ولايت قلم بر تئاتر
نسيم خليلي
گاهي برخي كتابها نامهها و يادداشتهاي پراكندهاند، روزمرگي و اندوه و گلايه، اما همينها وقتي به قلم نويسندگان عميقانديش قلمي ميشوند، ارزشي برابر با دهها كارگاه هنري پيدا ميكنند؛ يكي از اين كتابها، نامههاي اكبر رادي است؛ مجموعهاي از نامههايي كه اكبر رادي خطاب به دوستانش، اهالي فرهنگ و گاهي با لحني گلايهآميز و مطالبهگر خطاب به نهادهاي هنري و تصميمگيران كلان نوشته و به ويژه از منظر واكاوي جزييات تاريخ فرهنگي و هنري در دهه هفتاد مهم است. در ميان اين نامهها نكاتي آموزنده در باب تئاتر وجود دارد كه در كمتر كتاب ديگري ميتوان بدان دست يافت. از آن جمله رادي در نامهاي خطاب به محسن يلفاني از كوشش خود براي بازتابانيدن واقعه تاريخي انقلاب پنجاه و هفت سخن ميگويد كه براي هر نويسندهاي كه خود را متعهد به بازتاب مسائل و رويدادهاي روز در اثر خويش ميداند، الهامبخش است؛ او در جاي ديگري در همين كتاب و در نامهاي خطاب به فرامرز طالبي از نمايشنامه ديگري با مضموني مشابه به قلم خودش سخن ميگويد: «هنوز اين متن «آهسته با گل سرخ» را كسي نخوانده. اگر نكتهاي به نظرت رسيد، خوشحال ميشوم با من در ميان بگذاري. مايلم مخصوصا روي صفحه 39 درنگ بيشتري داشته باشي... من آن را در شرايط تاريخياش پروراندهام؛ يعني آذر 57... از طرفي اين صحنه مركز ثقل نمايشنامه و كليد هويت قهرمان من است كه يك جوان مدرن آستانه انقلاب است. مدرن به اعتبار آنكه او در اعماق بينش انقلابي خود يك بُعد پالوده شاعرانه اضافه دارد كه مانند يك ملودي در سراسر نمايشنامه موج ميزند و من در ساخت شخصيت او بيشتر از يكسال با رنج و بيوقفه كار كردهام، تا تركيب زيبايي از شرافت و آرمان ايجاد كنم.» در نامه ديگري خطاب به كمال حاجسيدجوادي كه در دهه شصت معاون هنري وزير فرهنگ وقت بوده است، ضمن انتقاد از فضاي حاكم بر تئاتر در اين سالها از نوع اجراي نمايشنامه «مرگ در پاييز» خود ميگويد و تاكيد ميكند كه در تئاتر بايد متنمحور بود و از نمايش ردا و جبه و سرداري، گذر كرد و افزون بر افسانههاي جن و پري و دستكاري در آثار بزرگ جهان و موميايي متون كهن، به متن پاكيزه نويسنده وطني با دخالت و حضور خودش وقع نهاد؛ تاكيد بر اهميت نقش نويسنده در محصول نهايي تئاتر؛ رادي جملات قصاري در اين باره دارد: «جهان ما جهان ولايت قلم است» يا: «تيارت مربوطه يك زينب زيادي به نام نويسنده هم داشته است.» او همچنين در قالب پرسشي تاملبرانگيز از چرايي حذف نويسنده از پروسه خلق نمايش مينويسد: «مرگ نويسنده را اعلام ميكنند كه نعمالبدل او كه را بگذارند؟» كه اين همه نشان از اهميتي دارد كه رادي براي متن و نويسنده در تئاتر قائل است و اين از نامههايش در نقد نمايشنامههاي نويسندگان نيز هويداست از آن جمله خطاب به عليرضا پارسي و در نقد نمايشنامه «بيدادگاه» مينويسد: «صحنه ديالكتيك خاص خود را دارد؛ مخصوصا اگر موضوع نمايشنامه انساني، زميني و اجتماعي باشد و اين ديالكتيك بايد از عينيت محض برخوردار باشد؛ حتي اگر انگيزهها و اهرمهاي عمل ذهني و دروني باشند و همين است كه كار نمايشنامه را به نسبت داستان و رمان سخت و سنگين ميكند.» افزون بر اين رادي از نمايشنامههاي موفق سخن ميگويد و مشخصا از سه اثر: «چوب به دستهاي ورزيل»، «مرگ يزدگرد» و «هاملت با سالاد فصل»؛ و هر سه را متوني الهامبخش و الگوگونه براي هر نمايشنامهنويسي معرفي ميكند.