تاوان يك شجاعت ناياب
امير يوسفي
تصويري كه استاد زندهياد محمدعلي اسلامي ندوشن (1401 – 1303) از روانشاد دكتر مصطفي رحيمي (1381 - 1305) به عنوان يكي از دوستان بسيار قديمياش به دست ميدهد، تصويري بينهايت موجز و مختصر است اما به رغم اين اختصار، برخي از اصليترين ويژگيهاي محوري شخصيت او را فهرست ميكند. اسلامي ندوشن در جلد چهارم از كتاب «روزها» كه زندگينامه خودنوشت اوست در فصلي با عنوان «بعضي از كساني كه در زندگي شناختم» به توصيف شخصيت و فكر رجال نامدار دوران كه با آنها انس و قرابتي داشته ميپردازد. سهم مصطفي رحيمي از اين فصل 65 صفحهاي، تنها نيم صفحه و به قاعده 15 سطر است. با اينحال بسياري از مشخصات سجلّي شخصيت علمي او را دستكم از جهت ويژگيهاي عمومي و بيروني، در عباراتي بهگزين گرد آورده است. به روايت اسلامي ندوشن، مصطفي رحيمي چنين آدمي است:
روحي كنجكاو و مشتاق با نثري پيراسته
انديشمندي دلخوش به قلم
نادرهمردي باورمند به اعتدال و متانت در فكر و بيان
صاحب صداقتي نمايان در پايبند ماندن به مصالح ايران
جاني انديشناك و رواني ملول اما متعهد به نوشتن
شخصيتي كنارهجو از فضاي جنجالي و تبليغاتي مطبوعات
زيستني ناشاد اما خالي از شِكوه و شكايت
مصطفي رحيمي، هم به گواه آثارش و هم به شهادت كساني كه به درك محضرش توفيق يافتند، شخصيتي برخوردار از اين خصلتها بوده است. بااين همه نميتوان از غيبت حداقل دو ويژگي بسيار مهم مصطفي رحيمي در روايت اسلاميندوشن متأسف نبود. اين دو ويژگي، چه بسا به نحو پنهان در مشخصههاي بالا حضور داشته باشد اما اهميتشان آنقدر زياد است كه بايد به نحو مستقل و مجزا از آنها ياد كرد.
يكم) شجاعت در زورآوري با مشهورات زمانه
رحيمي بيهيچ مجامله و تعارف و تعللي، از شجاعترين روشنفكران ايران است؛ كسي كه به رغم تسلط روايتهاي قاهر و فراگير، به حكم پايبندي و التزام صادقانهاش به اخلاق باور، به ستيز با مشهورات زمانه برخاست. او دستكم در دو موضع شاخص، شجاعت خود را در درافتادن با باورهاي شايع روزگار به نمايش گذاشت. يكي در نقد ساختارهاي فكري چپ در ايران؛ و ديگري در نقد نرمافزار عقيدتي نظام جانشين سلطنت پس از انقلاب 57. او در هر دو مورد، و خصوصادر فقره دوم، درست در لحظهاي خطير و خالي از هرگونه معارض، به تصادم با گفتار مسلط رسيد.
نقد او بر ماركسيسم و به ويژه روايت ايراني از اين مكتب، در روزگاري طراحي و عرضه شد كه اساسا روشنفكري با انتساب به ماركسيسم تعريف ميشد. رحيمي بيآنكه از طعنههاي اردوي چپ ايراني خوف كند، شجاعانه به نقد اين ساختار فكري- سياسي پرداخت و راوي گونهاي از روشنفكري ناماركسيستي در ايران شد. درك شجاعانه بودن اين كار براي نسلي كه تاريخ، به دادش رسيده و سايه چپگرايي ايدئولوژيك را از سرش كوتاه كرده چه بسا چندان آسان نباشد. اما او درست در اوج اقتدار و شيوع و مقبوليت اين الگوي فكري، به افشاي فروبستگيهاي آن همت كرد؛ و اين، بدون شجاعتي ستودني ناممكن بود. به موازات، نقدي كه بر برخي آموزههاي كانوني انقلاب 57 وارد كرد، نمونهاي ديگر و شايد نمونهاي شاخصتر براي شجاعت اخلاقي، شجاعت سياسي، و شجاعت روشنفكرانه رحيمي باشد.
دوم) درك خلاق از ضرورت همساز كردن ناسازگارها
مصطفي رحيمي، در مقدمه كتاب كمتر شناختهشده «حافظ انديشه»، موضوع بسيار مهم و قابل اعتنايي را در رمزگشايي از ماندگاري و عظمت جهان شعري حافظ طرح ميكند. او معتقد است راز بزرگي حافظ، همساز كردن ناسازگارهاي ازلي است. ناسازهايي مثل زندگي و ورود به تاريخ، اخلاق و رندانه زيستن، مرگ و دنياگرايي، اختيار و تن سپردن به سرنوشت، و... از نمونههاي اين ناسازگارهاي ازلياند كه حافظ توفيق يافته در ساختاري خلاقانه و بديع، آنها را همسو و همنشين كند. رحيمي در مقام حافظپژوه، اين واقعيت را مميزه بيرقيب و منحصر به فرد حافظ ميداند و به شكلي غيرمستقيم، تبعيت از اين روحيه وحدتساز و تأليفي را گمشده فرهنگ امروز ايران به شمار ميآورد. حاصل چنين نگرش تلفيقگر و وحدتسازي براي رحيمي، پذيرش «ديگري» و تلقي انسانها به عنوان يك امكان است؛ امكانهايي كه البته ارزش غايي دارند و از كرامت وجودي برخوردارند.
شايد به اعتبار همين ويژگيهاي ناياب و نادر بوده است كه برخي از انديشمندان روزگار ما، از مصطفي رحيمي با عنوان «روشنفكر تنها» ياد كردهاند. او هم به اعتبار جنگ مغلوبهاي كه عليه مشهورات مسلم زمانه به راه انداخت، و هم به اعتبار ضرورتي كه براي همساز كردن دوگانههاي ازلي در نظر ميگرفت، در يك موقعيت بغرنج از تنهايي متافيزيكي قرار گرفت. طبع ناشاد و روان ملول و جان انديشناك او حاصل اين تنهايي متافيزيكي بود. اما التزام او به اخلاق باور، هيچگاه اجازه نداد در تيمار اين تنهايي جانكاه، به چيزي غير از فرهنگ و قلم پناه ببرد يا در جنجالهاي مطبوعاتي و تبليغاتي خود را امان بدهد. او به تعبير زندهياد اسلامي ندوشن، ناشاد اما خالي از شِكوه و شكايت زيست و ميدانست كه شجاعتِ درآويختن با مشهورات زمانه، تاوان سنگيني دارد: تنهايي. او تمام عمر را در به تحمل اين تاوان گذراند؛ هرچند براي زندگي از نوع ديگر، هيچ كم نداشت.