جهان به تدریج به «قرن سیاسی جدیدی» نزدیک میشود و در حال تجربه تحولات عمیقی است که آشفتگیهای کنونی تنها نشانهای از آغاز آن است. همانگونه که پس از جنگ جهانی دوم (1945) رهبران تازهای برآمدند و نظمی نوین آفریدند، روند تحولات گواهی میدهد که نه پس از صد سال بلکه گویی یک دهه زودتر یعنی در 5 تا 10 سال آینده (2030 تا 2035) ما در آستانه «قرن سیاسی جدیدی» ایستادهایم و جهان در کشاکش تعیین تکلیف جهان چند ضلعی با جهان تکقطبی و دوقطبی است.
گذار نسلی در رهبری جهان
از مهمترین تحولات پیش روی که کمتر به آن توجه و یکی از مهمترینها شمرده میشود، گذار نسلی در رهبری جهان است که سهم مهمی در شکلگیری آینده جهان خواهد داشت. رهبران فعلی قدرتهای جهانی، که عمدتا محصول تجربهها و درگیریهای قرن بیستماند، نسل تریبونهای یک سویهای هستند که کوشیدهاند جهان را با الگوهای ذهنی خود شکل بدهند. اما میتوان تصور نمود که بسیاری از آنها ـ از ترامپ و پوتین گرفته تا شی جینپینگ ـ ظرف 5 تا 10 سال آینده دیگر چه بسا در قدرت نخواهند بود و اگر هم با ترفندهایی در قدرت باشند به این شیوه نمیتوانند ادامه بدهند. اروپا نیز تحولات عمیقی را در دل میپروراند و بدنه و به تبع آن دکترین و رهبران احزاب اصلی، در تغییرند. در سطح مناطق جهانی نیز با همین تحولات روبهرو هستیم. اردوغان و نتانیاهو و سلمان و بسیاری دیگر از این جملهاند. این تحولات صرفا در سطوح سیاسی قدرتها دنبال نمیشود و دیگر کشورها و سطوح دیگر اقتصادی و اجتماعی و حتی رهبران مذهبی را نیز شامل می شود.
زوال الگوهای کهنه و ظهور رهبران دیجیتال
این تغییر تنها یک جابهجایی نیست؛ بلکه پایان یک عصر سیاسی و آغاز عصر جدید است که همراه با گذار واقعی نسلی در راس و قاعده جوامع است. برخی رهبران به آینده تعلق ندارند؛ آنها در اواخر عمر سیاسی خود بیشتر دغدغه حفظ الگوهای گذشته را دارند تا خلق آیندهای تازه. برخی خود را در قامت امپراتور و پادشاه جهان میبینند. این نسل رهبران مانند کسانی هستند که هنوز به نقشههای کاغذی تکیه دارند و میخواهند انچه را ترسیم شده پیاده کنند، در حالی که نسل آینده رهبران، نسلی در بطن تریبونهای تعاملی با نگرشی به اصطلاح «جیپیاسی» و جهان هوش مصنوعی است: نسلی که میتواند در لحظه، مسیر را بازتعریف کند و با دگرگونیهای سریع هماهنگ شود. زیست دیجیتال آنان را با جهانی سیال، چندفرهنگی و پرشتاب همسو کرده است. اگر قدرت در قرن بیستم بر صنعت و سرزمین استوار بود، در قرن بیستویکم بر اطلاعات، شبکه و افکار عمومی جهانی و تطبیق و تحول پذیری بنا خواهد شد. از این روست که اتحادیه راست افراطی جهان تمام تلاش خود را از گذشته بر گلوگاههای انرژی و رسانهها و اینک بر شاهراههای ارتباطی و بر تملک پلتفرمهای جهانی از ایکس و فیسبوک و اینستاگرام و گوگل و... اخیرا تیکتاک متمرکز کردهاند تا افکار عمومی آینده را نقش بدهند.
غرب؛ نسل دیجیتال و افکار عمومی
همراه با تحول نسلی در راس هرم قدرتهای جهانی، تحول اصلی در قاعده بدنه اجتماعی این هرم روی داده است. نسلی که در سال ۲۰۰۰ حدود ۱۵ سال داشت و اکنون در دهه چهارم زندگی است؛ و نسل جوانتر، متولدان قرن بیستویکم، امروز در ۲۵سالگی به میدان آمدهاند. این دو نسل در بستر تمدن دیجیتال پرورش یافتهاند. آنها به جای روایتهای رسمی دولتها، واقعیتها را بیواسطه از شبکههای اجتماعی و رسانههای مستقل دریافت کردهاند. همین امر موجب شده در برابر تناقض میان ادعاهای حقوق بشری و عدالتخواهانه با واقعیتهای میدانی، پرسشگری همگانی داشته باشند.
واکنش گسترده جوانان غربی به جنایات غزه، شاهدی روشن بر این تحول است. تاجایی که طبق نظرسنجی «گالوپ»(1) که در ماه مه 2025 منتشر شد حتی در آمریکا که پایگاه حمایت بی چون و چرا از اسرايیل بوده، میزان حمایت از اسرايیل برای نخستین بار در تاریخ نظرسنجیهای این موسسه، به 46 درصد رسید و اکثریت را از دست داد. نیویورکتایمز هم در نظرسنجی سپتامبر 2025 خود اعلام کرد که برای اولینبار در تاریخ نظرسنجیهای این موسسه، همدلی با اسرايیل در آمریکا به پایین ترین سطح خود رسیده و تنها 34 درصد با اسرايیل احساس همدلی دارند. جالب آن که این میزان در میان جوانان 18 تا 29 سال تنها 19 درصد است و در همین رده سنی، 61درصد یعنی بیش از سه برابر با فلسطین همدلی دارند(2). ارزیابی نیویورکتایمز آن است که رسانههای اجتماعی با ارائه مستندات فوری از رخدادهای غزه نقشی کلیدی در شیفت افکار عمومی آمریکا داشتهاند(3). طبق همین نظرسنجی تنها 36 درصد عملکرد ترامپ در مواجهه با قضایای فلسطین را تایید و اکثریت 56 درصد آن را مردود میدانند و این رقم در میان جوانان 18 تا 29 ساله اکثریت بسیار بالای 73 درصد است(4) .
تأثیر موتور تحول اجتماعی - نسلی بر سیاستگذاری و صندوقهای رأی
تغییر نگرش افکار عمومی، صندوقهای رأی را متاثر خواهد کرد؛ شناسایی فلسطین از سوی برخی دولتهای اروپایی نه از روی اختیار که نشانهای از این روند و تحمیل افکار عمومی بر آنان است. به عنوان نمونه، در نظرسنجی موسسه «یوگاو»(5) که در تاریخ 17 و 18 سپتامبر برگزار شد تنها 18 درصد انگلیسیها مخالف به رسمیت شناختن فلسطین بودند و این رقم در نسل 18 تا 24 سال به پایینترین حد یعنی رقم بیسابقه 7 درصد رسید جایی که 65 درصد رسما حامی به رسمیت شناختن فلسطین بودند و 28 درصد هم نظری نداده بودند. اهمیت این موتور تحول اجتماعی - نسلی آن است که در فردای سیاست، برخی از همین نسل جوان نه صرفا در قامت رایدهنده بلکه در قامت سیاستمداران منتخب و توانمند بر مسند قدرت سیاسی و یا اقتصادی و یا علمی و... خواهند نشست و در سیاست و رویکرد رسمی کشورها نقشآفرین خواهد بود و این تغییر صرفا سیاسی نیست بلکه میتواند یک تحول معنیدار در جهتگیری کشورها و ارزشهای جهانی نزد ملت ها باشد.
شرق؛ جوانان آگاه و پنجره آزادی
در شرق نیز طیف وسیعی از جوانان که زیر سایه حکومتهای اقتدارگرا زیستهاند از رهاورد پنجره دیجیتال با تجربه جهانی آزادی و توسعه مواجه شدهاند. آنان تفاوت استبداد و آزادی را لمس کردهاند و طبیعتا دیگر بهسادگی سلطه مطلق این و آن را نمیپذیرند. این آگاهی دیجیتال و چند بعدی، مشروعیت نظامهای استبدادی را به چالش کشیده و بذر تحول را در دل جوامع شرقی نهفته است. این نسل همزمان به دوگانگیهای مراکز قدرت غربی به ویژه در موضوعاتی نظیر حقوق بشر و دموکراسی نیز پی برده و به آسانی تسلیم شکوهمندی ظاهری و فریب هر نسخهای نمیشود. میتوان انتظار داشت، این نسل آگاه و انسانیتگرا و عدالتخواه هر جا شرایط فراهم باشد، دیر یا زود به شیوه خود میتوانند تغییرات و سرنوشت تازهای را در جوامع رقم بزنند و نقشآفرینی ویژهای در تصمیم سازیها و شیوههای حکمرانی ایفا کنند.
خطر جهانی راست افراطی
در کنار این فرصتها، تهدید بزرگی نیز در حال رشد و خودنمایی است: راست افراطی جهانی و ساختارهایی که برای تحقق اهداف آن طراحی شده است. امروز نشانههای آن را در لابیهای علنی و شبکههای نفوذ نامریی و در رأس قدرت غرب، در خیابانهای اروپا و آمریکا و در مالکیت ابر کمپانیها، پلتفرمهای دیجیتال و فناوریهای نوین اقتصادی و ارتباطی میبینیم. شاهدیم که جهان در حال گذر به یک دوران اقتصادی جدید است. هوش مصنوعی معلوم نیست چه بر سر سیاست و نحوه اقتصاد ومعیشت بیاورد. اروپا عملا وابسته دیجیتالی آمریکا شده و در مرحله فرسایشی و انفعال نسبت به آمریکا است که نوع جدیدی از سرمایهداری غول پیکر را ایجاد کرده است و برای خلاصی از آن نیازمند تغییرات راهبردی است که البته زمزمههای آن هم شنیده میشود.
در مقابل نسل جدید عدالتخواه جوانی که پیشتر از آن سخن به میان آمد، با ظهور نسل میانه دیگری روبهرو هستیم که درحال بازتولید و تداوم الگوهای وابستگی و کنترل و تملک منابع به شیوههای نو هستند؛ گویی گوبلزهای جدید در خدمت اقتدارگرایی فوق افراطی مدرن سربرآوردهاند. نامهای بسیاری را در هیات حاکمه آمریکا و تریبونهای «ماگا» و همفکرانشان میتوان برشمرد که صبح تا شام مشغول تئوریزه و اجرایی کردن آمال و آرزوهای سرکردگان راست جهانی هستند و طبیعی است که به سهم خود بر طیفی از جوانان اثرگذارند.
بی اعتمادی به نهادها و احزاب اصلی در ایجاد ثبات و تحقق وعدهها، فرصتی را فراهم آورده که جریان راست افراطی بتواند بر موج نارضایتیها از هر نوعش سوار شود، راهحلهای سادهانگارانه ارائه بدهد، با سوء استفاده از ترسهای هویتی و قومیتی یا حتی بحرانهای پزشکی نظیر کرونا، اطلاعات نادرست از رسانهها پمپاژ کند و در میان افزایش نابرابری اقتصادی و بی ثباتی امنیتی، خود را توانمند در ایجاد ثباتی اقتدارگرایانه معرفی نماید. به روشنی و به گواه آخرین نظرسنجیها آلمان، فرانسه، انگلستان و ایتالیا و بخشهای وسیع دیگری از اروپا در معرض رشد بیسابقه راست افراطی قرار گرفته است که از مرکز آمریکا و جنبش «ماگا» و پلتفرمهای اجتماعی با مرکزیت آمریکا نظیر «ایکس» ترویج و حمایت میشود.
صد البته بخشی از ریشه رشد راست افراطی جهانی در بدنه اجتماعی غرب را نیز باید در ناکامی محافظهکاران راست میانه در پیادهسازی و تحقق وعدههایشان، در ناتوانی در معرفی برنامهها و الگوهای امیدبخش برای نسل جوان و همچنین در شکست در برابر جنبشهای بیداری و لیبرالها و چپها دانست. راست افراطی واکنشی سنتی و تدافعی به اوجگیری جریانهای بیداری و عدالتخواه جهانی است و مقابله با این جریان نیازمند هوشیاری، انسجام و همبستگی جهانی است.
راست افراطی؛ جنبش ارتجاعی جهان مدرن
راست افراطی، جنبش ارتجاعی جهان مدرن و در حقیقت در جستجوی بازگرداندن عظمت به نژادپرستی، توسعهطلبی با تکیه بر خشونت، قدرت سخت و نظامیگری، تمامتخواهی، پوپولیسم، شکاف طبقاتی و اشرافیگری است. چه بسا اگر بتوانند از راهاندازی جنگ جهانی سوم نیز پرهیز ندارند، چرا که باور دارند در سایه نظم ناشی از ویرانگری نظامی و به قول خودشان «صلح از مسیرقدرت» میتوانند سلطه خود را بر جهان دیکته کنند. این جریان در آمریکا با ترامپیسم، در اروپا با احزاب تندرو، در اسرايیل با توسعهطلبی و نسلکشی و در هند با ملیگرایی افراطی و در برخی کشورهای منطقه در قالب نژادپرستی فعال است.
راهبرد رهبران اتحادیه راست جهانی، انقیاد و چپاول منابع ملتهای ضعیفتر است؛ چه از مسیر اشغال و تغییر رژیمها و چه از طریق گماشتن وابستگان در قدرت و چه از طریق اغوای طبقات کمسواد و غیردیجیتالی ملتها به گونهاي که شاهد بودیم در آمریکا ضعیفترین اقشار به اشرافیترین جریان حاکم رای دادند. فشار ترامپ بر دولتهای خلیجفارس برای انتقال بیش از نیمی از درآمدهای نفتی به آمریکا به جای سرمایهگذاری آمریکا در این مناطق، نمونه بارز دیگری از الگوی جدید راست جهانی است. تصور نشود اینکه آن روز از کانادا و کانال پاناما و سوئز و گرینلند و امروز از ونزوئلا و بگرام میگویند، صرفا یک تعارف و شوخی است. این کلمات بوی تصاحب میدهد، اگر بتوانند. تحولات سوریه و افغانستان و واگذاری کشورهای بیسرمایه به جولانی و طالبان و در نوع مدرنش، تکوین جریانهای وابسته به منافع خارجی در ساختارهای عربستان و امارات و بازگذاشتن دست نژادپرستان اسرايیل در نسلکشی و اشغال و توسعهطلبی - که فریاد سازمان فشل ملل را نیز درآورده است - نمونههای دیگر منطقهای این سیاست است. با توجه به سیاستهایی که از این جریان مشاهده کردهایم، دلیلی ندارد جنگ 12 روزه علیه ایران را نیز برای سیطره بر ایران و منابعش و مقدمهای بر برنامههای بزرگتر ندانیم. البته به نظر میرسد تا اینجا ناکامی در اهداف اصلی آن جنگ، پروژههای بزرگتری را در منطقه و جهان دچار تردید و شاید وقفه ساخت و چه بسا اگر بتوانند، بخت خود را تکرار کنند. شرق، به ویژه روسیه و چین باید بسیار ممنون ایران باشند که در برابر این تهاجم پیچیده و همهجانبه راست جهانی فرو نریخت. بیراه نگفتهایم که ایران برای طراحان آن برنامه، دروازه یا گذرگاه ژئوپولیتیک ورود به شرق بود.
ایران
ایران نیز خود در بستر، معرض و تلاقی موتور این تحولات نسلی در هر دو سطح قاعده و رئوس است. در قاعده که نسل جوان جدید دیجیتالی و مطالباتش نیازمند توضیح نیست. در سطح بالای هرم، بخش بزرگی از لایههای نخست حاکمیت اعم از رجال انتخابی و انتصابی، با نسل فعلی شکافی عمیق چه به لحاظ سنی و چه ذهنی دارند و البته در گذر زمان تحولاتی ناگزیر در پیش خواهد بود که ای کاش حکومتها خود اقدام به نوسازی خود کنند، نه آن که به دست تقدیر بسپارند.
به دلیل تنگ و کند بودن چرخه داخلی سیاست، چندان نسل جدید و بلندقامتی از سیاستمداران را در عرصه حاکمیت مشاهده نمیکنیم. سیستمهای انتخاباتی با نظارتهای فعلی نیز راهگشایی چندانی در این خصوص نمیکنند. از نظر اقتصادی ایران شرایط بسیار دشواری را پشت سر میگذارد. تحریمها و ناکارآمدیها این دشواری را مضاعف ساخته و فشار سهمگینی را به طبقات ضعیف و متوسط وارد میکند. سیاست خارجی نیز شرایط بهتری را تجربه نمیکند. راست جهانی در برابر ایران متحد شده و شرق جهانی نیز هنوز مشغول انداختن چرتکه است و کشورهای منطقه هم از وابستگیهایی عمیق رنج میبرند و برخی گویی پیشفروش شدهاند. طبیعی است که در چنین شرایطی نیازمند همدلی حداکثری با مردم، و کاربست نهایت عقلانیت و خلاقیت همچون دوران دفاع مقدس برای ترمیم زخمهای طبقات ضعیفتر هستیم .
افسوس که در این هنگامه که اتکا به توان و اجماع و انسجام ملی تنها راه حل است، از یک سو جریان همراستا با راست جهانی، و از سوی دیگر جریان ناآشنا با تحولات جهانی و متحجر و خودبین، به همراه کندی نظام تصمیمگیری فضا را برای عقلانیت ملی تنگ کرده و در تنزل اراده و ارزشهای ملی مسابقه گذاشتهاند. با این همه کشور از ظرفیتهای فوقالعادهای برخوردار است و به دلیل ویژگیهای تاریخی و هویتی و ملی و خصائص نسل جدید ناامید نیستم .
اصلاح درونی و تاب آوری
اگر ایران میخواهد از این گردنه تاریخی عبور کند، نخست، لزوم اصلاح درونی برای توسعه کشور است. فقدان توسعه در ایران هم موجب سرخوردگی ملی و هم موجب رشد راست افراطی خواهد شد. چرا که در تعارض با حاکمیتی که شعارهای عدالتخواهانه و مقابله با راست جهانی می دهد، احتمال جذب به قطب مقابل افزایش مییابد. اما در کنار کندی توسعه، نگرانی مهمتر بیعدالتی، فساد و ناکارآمدی است. توسعه را تا حدی با خلاقیت، دانش و تلاش مضاعف میتوان جبران نمود، اما بیعدالتی، جامعه را فرسوده و سرمایه اجتماعی را نابود میکند و زمینه رشد جریانهای افراطی داخلی را فراهم میسازد که نهایتا در کشوری نظیر ایران به انحراف و توقف توسعه خواهد انجامید.
از حاکمیت انتظار می رود، خود را از سیطره شیوههای کهنه و نسل غیر منعطف و جامانده سیاستمداران فعلی چرخه معیوب قدرت رهایی بخشیده و عرصه را به سرعت در همه سطوح به روی تمام ایرانیان به ویژه جوانان خلاق بگشاید، بیعدالتی و فساد را مهار کند و حکمرانی بر پایه «خردسالاری»را جایگزین فردسالاری و باندسالاری نماید. در این صورت است که جامعه ایران با انسجام و اعتماد عمومی میتواند این مرحله را با موفقیت پشت سر بگذارد. همچنین در این مسیر باید تربیت نسل دیجیتالِ اثرگذار و افزایش ظرفیت فناوری اطلاعات و تولید روایتهای قابل رقابت در پلتفرمهای جهانی را جدی گرفت.
از نخبگان ایران نیز انتظار می رود در تمام راه حلها و نسخههای «اصلاح و تغییر درونی» که پیشنهاد داده و دنبال می کنند،«ایرانی بودن»، «مردم بنیاد» بودن و «حفظ تمامیت میهن و مولفههای قدرت و بازدارنده آن» اولویت قطعی و تضمین شده باشد. در مکتب راست افراطی جهانی، تمامیت انسانهای غیرسفید ارزشی ندارد و مرزها و ملتها قابل معاملهاند. مراقبت باشیم رشد جریانهای همسو با راست افراطی جهانی مهلکه ای بزرگ برای ایران خواهد بود و ایران را دستبسته تحویل ارباب خواهند داد. همانطور که دیدیم متاسفانه برخی ایرانیان که تن به جریانات راست افراطی دادند، هم به تجاوز نظامی به ایران و هم به توجیه نسلکشی اسراییل رسیدند . تلاش برای آزادی و اصلاحات داخلی اولویتی بسیار مهم است. توأمان، حفظ فاصله با مطالبات راست جهانی یک الزام دائمی است. همه بدانیم پیوند خوردن هر نوع مطالبه داخلی با پروژههای راست جهانی، به معنای از دست رفتن استقلال ملی است.
قبلا عرض شد مساله ما در داخل، نقاط ضعف کشور است اما مساله راست جهانی با ایران نقاط قوت کشور است. ما میخواهیم نقاط ضعف اصلاح شده و آنها میخواهند نقاط قوت منتفی شود و تباین و ناهمزیستی این دو روشن است. فرق بین پوستاندازی و پوست کندن روشن است. اصلاحات یعنی پوستاندازی. آنها که صبح تا شام بدبختیها را بازتولید میکنند بدانند، شعار «ما بدبختیم» در برابر «ما میتوانیم» ساخته شده و طراحی راست افراطی جهان برای ایجاد استیصال و خودتحقیری در ملتهاست و این شعار، راه حلی برای خوشبختی نیست.
البته غالب ملت ایران فراتر از بسیاری از سیاستمداران و حکمرانانمان، بالغ است و از این روی اکثر بحرانهای کمرشکن را با کیاست و دوراندیشی پشت سر گذاشته است. خطای سیستمهای داخلی آن بوده که عموما ملت را نابالغ و خویش را اهل درایت فرض گرفتهاند و خطای سیستم های خارجی آن بوده که ملت ایران را نسبت به استقلال خود کمتوجه و در برابر بحرانهای تحمیلی، ناشکیب فرض کردهاند. تابآوری ملت ایران، از نمونههایی است که در تاریخ معاصر سابقهای بر آن نمیشناسیم. در بسیاری از عرصههای ملی که ایرانیان در میانه بحران و بلوغ قرار گرفتهاند، سمت بلوغ را برگزیدهاند و آنجا هم که بحرانی بوده، بیش از بحران بلوغ نبوده است.
در کنار اصلاح درونی، تابآوری و صبر راهبردی برای عبور از گذار جهانی ضروری است. مساله راست جهانی با ما، نه فقط توان سر برآوردن کشوری مستقل است که قدرت دفاع از خود دارد و از استعداد و ظرفیتی برخوردار است که میتواند بدون آن که تسلیم باجخواهی قدرتهای دیگر شود، قدرتمند شود، بلکه آن است که در برنامه جهانی راست افراطی و رقابت با شرق، منابع بسیار تعیین کنندهاند و سوریهای ساختن و گماشتن جریانی وابسته چون جولانی از نوع ایرانیاش میتواند هزاران هزار میلیارد منابع ایران را در برنامه عظیم و جهانی بعدی برای غرب تامین نماید. آنها به لطف بیداری مردم و جانفشانی و خلاقیت قوای مسلح ایران و مدیریت عالی جنگ پس از غافلگیری اولیه، نتوانستند والا اگر فرصت پیدا کنند، باور کنید از اشغال ایران نیز ابایی نداشته و ندارند. باید توان ملی را ارتقا داد و تا تغییر در نسل فعلی رهبران جهان صبوری و مستوری کرد و مولفههای زیست راهبردی را مد نظر داشت و در این حال نباید اعتماد به نفس بیش از حد و اغوا کننده داشت که غافلگیریها را شاهد بودیم و البته نباید ایران را دستکم گرفت. بدانیم ایران، حتی بدون حزب الله و حماس و حوثیها و حشدالشعبی و... یک کشور بزرگ و توانمند و ملتی زنده و خلاق و باسواد با ظرفیتی استثنایی است و میتواند در گفتو گوهای منطقهای و جهانی وارد شده و ایفای نقش کند و چه بسا برای پیشگیری از قدرت شدن آن است که در معرض این همه فشار قرار گرفته است. چنان که حزبالله و حوثیها و حماس و حشد هم حتی بدون اسلحه یک حزب و اجتماع منسجم و بسیار قویتر از همه احزاب مناطق خود هستند و این گونه نیست که کسی بتواند با تحولات اخیر منطقه، ایران و این جریانات را تمام شده بداند.
جمعبندی
نهایتا، راست افراطی در حال بر هم زدن تمام قاعدهمندیهایی است که خود غرب دهها سال مدعی آن بوده و تقریبا دیگر در هیچ چیز در جهان اجماعی وجود ندارد و سازمان ملل، به شدت در حال از دست دادن کارکردهای خود است. این راهبرد راست افراطی برای تحمیل نظمی جدید و برای تداوم سلطه خود در قرن سیاسی آینده است. در این حال، بهرغم تلاش راست افراطی جهانی، معجزه افکار عمومی و خیزش نسلهای بیدار دیجیتال را نباید دستکم گرفت. آنها میتوانند نقشآفرینی ملتها و آرایش قدرتها در قرن آینده را جابهجا کنند.
با توجه به الف: موتور تحولات نسلی در قاعده و بدنه جوامع ب: موتور تحولات نسلی در راس هرم رهبران و ج: موتور تحولات تکنولوژی و تمدن دیجیتالی و هوش مصنوعی و تاثیر آن بر تمام شئون از دانش و اقتصاد و سیاست، آینده جهان و ایران ما از یک سو میتواند در دست نسلی پیشرو و پیشرفته باشد که با عدالت، آزادی، حقوق بشر و رسانههای آزاد پرورش یافته است. این نسل، چه در غرب و چه در شرق، در حال قدرت گرفتن است و بیگمان میتواند به شیوه خود سیاست و فرهنگ جهانی را تحت تاثیر قرار داده و در صورت حاکم شدن دگرگون سازد. از سوی دیگر در برابر این نسل، ساختارهای پیچیده، به شدت تجهیز شده و متعهد به راست افراطی جهان وجود دارد که ایدئولوژیهای برتریطلبانه و جهانی مملو از اقتدارگرایی افراطی را تداعی میکند که نسلکشی و نابودگری در غزه یکی از دست پختهای آنان است.
این «قرن سیاسی جدید» میتواند برای ایران، یک دوراهی تاریخی باشد، اگر این تحولات را به درستی درک کنیم و در مسیر درست آن قرار بگیریم، منزلت ملت خود را بشناسیم، اصلاحات و صبر راهبردی و استقلال ملی توأمان پیش برده شوند، ناهمزیستیهای داخلی به همزیستی تبدیل شوند و قدرت ملی و ملی شدن حکومت با خردسالاری و انتخابات واقعی دنبال شود و البته با اتخاذ راهبردی دوراندیشانه و متوازن فرصت آسیب راست جهانی افراطی به کشورمان سلب شود، میتوانیم از ملتهایی باشیم که در قرن سیاسی جدید یکپارچه، مستقل، تعیینکننده و تاثیرگذار با نفوذ گفتمانی در سطح منطقه و حتی فراتر بمانیم و در غیر این صورت، هرگونه غفلت و چندپارچگی، نیت چندپارگی یا سیطره بر ایران را در ذهن راست افراطی جهان و نمایندگان منطقهای و داخلی آنان زنده خواهد ساخت. هرگز چنین مباد!
1- Less Than Half in U.S. Now Sympathetic Toward Israelis
2- oss-Tabs: September 2025 Times/Siena National Poll of Registered Voters - The New York Times
3- How Social Media Is Changing the Narrative of the Israel-Gaza War - The New York Times
4- Americans’ Support for Israel Dramatically Declines, Times/Siena Poll Finds - The New York Times
5- Britons support recognising Palestinian statehood by 44% to 18% | YouGov