انسجام اجتماعي ديواره انساني حفاظت از وطن
علي ربيعي
اين روزها كه به مفهوم «امنيت كهن سرزمين ايران و تماميت ارضي آن» فكر ميكنم، نخستين تصويري كه در ذهنم شكل ميگيرد، نه سيم خاردار است و نه حفاظهاي فيزيكي مرزهاي جغرافيايي. آنچه به معناي واقعي وطن را محافظت ميكند، جامعه، «مردم در صحنه» و رضايت و انسجام اجتماعي است؛ رشته نامریي اعتماد ميان انسانها، حسِ با هم بودن در روزهاي سخت، و باور به اينكه وطن، مأمن و هويت همه ماست. در سفر اخيرم به اردبيل، در گفتوگو با اعضاي سازمانهاي مردمنهاد اين استان، بار ديگر بر اين واقعيت كه در شرايط كنوني، زيربناي تمام تحولات كشور، از اقتصاد گرفته تا سياست و فرهنگ، بر ارتباطات و توسعه اجتماعي استوار است، تاكيد كردم. اگر نخواهيم يا نتوانيم ذينفعان اجتماعي را نه تنها شريك اجتماعي بلكه صاحبان اصلي اين مرز و بوم بدانيم، مسائل اين سرزمين حل نخواهد شد. مسائل اجتماعي، قلب تپنده ايران امروزند؛ و اگر اين قلب ضعيف بزند، بقيه اندامها، هرچقدر هم پرقدرت كار كنند، توان ادامه نخواهند داشت. نكته مهم و قابل تامل آن است كه انسجام اجتماعي نه فقط مسالهاي ملي و امنيتي، بلكه يك تعهد اخلاقي نيز هست. كشوري كه در تار و پود روابط انسانياش گسست ايجاد شود، بدون مردم، ناگزير در برابر هر فشار بيروني آسيبپذير خواهد بود. از طرفي، امروز، جامعه ما از جهات مختلف در آستانه تحمل و تابآوري به سر ميبرد و بهرغم خستگي، نااميدي و فشارهاي اقتصادي، آنچه ما را در برابر متجاوزان، بدخواهان و طعمكاران منطقهاي و جهاني حفظ ميكند، قبل از هر چيز، اعتماد متقابل و حس تعلق جمعي است. بنابراين، در شرايط كنوني، تغيير نگرش نسبت به نهادهاي مدني يك ضرورت به نظر ميرسد. تجربه نشان داده است كه اين نهادها به رغم مطالبهگري، نقادي و حتي اعتراضها نه تهديدند، نه مزاحم، بلكه ظرفيتها، ميانجيها و فرصتهاي بزرگ داخلياند كه در لحظات بحران، نقش ستونهاي پشتيبان جامعه را ايفا ميكنند. نهادهاي مدني، عامل وفاق اجتماعي هستند. جامعهاي كه راهِ تنفس نهادهاي مدني را ببندد، كمكم اخلاق خود را نيز از دست ميدهد. ميزان انساني بودن هر ملت را بايد با ميزان فعاليت نهادهاي مدني آن سنجيد.
اگر جامعه احساس كند در ساخت آيندهاش مشاركت دارد، مشاركتجويي پوياتر شده و سرمايه اجتماعي پايدار ميشود. اما اگر احساس كند صدايش شنيده نميشود، فرسايش اجتماعي آغاز ميشود. بسياري از آسيبهايي كه امروز شاهدش هستيم، ريشه در همين حس بيپناهي دارند. جامعهاي كه در آن مردم احساس حمايت نكنند، به سوي انزواي فردي، بياعتمادي و حتي رفتارهاي بحراني پيش ميرود. من معتقدم زمان آن رسيده كه نوع نگاه به انواع مشاركت و خير جمعي را در اشكال متنوع بازتعريف كنيم؛ از كنشهاي داوطلبانه كوچك تا شبكههاي بزرگ همياري ملي. شرط موفقيت در اين راه، همراهي است نه مانعتراشي. تسهيل در صدور مجوزها و حمايت قانوني ميتواند با ايجاد اميد، احساس تعلق را عمق ببخشد. دولت، بازار و جامعه سه ضلع اصلي قدرت ملي هستند. امروز دو ضلع اول - دولت و بازار - هر يك با محدوديتهاي خود مواجه هستند. دولت با انبوهي از تقاضاها مواجه شده و در بسياري از مواقع در دام «مسيرهاي طي شده» گرفتار شده است. شرايط تعليق، تحريم مزمن شده، فضاي تهديد و نيازهاي انبوه براي زندگي روزمره مردم و مشكلات منابعي كه همچون چكهاي سررسيد شده! حفظ ايران عزيز، بيش از هر چيز بر پيوندهاي انساني و ظرفيتهاي اجتماعي استوار است. من متعجبم كه چرا عدهاي مساله به این سادگي را درك نميكنند و از هر فرصتي براي بازگشت به جداسازي و قطبيسازي جامعه استفاده ميكنند! هرگونه ايجاد تعارض در جامعه، مسيري است برخلاف امنيت ملي. انسجام اجتماعي، ديواره حفاظت از وطن است؛ ديوارهاي كه بر پايه اعتماد، اخلاق، همكاري و خير جمعي شكل ميگيرد و هرچه اين ديوار انساني استوارتر شود، وطن نيز پايدارتر خواهد بود.