كنترل فضاي مجازي در ميدان ريزومي ايران
علي ميرزامحمدي
اظهارات اخير يكي از خطيبان معروف كشور مبني بر اينكه «توليد محتوا در فضاي مجازي نبايد آزاد گذاشته شود» و اينكه «آزادي فضاي مجازي از آزادي دزدها و قاتلين بدتر است»، در ظاهر واكنشي فرهنگي به وضعيت امروز جامعه است؛ اما در عمق، شكافي را آشكار ميكند كه ميان منطق حكمراني سنتي و زيست جهان شبكهاي امروز ايران شكل گرفته است. براي فهم اين شكاف، رويكردي لازم است كه بتواند قدرت، كنترل، گردش معنا و مقاومت اجتماعي را در جهان جديد توضيح دهد: رويكرد تحليل ريزومي. ريزوم از ريشه يوناني واژه Rhizoma به معناي «ريشه- توده» به ساقه گياهاني گفته ميشود كه زير زمين به صورت افقي رشد ميكنند و ريشه و جوانه ميدهند. رشد ريشه گياهاني كه ريزومي هستند، هيچگاه متوقف نميشود و حتي بعد از قطع شدن نيز به رشد خود ادامه ميدهند. رويكرد ريزومي از فلسفه ژيل دلوز و فليكس گتاري سرچشمه ميگيرد؛ جايي كه در برابر مدل «درختي» انديشيدن (با شاخصهاي اصلي مركزيت، سلسلهمراتب و كنترل) مدل «ريزومي» طرح ميشود كه بر ويژگيهايي چون شبكهاي افقي، چندمركزي، سيال و خودسازمانگر استوار است. در دهههاي اخير، نظريهپردازان رسانه و علوم سياسي نشان دادهاند كه قدرت در عصر ديجيتال، نه در مركز، بلكه در ميان پيوندهاي شبكهاي جريان دارد. از همين رو، تحليل ريزومي به ابزاري كارآمد براي فهم جنبشهاي اجتماعي شبكهاي، تلاطم افكار عمومي، فروپاشي مرجعيتهاي رسمي، تغييرات قدرت نرم و اعتراضهاي سيال كنوني تبديل شده است. نگارنده نيز پيشتر در مقالهاي در روزنامه آرمان امروز (۱۲ آبان ۱۴۰۴) بر ضرورت استفاده از اين رويكرد براي تحليل تحولات رسانهاي و اجتماعي ايران تاكيد كرده بود. در چنين چارچوبي، سخنان مطرح شده درباره «ممنوع كردن آزادي توليد محتوا»، نوعي اصرار بر حفظ منطق درختي حكمراني است؛ منطقي كه معتقد است روايت بايد از مركز توليد و به جامعه منتقل شود و كنترل مركزي شرط حفظ نظم است. اما زمين اجتماعي امروز ايران با اين الگو سازگار نيست. ميليونها كاربر بهطور همزمان توليدكننده معنا هستند؛ روايتها از مسيرهاي غيرخطي و بيشمار حركت ميكنند؛ كنترل متمركز عملا ناممكن است و هر فشار، تنها مسيرهاي تازهتر، زيرزمينيتر و پيشبينيناپذيرتر توليد محتوا را فعال ميكند. اين همان وضعيتي است كه دلوز و گتاري در توصيف ريزوم بر آن تاكيد ميكنند.
از همين زاويه، يكي از نمونههاي بارز توجه تدريجي بخشهايي از حاكميت به ريزومي شدن جامعه ايران را ميتوان در عقبنشيني دولت چهاردهم از «لايحه مقابله با محتواي خلاف واقع» ديد. آن لايحه، تلاش داشت مرجعيت رسمي تعيين «نسخه درست واقعيت» را در دست دولت متمركز كند. اما واكنشهاي گسترده اجتماعي، كارشناسي و رسانهاي نشان داد كه در ميدان ريزومي ايران، هيچ قدرتي نميتواند تنها مرجع تعيين حقيقت باشد. عقبنشيني از اين طرح، در عمل نوعي پذيرش اين واقعيت بود كه مديريت جامعه امروز تنها با مشاركت، شفافيت و گفتوگو ممكن است و تلاش براي تعريف حقيقت رسمي فقط شكاف دولت و جامعه را افزايش ميدهد.
در چنين فضايي، تشبيه آزادي محتوا به آزادي «دزد و قاتل» نيز نتيجه همين فاصله مفهومي است. شبكههاي اجتماعي امروز همان جايياند كه آموزش، هويتيابي، اطلاعرساني، مشاركت اجتماعي، اشتغال، خلق روايت و حتي معنابخشي سياسي ايرانيان در آن جريان دارد. محدود كردن شديد اين فضا، عملا محدود كردن زندگي اجتماعي است، نه مقابله با ناامني. تجربه سالهاي اخير نيز نشان داده كه هر موج محدودسازي، تنها به افزايش هوشمندي شبكه، تقويت رسانههاي موازي و تضعيف اعتماد عمومي منجر شده است.
بحران واقعي جامعه ايران «افراط در آزادي محتوا» نيست؛ بحران در عدم انطباق ساختار حكمراني با «منطق ريزومي جامعه» است. در جهان جديد، قدرت از كنترل به پيوند، از نظارت به مشاركت و از مركزيت به شبكه منتقل شده است. تا زماني كه حكمراني اين جابهجايي را نپذيرد، فاصله ميان دولت و جامعه هر روز بزرگتر خواهد شد. مديريت فضاي مجازي نيازمند فهم زمين شبكهاي است؛ زميني كه نه با فرمان، بلكه با درك منطق ريزومي آن قابل اداره است.
جامعهشناس