قوي سياه قوي سفيد
طناز مظفري
فصل دوم از مجموعه آنتولوژي دشمني / Feud اثر رايان مورفي با عنوان كامل FEUD: Capote Vs. The Swans (دشمني: كاپوتي در برابر قوها) يك مينيسريال 8 قسمتي محصول شبكه FX است كه براساس كتاب پرفروش «زنان كاپوتي: داستان واقعي عشق، خيانت و آواز قوي يك دوران» نوشته لارنس ليمر ساخته شده است. اگرچه فصل اول اين سريال به سرگذشت و روابط شخصي و رقابت حرفهاي بين دو ستاره قديمي هاليوود يعني جون كرافورد و بتي ديويس ميپرداخت، به مراتب قويتر و جذابتر از اين فصل بود اما فصل جديد هم واجد ويژگيهايي است كه نميشود آنها را ناديده گرفت. به ويژه كه درباره نويسندهاي نامآور، توانمند و جنجالي يعني ترومن كاپوتي است. نويسندهاي كه برخي رمانهايش منشا اقتباسهاي سينمايي مشهور بوده و حتي درباره زندگي خود ترومن كاپوتي هم پيش از اين فيلمي ساخته شده. فيلمي درخشان با همان عنوان «كاپوتي» به كارگرداني بنت ميلر و بازي بهيادماندني فيليپ سيمورهافمن فقيد كه يك اسكار هم برايش به ارمغان آورد. اين فيلم به دورهاي از زندگي كاپوتي ميپردازد كه او مشغول نوشتن رمان «در كمال خونسردي» است.
اين كتاب يكي از برجستهترين آثار ترومن كاپوتي است كه به عنوان يك Non fiction يا رمان غيرداستاني شناخته ميشود. اين كتاب ابتدا در سال ۱۹۶۶ منتشر شد و به بررسي جنايت واقعي قتل خانواده كلتر در كانزاس در سال ۱۹۵۹ ميپردازد. كاپوتي با جستوجوي دقيق و تحقيق عميق، داستان را از چندين زاويه روايت ميكند. او به تحليل احساسات و روانشناسي قاتلان، (ريچارد هيكاك و پيرفيستين اسميت) ميپردازد و در عين حال به زندگي و محيط خانواده كلتر (مقتولان) نيز توجه ميكند. اين روش روايت، احساسات و تاثيرات عميق اين جرم بر افراد مختلف و جامعه را به تصوير ميكشد. كاپوتي توانسته بود با وعده گرفتن وكيل و تخفيف حكم به مجرمان نزديك شده و زمانهاي زيادي را صرف گفتوگو و نزديكي به آنها در راستاي پيشرفت تحقيقاتش كند و اعدام آنها را 5 سال بهتاخير بيندازد. وعدههايي كه به نتيجه نرسيدند و تنها محصولش شاهكار در كمال خونسردي بود (گويا وعده دادن و نزديك شدن به آدمها / سوژهها عنصر ثابت رفتارياش بود كه موتيف شخصيت او در سريال دشمني نيز محسوب ميشد). اين كتاب نه تنها به خاطر موضوع وحشتناك و پيچيدگيهاي انسانياش معروف است، بلكه به خاطر سبك نوشتاري خاص كاپوتي و توانايي او در ايجاد تصويرهاي روشن از شخصيتها و وقايع، موردتوجه قرار گرفته است. كاپوتي در نوشتن اين اثر، به شيوههاي ادبي و بياني خاصي دست يافت كه باعث شد مرز بين داستاننويسي و روزنامهنگاري به طرز چشمگيري محو شود.
و حالا برگرديم به فصل دوم اين مجموعه: به زماني كه ترومن كاپوتي (در اينجا با بازي تام هالندر) جمعي از زنان برجسته دهههاي ۵۰ ۶۰ و ۷۰ را گرد خود جمع كرده بود. زناني ثروتمند با زندگيهاي پر رزقوبرق كه نمادي از گذشته اشرافي نيويورك بودند و كاپوتي به آنها لقب «قوها» را داده بود. اولين همدم و نزديكترين اين قوها نسبت به كاپوتي «بيب پيلي» با بازي نائومي واتس همسر (ويليام پيلي غول بزرگ شبكه CBS است). در درجات بعدي اين حلقه «اسليم» با بازي دايان لين، «سي.زي. گست» كلويي سويني، «لي رادزيويل» كاليستا فلوكهارت و در آخر «آنه وودوارد» دمي مور، كه عضو چندان محبوب اين حلقه نبود و همه مظنون به قتل شوهراولش توسط او بودند، كه اين هم بيارتباط به داستانپردازيهاي كاپوتي نبود و البته «جوآن كارسون» مالي رينگولد (او قوي سفيد اين داستان است. او بود كه تا آخر به كاپوتي وفادار ماند و تا پايان عمرش پناه او بود).
كاپوتي كه شيفته اين زنان شده بود خود را مانند يك دوست و محرم اسرار وارد زندگيشان كرد اما درنهايت با نوشتن يك داستان خيالي كه تنها كمي با زندگي واقعي اين زنان تفاوت داشت به آنها خيانت كرده و شخصيترين اسرارشان را فاش كرد تا جايي كه اين اتفاق منجر به خودكشي يكي از زنان، آنه با بازي (دمي مور) شد و خشم ديگر زنان / قوها را دوچندان كرد.
هنگامي كه بخشهايي از اين كتاب كاپوتي تحت عنوان «دعاهاي مستجاب شده» در مجله Esquire منتشر شد، عملا رابطه او با قوهايش رو به نابودي رفت، شايد خوانندگان آن را مجموعهاي از شايعات، رازها و دروغهايي سرگرمكننده ميديدند ولي از طرف حلقه زنان اين چيزي جز خيانت به سالها دوستي و محروميت نبود. با اين ترتيب او (در يك حركت نمادگرايانه و جمعگرايانه) از جامعه اشرافي زنانه و حمايتشان كه بسيار هم به آن وابسته بود محروم شد و اين اتفاق او را به مسير خودويرانگري سوق داد. راهي كه ديگر برگشتي از آن نبود.
تام هالندر در نقش كاپوتي به شكل هنرمندانهاي چهره تازهاي از اين شخصيت به نمايش ميگذارد (كه البته چندان دور از واقعيت نيست) ولي براي بينندهاي كه پيش از اين خواننده آثار كاپوتي بوده ميتواند غافلگيركننده و تا حدودي اغراقآميز جلوه كند. تن صداي آرام و اغواكننده، حركت ظريف دستها و بدن، در كنار ظاهر فيزيكي مثل قد كوتاه، به او ظاهري معصومانه مانند كودكان ميدهد و اين در تعارض است با آنچه در سريال و در نگاه زناني كه مقابل كاپوتي قرار گرفتهاند و اين تعارض او را هم در جايگاه قربانيكننده قرار ميدهد هم در جايگاه قرباني شونده. حتي آن ديدارهاي ذهني كه بين كاپوتي و مادرش با بازي جسيكا لنگ، شكل ميگيرد و به چالشهايي كه بين مادر و فرزند در جريان بوده اشاره دارد تاكيدي است بر رفتارهاي كاپوتي در بزرگسالي. مهرطلبي از زنان اطرافش يا مورد خشونت قرار گرفتن ازسوي كساني كه با آنها رابطه دارد و شايد عدم همدلي كه ازسوي تماشاگر نسبت به اين كاراكتر شكل ميگيرد ناشي از همين تناقضهاست.
در چند پاراگرافي كه به داستان اين مجموعه اشاره شد تمام ماجراي سرگذشت كاپوتي با اين زنان است كه در 10 قسمت به نمايش در ميآيد. سريال جاهايي ساختاري اپيزوديك دارد و بعضي از قسمتها شكلي مستقل از ديگر قسمتها ميگيرد. هرچند كه داستان به جاي طول در عرض گسترش مييابد و با فلشبك و فلشفوروارد بازههاي زماني مختلف طي سه دهه را نشان ميدهد و هر چند كه با شخصيتهاي زن جذاب و قدرتمند و نويسندهاي بااستعداد ولي آسيبپذير و آسيبزننده طرفيم كه پيچيدگيهاي عاطفي، رواني و جنسي دارند اما منطقيتر بود كه در پنج يا شش قسمت خلاصه ميشد تا كمتر به ورطه تكرار ميافتاد.