• 1404 سه‌شنبه 18 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6210 -
  • 1404 سه‌شنبه 18 آذر

ايجازگوي آبي‌هاي بيكران

نفيسه ضرغامي

ايجاز آن است كه اندك لفظ، فراخ معنا را در خود جاي دهد.

عبدالقاهر    جرجاني

مهدي حسيني از چهره‌هاي شاخص هنر نوگراي ايران است؛ هنرمندي كه در كارنامه خود، پيوسته ميان تأمل در سنت و جست‌وجوي بياني نو حركت كرده است. نمايشگاه انفرادي اخير او كه اين روزها در گالري هور برپاست، شامل آثاري هم‌اندازه با ابعاد ۷۰×۵۰ سانتي‌متر است. همساني در اندازه و هماهنگي طيف رنگ‌ها، با نگاهي مينيمال، ميان عناصر و روابط دروني‌شان پيوندي سنجيده پديد آورده است. نقاشي‌هاي اين مجموعه، همچون ديگر آثار حسيني، بر اصل ايجاز و تلخيص در ساختار بصري استوارند؛ جايي كه ايجاز، زبانِ بصري و بيان انديشه مي‌شود. ساختار بنيادين نقاشي‌ها در نقطه تلاقي هندسه و طبيعت پديد مي‌آيد؛ جايي كه اين دو، در گفت‌وگويي سنجيده و آرام، به تعادلي دروني مي‌رسند. تماشاگر در اين ميان به جست‌وجوي لحظه تماس اين دو جهان دعوت مي‌شود. در آثار اين هنرمند، اشيا و مناظر در ساده‌ترين و پالوده‌ترين صورت خود ظاهر مي‌گردند، به‌دور از جزيياتﹾ چنان‌كه گويي از حجم و ماده تهي شده‌اند تا به جوهر ناب تصوير تبدل شوند. تلخيص در آثار مهدي حسيني حاصل تجربه سال‌ها خويشتنداري است؛ كوششي براي تصفيه فرم تا آنجا كه معنا در سكوتِ تصوير جلوه‌گر شود.
بازي حساب‌شده سطوح و نورهاوسايه‌ها و فضايي كه به‌نرمي تنفس مي‌كند، عمقي مي‌آفريند برخاسته از ريتم تكرار و حذف. اين تكرار و ريتم - چه در چيدمان كلاه‌ها و صندلي‌ها، چه در پنجره‌هايي كه به آبي بي‌زمان گشوده مي‌شوند‌- هرگز به يكنواختي نمي‌انجامند، بلكه نگاه مخاطب را به سوي لايه‌هايي ناپيدا رهنمون مي‌سازند.
حسيني با زباني استعاري سخن مي‌گويد؛ زباني كه در آن هر شيء پژواكي از واقعه‌اي چندلايه و دروني دارد. پنجره در اين جهان، مرز ميان درون و بيرون است، ميان سكوت و افق و نور، نه براي توصيف، كه براي تأمل مي‌تابد. پالودگي عناصر در آثار حسيني، گاه به معناي كاستن از جزييات است و گاه به معناي زدودنِ هر آنچه موجب ابهام مي‌شود. او با پرهيز از تنوع ظاهري، ريتمي مي‌آفريند كه در فشردگي خود، مفهوم زمان را متراكم مي‌سازد. زمان در اين نقاشي‌ها امتدادي بيروني ندارد؛ در درون قاب‌ها مي‌ايستد و به سكوني قاعده‌مند تن مي‌دهد تا مخاطب در لحظه‌اي ناب در خلسه «ايجاز سكوت» در خود غوطه‌ور شود. اين لحظه يادآور حذفِ سنجيده‌اي است در روايت ادبي ‌-همان الِپسيس‌- كه غياب را نه به معناي نبودن، بلكه به نشانه‌اي از حضوري پنهان و ژرف بدل مي‌كند. ايجاز در اين معنا تنها شيوه فرمي نيست، بلكه صورتي از بلاغت است؛ بياني كه با دستور‌زبان نقاشي ساخته مي‌شود. مخاطب در برابر اين زبانِ ساكت، ناگزير از مشاركت است. او بايد جاي خالي حذف‌شده‌ها را با خيال خود پر كند، سكوت‌ها را بشنود و از دل ريتم‌هاي تكرارشونده، به درون جهان تصوير ره يابد. در خاموشي اين حركت، نگاه تفكر وجودي مي‌شود و ديدنﹾ صورتي از بودنِ آگاهانه.
صندلي‌هاي خالي در آثار حسيني، هسته تراژدي سكوت شده‌اند؛ عناصري كه براي حضور انسان ساخته شده‌اند، اما در غياب او، تنديس‌هايي از خاطره‌ها مي‌شوند. اين دوگانگي حضور و فقدان، يادآور گفت‌وگويي ناتمام است، مكالمه‌اي كه در ميانه راه گسسته شده است. كلاه‌هاي آبي آرميده بر پشتي صندلي‌ها، يادآور نقش‌هاي اجتماعي‌اند؛ نشانه‌هايي از انسان‌‌هايي غايب كه ردشان هنوز در فضا جاري است و احساسي از انتظار را در جان مخاطب برمي‌انگيزاند. در اين ميان، نظمِ دقيقِ اشياء فضايي از تعليق مي‌آفريند؛ لحظه‌اي معلق ميان بودن و نبودن، ميان حضور و خاطره. صندلي، عنصري است براي پذيرش تن انسان، اما در غياب او، به يادماني از انسان بدل مي‌شود. اين دوگانگي حضور و فقدان، يادآور گفت‌وگويي ناتمام است كه در ميانه راه ناتمام رها شده. كلاه‌هاي آبي بر پشتي صندلي‌ها، به‌روشني به هويت‌هاي تثبيت‌شده و نقش‌هاي اجتماعي اشاره دارند؛ نشانه‌هايي از انسان‌‌هايي غايب كه ردشان هنوز در فضا مي‌پيچد. در اين چيدمان دقيق، اشياء خود به زبان سكوت سخن مي‌گويند و فضايي از انتظار و مكث پديد مي‌آورند. آنچه مي‌بينيم، بيش از يك چيدمان است؛ صحنه‌اي از درامي مينيمال كه در آن، سكونِ اشياء رساتر از هر صداي انساني طنين مي‌افكند. 
در نقاشي‌هاي مهدي حسيني اشياء واجد نوعي حياتِ دروني‌اند؛ حضوري زنده در پسِ ايجاز فرم و رنگ. كلاه‌هاي شاپو، با وقاري درخور كه در نظمي سنجيده، صف كشيده‌اند؛ گويي به آدابِ اجتماعي صاحبان خود وفادار مانده‌اند. كلاه‌هايي كه رد حضور انسان را در غياب او حفظ مي‌كنند و سكونشان، با ريتمي متوازن، گويي تجسمِ «انتظار در مكان» است؛ مكثي ميان رفتن و ماندن. رنگ‌هاي آبي، سبز و قهوه‌اي آنها، طيفي از حالات انساني را در هندسه فضايي آرام تداعي مي‌كنند. هر كلاه گويي از زاويه‌اي متفاوت با نور مواجه است؛ همين تغيير جهت نور، حضور غايب صاحبانشان را تداعي مي‌كند؛ كساني كه شايد به مكاني ديگر رفته‌اند يا در جايي از زمان ايستاده‌اند. نظم و انضباط بيش از آنكه سازوكاري براي سامان هندسي و بصري باشند، اجراي مناسكي هستند كه سطور نانوشته و غياب آن را به‌جا مي‌آورند. در اين ميان، اختلاف زاويه سايه‌ها، روايتي ناگفته از گذر زمان مي‌سازد: لحظاتي كه بر اشياء تابيده و از ميان رفته، اما نشانه خود را برجاي گذاشته است. 
تمام عناصر پوششي فراتر از نمادهاي سفر، زنجيره‌اي از دگرديسي‌هاي هويتي را شكل مي‌دهند. كلاه و دستكش، سيماي منجمد از آداب اجتماعي را بازمي‌تابند و مرزهاي ادراكي را به چالش مي‌كشند؛ پوتين، عزم مواجهه با سخت‌ترين مسيرها را دارد و چمدان، «بار هستي» را در خود حمل مي‌كند. همه آنها با هم مجموعه‌اي فشرده از خاطرات و تعلقات ناگسستني‌اند كه نبض زمان را حمل مي‌كنند. در اين گذار از سطح به عمق، اشياء بي‌جان به نشانه‌هاي جدال دروني با تقدير تبديل مي‌شوند؛ گفت‌وگوي ماده و هستي، ضرباهنگ دروني جهان حسيني است.
روش حسيني در پرداخت، به پديدارشناسي شعر نزديك است؛ پديدارشناسي‌اي كه در برابر روان‌كاوي مي‌ايستد. روان‌كاوي، خيال شاعرانه را به علل و زمينه‌ها فرو مي‌كاهد، اما حسيني در پي تعليل نيست، بلكه مي‌خواهد در لحظه نابِ پديدار، در «انجماد زمان» مكث كند. در اين مكث، مبالغه‌اي پديد مي‌آورد كه نه اغراق، بلكه گسترش هندسي خيال است؛ گسترشي كه مخاطب را به هم‌دلي و مشاركت فرا مي‌خواند. او با كاوش در مفهوم مكان، مرز ميان درون و بيرون را نيز در هم مي‌شكند. مكان در آثار حسيني، وحدتي دوبعدي است كه تمايز ميان ذهن و عين را برنمي‌تابد. آنچه مي‌بينيم، نه بازنمايي مكان، بلكه خودِ تجربه بودن در مكان است. از همين‌رو، جهان تصويري او در عين سادگي، ژرف و چندلايه است. حسيني در تكرارِ هندسي فرم‌ها، شيوه‌اي غريب و نامتعارف دارد؛ روشي كه يادآور مينيماليسم غربي است، اما با نگاهي شرقي و تأمل‌گر درآميخته است.
نقاشي سيب‌ها و بشقاب‌ها جايگاهي شاخص در اين مجموعه دارند. چيدمان منظم شش بشقاب سفيد با سيب‌هاي سبز، در برابر پس‌زمينه‌اي از آبي شفاف و درختان بي‌حركت، به مثابه صحنه‌اي از سكوت و تأمل است. اين تركيب، ميان رياضت و وسوسه معلق مانده است. سيب در تاريخ تصوير، همواره طعمي دوگانه دارد: طعم وسوسه، سقوط و گناه از يك‌سو و طعم دانايي، باروري و حيات از سوي ديگر. در نقاشي حسيني، اين دوگانگي در هندسه‌اي آرام و متقارن محبوس است؛ وسوسه در بندِ نظم. سيب‌ها بر بشقاب‌ها آرام گرفته‌اند، بي‌آنكه لمس شوند. دستان محو در پس‌زمينه، نه در حال گرفتن‌اند و نه بخشيدن؛ در آستانه انتخاب متوقف مانده‌اند. اين اثر، جهاني از ميانه رفتن يا بودن است؛ جايي كه نظم بصري و ريتم منظم از تكرارها (مانند چيدمان شش‌تايي بشقاب‌ها) تنها يك زمينه ساختاري را براي برجسته كردن فرديت و شورش پنهان (بشقاب هفتم پنهان كه همرنگ پس‌زمينه است) را مهيا مي‌سازد. از پنجره‌هاي گشوده كه مرز ميان درون و افق را مشخص مي‌كنند تا اشياء بي‌جاني كه حامل بار رواني و خاطرات متوقف‌شده‌اند، حسيني زمان را منجمد مي‌كند تا مخاطب را به يك گفت‌وگوي خاموش با سرنوشت وادار سازد. در پس‌زمينه اين تأملات، افقي از آبي بي‌كران و درختاني ايستاده پشت پنجره‌ها، جهاني دروني را به بيرون پيوند مي‌زند. در نهايت، جهان او، فلسفه‌اي از بودن است كه در سكوت خط و رنگ، ميان نظم تحميلي و اراده پنهان فردي، تعليق و ضرباهنگي دروني مي‌يابد.
در آثار مهدي حسيني، شاعرانگي ميان رنگ و سطح در ابعادي از هستي‌شناختي بيشتر نمايان مي‌شود؛ هنرمندي كه با ايجاز و حذف، فلسفه‌اي بصري از بودن مي‌سازد. شايد بي‌راه نباشد اگر مهدي حسيني را آبي‌سراي ايجازگو در مصاف با هندسه ابعاد بناميم؛ هنرمندي كه در هم‌آغوشي نظم و خيال، از رنگ و سكوت، فلسفه‌اي از حضور و غيبت مي‌سازد. در جهان او، هر چيز در سكوت خود سخن مي‌گويد و هر فرم، طعمي از وسوسه و نجات را توأمان در خود نهفته دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون