هاتف شرار
رحيم معيني كرمانشاهي را ميتوان يكي از تاثيرگذارترين و بزرگترين ترانهسرايان طول تاريخ موسيقي ايران به شمار آورد. در دوره اول، ترانهسرايان و تصنيفسازاني چون عارف، شيدا و بعدها زندهياد امير جاهد فعاليت ميكردند. نسلهاي بعد افرادي همچون حسين گلگلاب، رهي معيري و بسياري ديگر ترانهسرايي كردند. اينجا اشارهاي داشته باشم به تفاوت ترانههاي معيني كرمانشاهي با بسياري از همكارانش، آنچه ترانههاي معيني كرمانشاهي را متفاوت ميكرد، اين بود كه ترانه را همچون داستانهاي مثنوي يا ديگر داستانهاي ادبي، به گونهاي روايي ميسرود. نكتهاي كه بايد به آن توجه كرد، اين است كه وقتي آهنگساز قطعهاي را ميسازد، ترانهسرا موظف است كلمات و جملات را بر اساس سيلابها و موتيفهاي موسيقي، روي آن طراحي كند، به همين دليل است كه وقتي شعر به صورت عادي خوانده ميشود، گاهي از وزن ميافتد يا مصراعها كوتاه و بلند است، چون روي ملودي ساخته شده و دست ترانهسرا بسيار بسته است. سرودن شعر روي آثار موسيقي، آن هم به صورت روايتگونه، كاري بسيار مشكل است، اما معيني كرمانشاهي اين ويژگي را داشت. نكته بعدي كه بايد به آن توجه كرد اينكه وقتي ترانهسرايان قديمي از آهنگها سيلاببرداري ميكردند گاهي چند روز يا چند ماه در منزل روي آن كار ميكردند، اما استاد معيني كرمانشاهي در عرض مدت بسيار كوتاهي در كنار خود موسيقيدان، كار را به پايان ميبرد و اين ذوق و دانش زيادي ميخواهد. مهمترين آثار ايشان كه اينگونه سروده شده و روايتگونه هستند. آثاري همچون «طاووس»، «سرو و بيد»، «خواب نوشين» از آثار استاد پرويز ياحقي و «برق و خرمن» نيز از ساختههاي استاد همايون خرم. از ديگر آثار محبوب و ماندگاري كه از معيني كرمانشاهي به جا مانده، ميتوان به ترانههاي «نور خدا» و «خشم طبيعت» ساخته انوشيروان روحاني، «صبح پيري» و «از ياد رفته» ساخته فضلالله توكل، «كودكي» و «آشفته حالي» و «رفتم كه رفتم» و همچنين «سنگ خارا» ساخته علي تجويدي، «ساغرم شكست اي ساقي» و «ميناي شكسته» و «از من بگذريد» ساخته همايون خرم، «ميگريزم» و «نرگسشيراز» هم از ساختههاي حبيبالله بديعي اشاره كرد. سالها پيش، در زمان حياتشان، با آقاي معيني كرمانشاهي گفتوگويي داشتم. بهانه اين مصاحبه يكي از خوانندگان بود، اما مباحث مختلفي در آن گفتوگو پيش آمد كه بخشهايي از آن در ادامه خواهد آمد. اين نكته را يادآور شوم كه در طرح سوالات اندكي تغيير براي انسجام بيشتر در بازتنظيم اتفاق افتاده است.
در ابتداي اين گفتوگو بفرماييد كه ارتباط شما با هنرمندان و همكارانتان چگونه بود؟
من با هيچيك از دوستان هنري خودم، در هر سطح، مقام و كيفيتي كه بودند، چه خانمها و چه آقايان، چه خوانندگان و چه نوازندگان، به هيچوجه رفت و آمد خانوادگي نداشتم. مطلقا ارتباط خصوصي با هيچكس پيدا نكردم. دوستيهايي داشتم، اما اين دوستيها فقط مربوط به معاشرتهاي زندگي دوستانه بود و هيچگونه ارتباطي كه خارج از مسائل هنري باشد، نداشتم. اين را همه ميدانند. شايد هم اين رفتارم را در شمار اخلاق گوشهگيرانه من به حساب ميآوردند، ولي اين طور نيست، من آدم گوشهگيري نبودم و نيستم؛ برعكس خيلي هم اجتماعي هستم، اما استنباطم اين بود كه چون من همكاري هنري دارم، بايد حريمي را براي خودم داشته باشم. معتقدم فرد وقتي به يك درجه از كار هنري ميرسد، موظف ميشود، خودش را در اجتماع حفظ كند و اين كار عملي نيست جز اينكه تكرويگري پيشه كند. خب اين روش و منش در ذات من و همراه من بود.
شما سالهاي سال در عرصه شعر و ترانهسرايي كار كرديد، اينكه گفته ميشود فلان موزيسين ادبيات و شعر ميداند يعني چه؟ ذوق شعردوستي و مساله شعرشناس بودن هنرمندان چه تفاوتي باهم دارند؟
ببينيد ذوق شعردوستي و ذوق شعرشناسي با اطلاعات شعرشناسي و در واقع اديب بودن بسيار متفاوت است. مثالي اينجا ميآورم مثلا مرحوم شادروان بنان معتقد بود كه موسيقي بايد در خدمت شعر و بيانگر شعر باشد، ولي محمودي خوانساري ادبيات و شعر را در خدمت موسيقي قرار ميداد و اين تقريبا گاهي به شعر لطمه ميزد. من به شما بگويم ما اگر كلمات شعرگونه را از روي مقامات آوازي ايران يا از روي آهنگيبرداريم، نميدانم از بقيهاش ديگر چه ميماند كه خواننده بخواند؟ آيا ميشود فقط با تحرير و چهچهزدن كار را تمام كرد؟ البته كه نه. بايد كلمات را بيان كند. پس ميبينيم شعر در اينجا نقش اول را در ارايه يك هنر گروهي دارد. واقعيت اين است كه مردم اول شعر را گوش ميدهند و سپس از آهنگ لذت ميبرند. ما ميبينيم كه موسيقي ما موسيقياي نيست كه فقط يك دسته نوازنده در يك سن بايستند و به صورت گروهي يك آهنگ بدون كلام ارايه كنند و مردم از آن سالن خوشحال بيرون بيايند. اغلب مردم وقتي ميشنوند كه فلان خواننده ميخواهد بخواند، بلند ميشوند و به كنسرت ميروند. براي چه ميروند؟ براي اينكه صداي خواننده را با آن شعرش بشنوند و لذت ببرند، نه اينكه فقط موسيقي را بشنوند.
ممكن است تجربه خودتان را در اين رابطه بگوييد؟ مثلا تجربه اينكه چطور شعر شما خوب ادا نشده است؟
اثر «مرغ شباهنگ». من از آقاي محمودي خواهش كردم كه كلمات را روشن و شفاف بخواند و اين ترانه و كلماتش را به صورت جويده نخواند كه مردم نفهمند اين كلمه چه بود ولي بعضي قسمتها متاسفانه باز هم در همين «مرغ شباهنگ» به شعر يك قدري لطمه خورده و كلمه در تحرير صدا پنهان شده است. البته اين تنها اثري بود كه من براي آقاي محمودي ساختم؛ چون اسدالله ملك مثل تمامي آهنگسازها كه همگي علاقهمند بودند حداقل يك ترانه روي آهنگشان بگذارم، به من رجوع كرد كه روي آهنگ او نيز ترانه بسرايم. آن موقع يادم است با مرحوم منوچهر جهانبگلو كار ميكردند و خودشان يك اركستر داشتند.
منظورتان برنامه «نوايي از موسيقي ملي» است؟
بله دقيقا، «نوايي از موسيقي ملي» كه از راديو پخش ميشد. آقاي ملك آمد به من گفت: «من ميخواهم كه شما لطف كنيد در اين برنامه يك ترانه از شما باشد.» من پرسيدم: «چه كسي ميخواند؟» گفت: «ميخواهم آهنگ را به محمودي بدهم تا بخواند.» گفتم: «محمودي تا حالا ترانهاي نخوانده است.» استاد ملك گفت: «شايد اين را بتواند بخواند.» گفتم: «خب اگر محمودي ميخواند، من بايد بر اساس توناليته صداي محمودي و حزن و بيان حالتي كه در صداي محمودي هست، كلمات را انتخاب كنم و روي ترانه كار كنم.» خلاصه كه اين طور شد و در نهايت اثر «مرغ شباهنگ» ساخته شد.
نظرتان بهطور كلي درباره اين اثر كه خيلي هم ميان موسيقيدوستان محبوب است، چيست؟
انصافا آقاي محمودي خوانساري خيلي خوب خواند، فوقالعاده زيبا و دلنشين اين ترانه اجرا شد و ميتوانم بگويم كه اثر همان آهنگي را گذاشت كه مرحوم گلنراقي به نام «مرا ببوس» خواند، واقعا در آن دوره همان اثر را روي مردم گذاشت. اگر الان شما نام محمودي خوانساري را ببريد، با وجود اين همه آهنگي كه خوانده و اين همه اجرايي كه در برنامه گلها داشته است، بسياري از «مرغ شباهنگ» يادشان ميآيد. تا اين اندازه اثرگذار بوده است. البته يك آقايي هم شرح حال آقاي محمودي خوانساري را در يك كتاب به نام «مرغ شباهنگ» منتشر كرد، متاسفانه حتي ايشان به من رجوع نكرد تا اين سوالاتي را كه شما از من ميپرسيد، درباره آقاي محمودي از من بپرسد و بدون اجازه هم اسم ترانه من را روي كتاب خودش گذاشته است. هنوز هم اين آقا را نميشناسم ولي به هر حال اسم ترانه من را روي كتاب خود منتشر كرد.
در ميان اهالي موسيقي چه كساني بيشتر نظر شما را جلب كردهاند؟
خب، اگـر خواسته باشـم در جامعـه موسيقـي ايـران كسـاني را به عنـوان انسـانهاي فرهيخته از نظـر اخـلاقي انتخـاب كنم، اگـر اجـازه داشته باشـم، در رديف اول محمـودي خوانسـاري را انتخـاب ميكنم و در شمار فرهيختگان موسيقـي ايران، آقاي قوامـي را انتخاب ميكنم. اين را بگويم كه من خيلـي آدم سختگيـري در انتخـاب هستم. آقاي حسيـن تهـراني را به عنـوان يك انسـان فرهيختـه انتخـاب ميكنم و همچنين آقايان معروفي و عبادي. البته تاكيد كنم كه اين انتخابها به اين معنا نيست كه ديگران خدايناكرده ارزشي ندارند، ولي اينها به نظر من انسانهايي بودند كه در كارشان، رفتارشان، آداب اجتماعيشان و خلقياتشان خيلي افراد معتبري بودند. مثلا اديب خوانساري انسان معتبري بود. اينها كساني هستند كه از دنيا رفتهاند و براي آوردن نامشان به من پاداشي نميدهند، ولي من حقشناسي ميكنم.