ساسان گلفر
بيست سال پيش اگر از شيفتگان هنر تئاتر در ايران نام يك نمايشنامهنويس مشهور رومانيايي را ميپرسيديد، بلافاصله به شما پاسخ ميداد:«اوژن يونسكو». البته اوژن يونسكو كه ريشهاي فرانسوي هم داشت، بيشتر در كشور فرانسه و با نوشتههايش به زبان فرانسه بود كه به شهرت جهاني رسيد. اما امروز اگر به طرفداران پروپاقرص تئاتر در تهران بگوييد از يك نمايشنامهنويس رومانيايي نام ببرند، از «ماتئي ويسنييك» نام خواهند برد كه اتفاقا او نيز مانند يونسكو پس از آنكه به فرانسه رفت و پناهنده شد، توانست به شهرت جهاني برسد؛ چون پشت پرده آهنين بلوك شرق براي سالها انتشار آثارش در روماني ممنوع بود. نسل جوان هنرمندان تئاتر با نمايشنامه «داستان خرسهاي پاندا به روايت يك ساكسيفونيست كه دوستدختري در فرانكفورت دارد» با ترجمه تينوش نظمجو در سالهاي 1380 بود كه با ماتئي ويسنييك آشنا شد و پس از آن بود كه همين مترجم «من چهجوري ممكنه يه پرنده باشم؟»، «اسبهاي پشت پنجره»، «تماشاچي محكوم به اعدام»، «پيكر زن همچون ميدان نبرد در جنگ بوسني» و «سه شب با مادوكس» را از ويسنييك به فارسي برگرداند. آثار اين نمايشنامهنويس در سالهاي اخير بارها در ايران روي صحنه رفتهاند كه بسياري از آنها با عنوان اصلي نمايشنامههاي ويسنييك اجرا شدند و تعدادي هم به صورت دراماتورژي شده يا اقتباس آزاد به صحنه رسيدند؛ از جمله نمايش «گاو-سرنوشت» با دراماتورژي ميثم نيكخواه كه تلفيقي از «داستان خرسهاي پاندا...» و منطقالطير عطار است و روزهاي پاياني شهريور و اوايل مهر 1404 در عمارت نوفل لوشاتو روي صحنه رفته. با ميثم نيكخواه دراماتورژ، كارگردان و بازيگر اين نمايش در اين باره گفتوگويي داشتيم كه شايد لابهلاي خطوط آن بتوان به علت استقبال نسل نو تئاتر ايران از آثار ويسنييك پي برد.
چرا ويسنييك را انتخاب كرديد؟
اولين مواجهه من با ايشان وقتي بود كه براي بار اول «داستان خرسهاي پاندا ...» را خواندم. اين نمايشنامه خيلي به نظرم جذاب آمد، طوري كه علاقهمند شدم باز هم آن را بخوانم. در بين اين خواندنها بود كه تصميم گرفتم قطعا همين نمايشنامه را به روي صحنه ببرم. هرچه بيشتر مطالعهاش ميكردم به من بيشتر نزديك ميشد. آثار ديگر ويسنييك را خواندم تا با او بيشتر آشنا شوم. در اين راستا نياز بود كتابهاي ديگري را هم بخوانم. رفتهرفته لايههاي بيشتري از متن را كشف ميكردم و با خودم ميگفتم «اين همونيه كه من ميخوام». پس شروع كردم خيلي جدي رويش كار كردن. يك جلسه سه نفره با حضور ويسنييك و عطار برگزار شد. (!) سعي كردم خوب به حرفهايشان گوش كنم و بعد از اينكه اشتراكات و تفاوتهايمان را متوجه شدم، سعي كردم نتيجه را بنويسم. از اين رو به متنِ حاضر رسيدم.
به نظر شما علت اقبال نسل نوي تئاتريهاي ايران به ماتئي ويسنييك چيست؟
خب ويسنييك و زندگيش شباهتهاي زيادي با بسياري از نسلهاي جامعه ما دارد. آثار او براي سالها در كشورش روماني ممنوع بودند تا آنكه به دعوت بنياد فرهنگي پاريس به فرانسه رفت و پناهندگي سياسي گرفت. بيشك آثار او تحت تاثير محيط زندگيش و شرايطي بوده كه در آن زندگي ميكرده. فشار نظام سياسي حاكم (كمونيستي) بر او قطعا در آثارش متبلور است. اين را مقايسه كنيد با وضعيت هنر و ادب در جامعه خودمان. اينكه يك هنرمند با چه چالشهايي مواجه است. هر دو اسير برخورد سليقهاي و سانسور با عامل محركه در ظاهر متفاوت!
چرا تصميم گرفتيد ويسنييك را با عطار تركيب كنيد؟ آيا شباهتي بين آنها ميبينيد يا نوعي تضاد ديالكتيكي يا نوعي درهمآميزي خودخواسته؟ چطور سعي كرديد اين كار را انجام بدهيد و آيا در عمل موفق شديد همه ايدههايتان را اجرا كنيد؟
خب چيزي كه از اثر آقاي ويسنييك برميآيد خيلي نزديك به عرفاي اين سمتِ دنياست. بله، حتما شباهتهايي وجود داشته كه جرقه تركيب اين دو اثر را در ذهن من زده. ويسنييك به نوعي به شكلي جادويي به زندگي انسان از تولد تا مرگ پرداخته و مراحلي را براي اين زندگي ترسيم كرده كه اين با مسير سلوكي كه در منطقالطير به او اشاره شده بسيار همخواني دارد. من شباهتهاي زيادي بين اين دو اثر ميديدم. همين من را وادار كرد تا به يك خروجي از اين دو اثر به اضافه چيزي كه خودم ميانديشم، برسم. نزديك به چهار سال روي اين پروژه كار كردم و به نوعي، دايما عدو سبب خير ميشد. مدتها در پي سالن و امكانات دولتي بودم كه هر بار به دليلي و حتي بيدليل درخواستم رد ميشد. اين فرصت باعث شد تا بتوانم وقت بيشتري را صرف پروژه كنم. در نتيجه به نسخه پختهتري رسيديم.
براي اين درآميختن چه تمهيدات اجرايي انديشيديد؟ كدامشان را توانستيد در اجرا پياده كنيد؟
شكل كلي شيوه اجرايي از همان ابتدا در ذهنم وجود داشت. فقط رفتهرفته پختهتر ميشد و به انسجام مورد نظر نزديكتر شدم. طراحي صحنه خيلي برايم مهم بود و از اين رو خيلي روي آن كار كردم تا بهينهترين ارتباط را با مفهوم مورد نظر نمايش داشته باشد. طرحهاي اوليه با آنچه اكنون ميبينيد، متفاوت بودند. اين با توجه به بودجه، سالن نمايش و پختهتر شدن طرح تغيير كرد و به چيزي رسيد كه در حال حاضر از آن استفاده ميشود. البته كه در مرحله ساخت با توجه به بيمسووليتي سازنده و عواملي از اين دست، نتوانستيم به آنچه بتواند نياز ما را كاملا برآورده كند، برسيم. ولي اميدوارم در مرحله توسعه پروژه به پختگي كاملتري از هر حيث برسيم.
پيش از اين چه تجربياتي روي صحنه داشتيد؟
خب كار اصلي من بازيگري است و البته آواز. پيش از اين به عنوان بازيگر تجربيات خوبي را داشتهام. با كارگردانهاي باتجربه و همچنين جوان سابقه همكاري داشتهام. چند باري هم به عنوان خواننده با گروههاي موسيقي سنتي صحنه كنسرت را تجربه كردهام. اين پروژه در واقع اولين تجربه بنده به عنوان كارگردان در تئاتر است.
براي آينده چه برنامههايي داريد؟ آيا باز هم ميخواهيد روي آثار ويسنييك كار و تجربه كسب كنيد.
برنامه كه بله، حتما وجود دارد. اما متاسفانه در شرايطي كه ما در آن هستيم حتي يك روز آيندهمان قابل پيشبيني و برنامهريزي نيست. با اين حال در طول زندگي هنريام قصد دارم روي چند پروژه ديگر نيز كار كنم. احتمال دارد يكي از اين پروژهها يكي از آثار آقاي ويسنييك باشد. ولي فعلا در اولويت نيست.
به نظر شما تئاتر نو و مستقل در ايران چه چالشهايي پيش رو دارد؟
چالش كه بسيار است. بنده معتقدم كه اين چالش است كه هنرمند را به سمت اثري ماندگار هدايت ميكند. ولي خب، يكسري چالشها به تعبير بنده شيره هنرمند را كشيده و باعث خستگي و دلزدگي او ميشود. از اين دست عوامل ميتوان به عدم حمايت بخش دولتي از طرحها و ايدههاي خلاق و نوآورانه، برخورد سليقهاي با آثار هنرمندان و اعمال سانسور، نبود جشنوارههايي با موضوع و دغدغههاي روز جامعه و عدم وجود ارزشيابي درست براي اعطاي تسهيلات به هنرمندان جوان اشاره كرد. در اين فضا امكان ارايه كار مستقل بسيار دشوار و در بسياري موارد نشدني است. پس بيشتر افراد حاضر در اين حوزه به سمت پروژههايي ميروند كه ريسك كمتري را براي آنها بههمراه داشته باشد. به همين علت از فضاي هنري و رسالت اصلي خويش فاصله ميگيرند. البته بگويم كه به اعتقاد من همه اين عوامل و عواملي از اين دست نخواهد توانست هنرمند واقعي را از مسير خود منحرف كند.