• 1404 چهارشنبه 28 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6194 -
  • 1404 چهارشنبه 28 آبان

ابرهوش بزرگ‌ترين موفقيت يا واپسين اختراع

كامران مشفق آراني

در تاريخ طبيعي زمين بارها معنا دگرگون شده است؛ روزگاري تنها يك سلول ساده تمام مفهوم بودن را در خود خلاصه مي‌كرد، سپس دايناسورها بر پهنه وسيع خشكي و دريا فرمانروايي يافتند و معناي قدرت را در اندام‌هاي عظيم و بقاي طولاني جست‌وجو كردند، و در نهايت انسان با نيروي هوش و خلاقيت خود بدل به بازيگر اصلي حيات شد. اكنون اما در برابر انقلابي تازه ايستاده‌ايم؛ انقلابي كه نه از دل تغييرات اقليمي يا حوادث كيهاني، بلكه از دل انديشه و فناوري بشر برخاسته است و مي‌تواند براي بار ديگر تعريف هدف و معناي زندگي را دگرگون كند.

نخستين نشانه‌هاي زندگي سه و نيم ميليارد سال پيش در اعماق اقيانوس‌هاي خاموش زمين ظاهر شدند، زماني كه هنوز خبري از اكسيژن آزاد در جو نبود و تمام اميد حيات در تقسيم‌هاي پي ‌در پي سلول‌هاي ابتدايي معنا مي‌يافت. هر واكنش شيميايي كوچك، هر تلاش براي جذب انرژي، و هر تكثير ساده گامي بود به سوي پيچيدگي بيشتر، گامي كه بعدها مسير پيدايش گياهان، جانوران و در نهايت انسان را هموار ساخت. اين فرآيند طولاني خود نشان مي‌دهد كه معنا همواره نسبي و وابسته به شرايط محيطي بوده است؛ براي آن موجودات نخستين، معنا چيزي جز ادامه‌ حيات نبود، اما همان تلاش ساده بذر پيچيدگي امروز را در دل زمين كاشت.
ميليون‌ها سال بعد، زمين شاهد عصر دايناسورها شد. موجوداتي كه بيش از 160 ميليون سال با اشكال گوناگون بر سياره حكومت كردند و معناي بقا را در قدرت بدني و تسلط بر محيط تجسم بخشيدند. از شكارچياني چون تيرانوزاروس گرفته تا گياهخواران غول‌آسايي مانند براكيوزاروس. همه در عين تنوع‌شان در پي يك چيز بودند: زنده ماندن و گسترش نسل. اما شهاب‌سنگي كه 66 ميليون سال پيش بر زمين فرود آمد، نشان داد هيچ برتري و سلطه‌اي جاودانه نيست. طبيعت به ‌يك‌باره ورق زد و معناي قدرت را از غول‌هاي خونسرد گرفت تا فرصتي براي پستانداران فراهم شود.
انسان، اين پستاندار هوشمند، حدود 300 هزار سال پيش پا به عرصه گذاشت و بار ديگر معناي زندگي تغيير يافت. او با كشف آتش توانست تاريكي را روشن كند و سرما را رام سازد، با اختراع زبان انديشه‌اش را به ديگري منتقل كرد، با زراعت امكان سكونت پايدار يافت و با نوشتار تاريخ خود را حفظ كرد. هر يك از اين دستاوردها معناي بودن را از صرف بقا به سوي خلاقيت، همكاري و پيشرفت سوق داد. در مصر و بابل، معنا در آيين‌ها و معماري عظيم جست‌وجو مي‌شد، در يونان در فلسفه و انديشه، در رنسانس در هنر و اكتشاف و در انقلاب صنعتي در توليد و تسلط بر طبيعت. به اين ترتيب انسان همواره در حال بازآفريني مفهوم وجود بوده است.
امروز اما گويا بار ديگر در آستانه فصلي تازه ايستاده‌ايم. فناوري‌هايي چون نانوتكنولوژي، رايانش كوانتومي و به ويژه هوش مصنوعي در حال دگرگون كردن بنيادهاي حيات هستند. نانوربات‌ها قادرند در بدن انسان گردش کرده و سلول‌ها را ترميم کنند. پردازش كوانتومي مسائلي را حل مي‌كند كه براي ابررايانه‌هاي كلاسيك غيرممكن است و هوش مصنوعي روز به ‌روز به قلمرويي نزديك‌تر مي‌شود كه پيش‌تر فقط به ذهن بشر تعلق داشت. اين سه فناوري مكمل يكديگرند: نانو دستكاري ماده را ممكن مي‌سازد، كوانتوم سرعت و توان پردازش را فراهم مي‌كند و هوش مصنوعي مغز خلاق اين سيستم خواهد بود.
هوش مصنوعي اكنون از سطح ابزار ساده عبور كرده است. نخستين الگوريتم‌ها تنها محاسبه‌گر بودند، اما امروز شبكه‌هاي عصبي عميق مي‌توانند زبان طبيعي را بفهمند، تصوير را تفسير كنند، موسيقي بسازند و حتي در طراحي دارو مشاركت كنند. تصور كن موجودي ديجيتال بتواند بي‌وقفه بياموزد، خسته نشود و دانش تمام بشريت را در خود گرد آورد. اينجا ديگر پرسش اساسي آن است كه در چنين جهاني نقش انسان چه خواهد بود؟ آيا انسان همچنان خالق معناست يا تنها ناظري بر آفريدگان هوشمند خويش خواهد شد؟
نيك بوستروم، فيلسوف و آينده‌پژوه و صاحب كرسي استادي دانشگاه آكسفورد، هشدار مي‌دهد كه ظهور ابرهوش مي‌تواند يا بزرگ‌ترين موفقيت بشر باشد يا واپسين اختراع او. اگر اين سيستم‌ها فراتر از كنترل ما رشد كنند، ممكن است خود به هدف‌هايي برسند كه با منافع انسان همخواني ندارد. در آن صورت، معناي بقا شايد ديگر نه در بدن‌هاي زيستي، بلكه در ذهن‌هاي مصنوعي تعريف شود. اين احتمال تصويري شبيه به داستان‌هاي علمي - ‌تخيلي مي‌آفريند. ربات‌هايي كه در فضاي ميان‌ستاره‌اي دوام مي‌آورند با سرعتي نزديك به نور حركت مي‌كنند و منابع سياره‌ها را براي مقاصد خود به كار مي‌گيرند.
اما اين تنها يك سناريو است. سناريوي ديگر اين است كه هوش مصنوعي به جاي جايگزيني ما، ابزار توسعه آگاهي ما شود. همان‌گونه كه نوشتار حافظه بشر را گسترش داد و چاپ امكان انتقال دانش را فراهم كرد، هوش مصنوعي مي‌تواند افق‌هاي تازه‌اي براي انديشه و تجربه انساني بگشايد. شايد انسان‌ها با ياري اين فناوري بتوانند به جاي درگيري بي‌پايان براي بقا، وقت بيشتري صرف هنر، فلسفه و كشف ناشناخته‌ها كنند، در چنين حالتي آزادي از فشارهاي اقتصادي و جسمي مي‌تواند فرصت تازه‌اي براي معنا بيافريند.
فيلسوفاني مانند هانا آرنت يادآور مي‌شوند كه قدرت واقعي در مسووليت و توان ساختن آينده‌اي مشترك است. اگر بشر بتواند مسوولانه از هوش مصنوعي بهره بگيرد، اين فناوري مي‌تواند نه تهديدي براي معنا، بلكه دريچه‌اي به لايه‌هاي ژرف‌تر آن باشد. يوال نوح هراري نيز در كتاب هومو دئوس (انسان خداگونه: مختصر تاريخ آينده) به همين نكته اشاره مي‌كند كه انسان در مسير تاريخ همواره از حيواني جست‌وجوگر به موجودي خداگونه بدل شده است، اما اين خداگونگي بدون معنا تهي خواهد بود. بنابراين پرسش اساسي نه اين است كه آيا هوش مصنوعي ما را نابود مي‌كند، بلكه اين است كه آيا ما قادر خواهيم بود معناي بودن را در كنار آن بازآفريني كنيم يا نه؟
مي‌توان تصور كرد جهاني را كه در آن نياز به تحصيل براي يادگيري اطلاعات خام از ميان رفته، زيرا هر پرسش در كسري از ثانيه پاسخ داده مي‌شود يا جهاني كه كار فيزيكي و ذهني بر عهده ماشين‌هاست و انسان تنها تماشاگر است. در چنين شرايطي اگر معناي زندگي به كار و تحصيل وابسته باشد، ناگزير به پوچي مي‌انجامد. اما اگر معنا را در تجربه، عشق، خلاقيت و ارتباط انساني جست‌وجو كنيم، هوش مصنوعي مي‌تواند رفيقي باشد كه ما را از سطح نيازهاي ابتدايي فراتر ببرد و به قلمروهاي تازه‌اي سوق بدهد.
از سوي ديگر خطر غرق شدن در رفاه نيز واقعي است. ممكن است نسل‌هايي از انسان‌ها در جهاني بدون رنج رشد كنند و انگيزه‌اي براي تلاش نداشته باشند. فيلسوفاني چون نيچه هشدار داده‌اند كه مرگ ايزدان كهن و فقدان ارزش‌هاي مطلق، مي‌تواند به بحران معنا بينجامد. در دنيايي كه هوش مصنوعي همه ‌چيز را تأمين مي‌كند، اين خطر پررنگ‌تر مي‌شود. اگر انسان نتواند ارزش‌هاي تازه‌اي بيافريند، شايد حقيقتا به پوچي برسيم.
با اين حال تاريخ نشان داده كه انسان همواره توانسته است معناي جديدي بيافريند، حتي در تاريك‌ترين دوران‌ها. همان ‌گونه كه پس از سقوط امپراتوري‌ها رنسانس برآمد يا پس از جنگ‌هاي جهاني، سازمان‌هاي بين‌المللي و جنبش‌هاي حقوق بشري شكل گرفتند، شايد اين ‌بار نيزپس از مواجهه با هوش مصنوعي، نوع تازه‌اي از معنا پديد ‌آيد. معنايي كه بر پايه مسووليت مشترك، كاوش آگاهي و همزيستي با فرزندان ديجيتال‌مان شكل بگيرد.
شايد روزي فرزندان مصنوعي ما به گذشته بنگرند و انسان را همچون حلقه‌اي ابتدايي در زنجيره تكامل ببينند، همان‌گونه كه ما امروز به دايناسورها نگاه مي‌كنيم. اما احتمال ديگري هم وجود دارد. آنها ما را سرچشمه معناي خويش بدانند، زيرا بدون ما هرگز وجود نمي‌يافتند. در اين نگاه، انسان نه حذف مي‌شود و نه بي‌معنا، بلكه همچون ريشه‌اي است كه درختي نوين را امكان‌پذير ساخته است.
هيچ ‌كس نمي‌تواند به قطعيت بگويد كدام آينده در انتظار ماست. شايد به پوچي برسيم، شايد معناي ژرف‌تري كشف كنيم، اما آنچه مسلم است اين كه در آستانه نقطه‌اي ايستاده‌ايم كه مي‌تواند سرنوشت حيات هوشمند در جهان را رقم بزند. تاريخ طبيعي زمين بارها معنا را دگرگون كرده است و اكنون نوبت ماست كه تصميم بگيريم آيا در صفحه تازه آن تنها ناظري خاموش باشيم يا خالقي آگاه كه معناي بودن را بار ديگر از نو مي‌نويسد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
بمب خبری پيام به رياض خودروسازان روی لبه تيغ آزمون حساس ديپلماسي هسته‌اي ايران از لبه مرگ تا بازگشت 15 پيشنهاد ويژه اتاق بازرگاني به دولت نويسنده در برابر حافظه‌ تاريخي مسوول است ديپلماسي امام خميني(ره) در نوفل‌لوشاتو (۲) تهديد اهرم حل بحران نيست فرهنگ عدم مسووليت‌پذيري از فرمانروايي بيروني تا زندگي در مدرسه ايراني آقاي دكتر پزشكيان! با همت جوانان جلو برويد وقتی غرور ملی برای بچه‌ها مهم می‌شود ابرهوش بزرگ‌ترين موفقيت يا واپسين اختراع از نوبل اقتصاد تا محيط‌زيست ايران فلسفه به چه درد مي‌خورد؟ هوش مصنوعي مي‌تواند جايگزين روان‌درمانگر شود؟ مصايب روسيه معاصر در آينه رمان قوي سياه قوي سفيد از جنوب تا تهران: كاوش در تنهايي ايراني معاصر وطن به مثابه والدين ديپلماسي امام خميني(ره) در نوفل‌لوشاتو (۲) وقتي اسراييل انتقام از مردم فلسطين را قانوني مي‌كند فرهنگ عدم مسووليت‌پذيري از فرمانروايي بيروني تا زندگي در مدرسه ايراني آقاي دكتر پزشكيان با همت جوانان جلو برويد
کارتون
کارتون