‌گرفتند و بعد مي‌رفتيم مدرسه و آنها را ثبت‌نام مي‌كرديم. امسال هم خودشان را براي مدرسه آماده كرده بودند، يكي از آنها كلاس چهارم است و ديگري بايد مي‌رفت كلاس هفتم.» البته از شما چه پنهان عمر و عثمان خود را از نظر روحي براي مدرسه آماده كرده بودند كه درس بخوانند و چيزهاي جديد ياد بگيرد تا به قول پدرشان در‌آينده بتوانند همه‌چيز را درست ببينند اما به خاطر فقر، هنوز نتوانسته بودند مثلا كتاب و دفتر جديد بخرند، جامدادي و كيف و كفش نو پيشكش. با اين حال آنها دوست دارند مدرسه بروند و هم پدر دوست دارد بچه‌هايش درس بخوانند. دخترانش هم علاقه زيادي به تحصيل داشتند يكي، دو سال قبل هم يك كلاس نهضتي در محله‌شان راه افتاد و يك خانم معلمي به عنوان داوطلب آمد كه به دختران درس بدهد، حتي كتاب و دفتر هم به آنها دادند اما پس از چند روز كلاس تعطيل شد. « خانم معلم خيلي زحمت كشيد و عرضه‌اش از صد تا مرد بيشتر بود اما متاسفانه نشد. حالا هم شرايط جور شود دخترها از خدايشان است درس بخوانند.» ظاهرا آموزش و پرورش تحصيل به اين شيوه را قبول نكرده بود حتي وقتي پدر عمر و عثمان چند باري به آموزش و پرورش رفت تا بلكه راضي شوند دخترها در همان كلاس نهضت درس بخوانند اما به او گفتند: ما اصلا چنين بخشنامه‌اي نداريم. 

از او مي‌پرسم كه چرا اين‌قدر دوست داريد دخترها و پسرها درس بخوانند؟ پاسخ اين است: « خودتان ببينيد، يك كور بهتر است يا يك بينا؟ كسي كه چشم ندارد بايد 10 نفر دستش را بگيرند. چه كسي نمي‌خواهد دختران و پسرانش درس بخوانند ؟ من سوادي ندارم و در تجربه ديدم كساني كه سواد ندارند در زندگي، كار، خيابان و حتي در دادگاه حقوق خود را نمي‌فهمند. خودم كه درس نخوانده‌ام الان از حدود 10‌سال پيش يك گوشه افتاده‌ام و منتظرم برايم كاري كنند اما اگر من سواد داشتم حقوقم رعايت مي‌شد و حقوق بچه‌هايم هم همين‌طور. زن‌ها اگر سواد نداشته باشند بيشتر از همه در آسيب هستند. طرف را مي‌بينيد كه چهار تا زن دارد اما چرا؟ پدران ما مثلا چهار تا زن گرفتند، اسباب بازي كه نيست مي‌خواهيد با آنها زندگي كنيد. اگر اين زن سواد داشته باشد كجا اين موضوع را قبول مي‌كند كه زن دوم، سوم يا چهارم كسي شود بايد مسوولان روي اين موارد كار كنند. حالا اما اگر من بخواهم از بچه‌هايم عكس بگيرم اصلا نمي‌توانم در چشم‌هايشان نگاه كنم. من شرمم مي‌آيد به چشمان آنها نگاه كنم. چه كسي دوست دارد پسرش بدبخت باشد. خدا شاهد است كه از خانه بيرون آمدم و تك و تنها يك گوشه شكستم. اگر بچه‌هايم نبودند خودم را مي‌زدم زير ماشين. مرگ بدتر از اين زندگي براي من است. وقتي بچه‌هاي من اين‌طور ناراحتند ديوانه مي‌شوم. خودم گرفتارم آنها هم. اولين خشت ما با غم و غصه و بدبختي گذاشته شد كاش ازدواج نمي‌كردم. شرمم مي‌آيد الان بچه 10‌ساله من را با گريه نگاه مي‌كند و مي‌گويد «بابا چرا نمي‌ذارن در مدرسه ثبت‌نام كنم.» گفتم: «نمي‌دانم بابا‌جان ما لابد كافريم.» گوش شنوايي براي اين حرف‌ها باشد خوب است. باور كنيد خسته شديم اين‌قدر كه در اين سال‌ها به ما بد و بيراه گفتند و كنايه از فاميل شنيديم. امروز هم كه از خانه آمدم بيرون دلم سنگين بود فكر مي‌كردم دنيا خراب است.

فعلا وعده شنبه را داده‌اند

پدر عمر و عثمان البته در اين چند روز بيكار ننشسته و چندين‌بار به آموزش و پرورش، اطلاعات، فرمانداري و ثبت‌احوال و استانداري رفته. هنوز جواب قطعي نگرفته و فعلا در همين حد به او قول داده‌اند كه شنبه، سيستم ثبت‌نام براي آنها هم باز مي‌شود و مي‌توانند بچه‌ها را ثبت‌نام كنند.«يك هفته است كه خانه ما قيامت شده است. بچه‌ها شب و روز گريه مي‌كنند. 10 روز مانده بود به مهر ‌ماه به ما گفتند، بياييد پرونده‌شان را ببريد، نمي‌توانيم ثبت‌نامشان كنيم. من كه سايت ثبت‌نام را بلد نيستم خودشان از مدرسه تماس گرفتند. به ما گفتند؛ فرمانداري به ما بگويد ما ثبت‌نام مي‌كنيم اگر نگويد نمي‌توانيم. چند بار رفتم و برگشتم و درنهايت گفتند شنبه سايت باز مي‌شود و حالا منتظريم ببينيم چه مي‌شود.» او معتقد است تمام كساني كه حالا بدون شناسنامه مانده‌اند چوب ندانم‌كاري ديگران را مي‌خورند: «بزرگ‌هاي قبيله ما مقصر بودند و در واقع به ما ظلم شد الان هم به دخترها و به پسرهايمان ظلم مي‌شود.» 

مدرسه را به روي بچه‌هاي ما بستيد

در روزهاي قبل تصاوير و ويديوهايي از كودكان مدارس مختلف در اين استان منتشر شد كه به دليل محروميت از تحصيل پشت كلاس‌هاي درس گريه مي‌كردند درحالي كه كيف مدرسه به دوش داشتند. يكي از رسانه‌هاي استاني هم گزارش داده بود كه اين كودكان در سال‌هاي قبل بدون مشكل در اين مدرسه درس مي‌خواندند اما امسال بنا به دستور جديد آموزش و پرورش، مديران موظف شده‌اند كه از كودتان فاقد شناسنامه جلوگيري كنند. يكي از اين كودكان دختربچه‌اي است كه صدايش در صفحه رضا بلوچ از فعالان منطقه منتشر شده است: « امروز سه‌شنبه است. از روزي كه مدرسه شروع شده ما فقط مي‌ريم و ميايم. ۲۵۰ نفر به خاطر شناسنامه. چرا ما نمي‌تونيم درس بخونيم. اين را همه جا پخش كنيد. به مسوولان همه‌جا پخش كنيد كه فقط به خاطر شناسنامه كوچيك نمي‌تونيم درس بخونيم. به علماي بلوچ هم بگوييد به سفيد‌ريش‌ها هم بگيد كه چرا ما نمي‌تونيم درس بخونيم؟ ما بلوچ هستيم و من يك دختر ۱۱‌ساله هستم كه امسال مي‌خواستم به كلاس چهارم بروم.» رضا بلوچ هم در ويديويي از خود كه در صفحه‌اش منتشر شده از پيام حدود هزار نفر از خانواده‌ها تا 5-4 روز پيش خبر مي‌دهد كه فرزندانشان به واسطه نداشتن شناسنامه از مدرسه بازمانده‌اند. او مي‌گويد: جناب آقاي پزشكيان، وزير كشور، آموزش و پرورش اين تبعيض جديدي است كه در حق طفل‌هاي معصوم استان سيستان و بلوچستان شروع شده وآنها را  از مدارس بيرون كردند. مي‌دانيد كه حدود يك ميليون نفر داريم كه به آنها شناسنامه نمي‌دهند و حالا بچه‌هاي آنها را از مدرسه بيرون كردند. خواهش مي‌كنم صداي ما را بشنويد. 

من شماره واتس‌آپ خودم را در كانال گذاشتم؛ زابل تا چابهار هزار پيام براي من آمده است كه بچه‌هاي ما را از مدرسه بيرون كردند و گريه مي‌كنند. 

در همين زمينه حسن بروشكي، مديركل پيشين آموزش و پرورش استان سيستان و بلوچستان به «اعتماد» مي‌گويد: تا سال گذشته كودكاني كه شناسنامه نداشتند ثبت‌نام مي‌شدند اما امسال كمي سخت گرفته‌اند. تا سال قبل استانداري و فرمانداري به آنها نامه مي‌داد و از اين طريق ثبت‌نام مي‌شدند اما حالا احتمالا اين ادارات ديگر برخي از آنها را معرفي نمي‌كنند. متاسفانه برخي از اين افراد -پدر و مادر يا فرزندانشان- براي ماندن در ايران مجوز ندارند و امسال به خاطر اتفاقاتي كه پيش آمد كمي براي ثبت‌نام بچه‌ها سخت گرفته‌اند. او معتقد است كه بيشتر اين افراد افغانستاني و برخي هم پاكستاني هستند: ما بلوچي نداريم كه مدارك هويتي نداشته باشند. اين سخنان را البته ساير فعالان اجتماعي بلوچستان چندان تاييد نمي‌كنند. 

اسماعيل زهي يكي از همين فعالان اجتماعي ماجرا را اين‌طور براي «اعتماد» توضيح مي‌دهد: بحث مربوط به «فاقدين» به دو دسته تقسيم مي‌شود: گروه نخست افرادي هستند كه ايراني بوده اما شناسنامه ندارند و گروه دوم اتباع خارجي هستند كه موضوع آنها مشخص است. در سال‌هاي گذشته شرايط همكاري با آنان بهتر فراهم مي‌شد متاسفانه امسال مشكلاتي به وجود آمده كه موجب محروميت برخي از اين افراد از تحصيل شده است.براساس تصميم‌گيري‌هاي اخير قرار بر اين بوده كه موضوع از طريق استانداري و فرمانداري پيگيري و با صدور نامه‌هاي لازم به مدارس، امكان ثبت‌نام اين دانش‌آموزان فراهم شود. با اين حال، تا زمان حاضر دستورالعملي ازسوي آموزش‌وپرورش به مدارس ابلاغ نشده است. اين تاخير باعث نگراني خانواده‌هاي زيادي شده است؛ چراكه اكنون بيش از 10 روز از آغاز سال تحصيلي جديد گذشته و خانواده‌ها نگران افت تحصيلي فرزندانشان هستند. او مي‌گويد كه در سال‌هاي گذشته روند كار به شكل ساده‌تري انجام مي‌شد به اين صورت كه معمولا استانداري يا فرمانداري، پيش از آغاز سال تحصيلي و براساس دستورالعمل‌هاي صادره، نامه‌اي صادر مي‌كرد كه براساس آن دانش‌آموزان مي‌توانستند بدون مشكل ثبت‌نام كنند اما امسال اين روند هنوز عملي نشده و قول‌هاي داده‌شده نيز تاكنون محقق نگرديده است. اين فعال بلوچستاني همچنين درباره شيوه‌هاي احراز هويت اين كودكان هم توضيح مي‌دهد: «در سال‌هاي قبل به اين شكل عمل مي‌شد كه ايراني بودن كودكان از طريق تشكيل پرونده در ثبت‌احوال و اطلاعات موجود در آن، همچنين تاييديه‌هايي كه ازسوي بزرگان، والدين يا افراد معتمد محلي ارايه مي‌شد، مشخص مي‌گرديد. بر اين اساس، ثبت‌نام آنها با استناد به اين اطلاعات انجام مي‌پذيرفت.اما در سال جاري، با تغيير در سامانه‌هاي ثبت‌نام دانش‌آموزي و اتصال مستقيم آنها به پايگاه‌هاي اطلاعاتي ثبت‌احوال، امكان دسترسي براي اين گروه از دانش‌آموزان مسدود شده است، به همين دليل، خانواده‌ها پس از مراجعه به مدارس متوجه عدم امكان ثبت‌نام فرزندان خود شدند. اين مساله، در كنار تاخير در صدور دستورالعمل رسمي، موجب سرگرداني و نگراني جدي براي خانواده‌هاي مشمول اين وضعيت شده است.»

قوانين حاكميتي بايد به‌روز رساني شود 

موضوع فاقدين شناسنامه و اتباع خارجي در حوزه آموزش‌وپرورش، پيچيدگي‌هاي فراواني دارد كه دكتر عظيم شه‌بخش، استاد دانشگاه و يكي از فعالان اجتماعي سيستان و بلوچستان در گفت‌وگو با «اعتماد» درباره آن شرح مي‌دهد: « بخشي از اين گروه، فرزندان خانواده‌هاي افغان يا داراي والدين مختلط (ايراني-افغاني) هستند. اما در بسياري از موارد، كودكان بلوچ در مناطق مختلف سيستان و بلوچستان نيز به دليل بي‌توجهي والدين يا عدم اقدام در زمان مناسب، موفق به دريافت شناسنامه نشده‌اند. معمولا اين تصور وجود دارد كه مشكل نداشتن شناسنامه تنها مربوط به خانواده‌هايي است كه در مناطق مرزي زندگي مي‌كنند و به دليل شرايط خاص مرز و تردد، موفق به دريافت اسناد هويتي نشده‌اند. درحالي كه واقعيت اين است كه در بسياري از نقاط مركزي بلوچستان نيز كودكاني وجود دارند كه صرفا به دليل عدم پيگيري والدين يا بي‌توجهي آنان، شناسنامه دريافت نكرده‌اند.» البته آمار دقيقي از اينكه چند نفر از اين كودكان اتباع و چند نفر ايراني و چند نفرشان امسال از ثبت‌نام جا مانده‌اند وجود ندارد اما اين استاد دانشگاه معتقد است كه فارغ از تابعيت يا وضعيت هويتي، كودكان نيازمند آموزش‌اند: «به عنوان نمونه، چند سال پيش مواردي وجود داشت كه با پيگيري فراوان و درخواست از مسوولان منطقه، موفق شديم براي برخي از اين كودكان مجوز موقت حضور در مدرسه را دريافت كنيم. در نتيجه، آنها توانستند دوره ابتدايي را آغاز كنند، اما پس از مدتي ادامه تحصيل‌شان متوقف شد و از مدرسه بازماندند. اين تجربه نشان مي‌دهد كه مشكل همچنان پابرجاست و نيازمند راه‌حل پايدار و قانوني است.از ديدگاه عدالت آموزشي، همه كودكان حق دارند حداقل مهارت‌هاي خواندن و نوشتن را بياموزند.» پيچيدگي قوانين مهاجرت و عدم اصلاح آن طي سال‌هاي گذشته موضوع ديگري است كه دكتر عظيم شه‌بخش از آن صحبت مي‌كند: «مساله مدارك هويتي در ارتباط مستقيم با حق حاكميت كشور قرار دارد و اين موضوع حتي درباره اتباع خارجي نيز صادق است. قوانين موجود در حوزه مهاجرت، تابعيت و پناهندگي در ايران بسيار قديمي و ناكارآمد است؛ برخي از اين مقررات به دوران رضاشاه بازمي‌گردد. با وجود گذشت دهه‌ها و تغيير شرايط اجتماعي، سياسي و اقتصادي، اين قوانين همچنان بدون اصلاح باقي مانده‌اند و متناسب با نيازهاي روز به‌روزرساني نشده‌اند.انتظار اينكه با چنين قوانين قديمي بتوان مشكلات پيچيده امروز را حل كرد، منطقي نيست. نظام حقوقي كشور بايد متناسب با شرايط جديد مهاجرت، حضور اتباع خارجي و نيز وضعيت خاص افراد فاقد مدارك هويتي بازنگري شود. قوانين فعلي نه تنها پاسخگوي واقعيت‌هاي امروز جامعه نيستند، بلكه خود به عاملي براي ايجاد بحران و محروميت گروهي از افراد، به‌ويژه كودكان، تبديل شده‌اند.بنابراين، ضروري است كه بازنگري جامع در اين قوانين صورت گيرد، چراكه ادامه اجراي مقررات كهنه، صرفا كنترل سطحي و ناكارآمدي را بر وضعيت موجود اعمال مي‌كند و مانع دستيابي به راه‌حل‌هاي واقعي خواهد شد.» او در اين باره مثالي هم دارد: «دوستي در شهر شيراز دارم كه خانواده‌اش خوشبختانه با مشكل اخراج يا ترك كشور مواجه نشده‌اند، زيرا براساس مداركي كه دراختيار دارند، امكان اقامت در ايران برايشان فراهم است. يكي از فرزندان اين خانواده، متولد ايران و اصالتا اهل هرات افغانستان است. او همواره تاكيد مي‌كند كه هيچ شناختي از افغانستان ندارد؛ در ايران به دنيا آمده و تمام زندگي‌اش در اينجا گذشته است.اين نوجوان موفق به اخذ ديپلم شده و از هوش و استعداد بالايي برخوردار است، اما به دليل محدوديت‌هاي قانوني نتوانسته وارد دانشگاه شود و ناچار است در حرفه‌اي ساده مانند گچ‌كاري مشغول به كار باشد. خواهر او نيز با وجود اينكه موفق به اخذ مدرك ليسانس شده، درنهايت در يك فروشگاه مشغول به كار است؛ همانند بسياري از جوانان ايراني كه ناگزيرند وارد بازار كار غيرمرتبط با رشته تحصيلي خود شوند.» دكتر عظيم شه‌بخش معتقد است كه درهر صورت تبعات محروميت از آموزش براي اين كودكان دامنگير حاكميت مي‌شود چون با توجه به شرايط فعلي، ممكن است يك جمعيت وسيع بي‌سواد وارد جامعه شود و نسل بعدي هم در صورت نداشتن آموزش‌هاي ابتدايي و مهارت‌هاي لازم، با مشكلات مشابه روبه‌رو خواهد شد. فردي كه بدون داشتن هيچ‌گونه مهارتي وارد جامعه شود، مشكلاتي به همراه خواهد داشت و اين مشكلات نه تنها براي خود او، بلكه براي نسل‌هاي بعدي‌اش نيز استمرار خواهد يافت. اين چرخه تكراري ادامه خواهد داشت و نه تنها به افزايش جمعيت بي‌سواد كمك خواهد كرد، بلكه موجب افزايش آسيب‌هاي اجتماعي و اقتصادي نيز خواهد شد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
پیشنهاد اختيارات ویژه برای دولت درآرامش‌كامل‌به‌سر برده و شاكرهستم مناظره بي‌فضيلت معامله قرن 21 ترامپ يا نمايش فريب؟ داغ تحصيل «بي‌شناسنامه‌ها» در زاهدان تكرار سناريوي مرگ در جاده‌ها عملگرایی ایرانی و ضرورت های راهبردی روسیه ترس انکار شده تغییر نسل رهبران و قرن سیاسی جدید و ایران صادرات ادامه دارد اما با سود كمتر آنها مي‌خواهند ذهن مردم را تسخير كنند روز جهاني معلم گراميداشت چالش‌ها و راهكارها رتبه‌بندي معلمان: از توسعه حرفه‌اي تا امتيازات كاغذي زمين‌لرزه زواره و شایعات زمین‌لرزه زواره روی موج شايعه روزگار غريبِ كامران فاني در خانه سالمندان عليه خاموشي زنان در تاريخ و فرهنگ ايران مسووليت وزارت نيرو در برابر تغيير اقليم التيام خويشتن پس از ويراني شور زندگي لحظه عجیب شرمگین شدن یک انسان ترس انکار شده روز جهاني معلم؛ گراميداشت چالش‌ها و راهكارها آنها مي‌خواهند ذهن مردم را تسخير كنند رتبه‌بندي معلمان : از توسعه حرفه‌اي تا امتيازات كاغذي زمين‌لرزه زواره و شایعات
کارتون
کارتون