گزارشي تطبيقي از بازآفريني سيستم «آموزش و آموزشگاههاي تخصصي» از دارالعلم جنديشاپور ساساني تا ...
سرانجام «آموزش و تربيت ديپلماتها»...
مريم مهدوي اصل ٭
اشاره - درحالي كه «آموزش و تربيت» در ايران، پيشينهاي تاريخي از دوران باستان دارد، متاسفانه يك باور اشتباه در جامعه ايران رايج شده كه تاسيس«دارالفنون»، نخستين مدرسه ايراني در زمان ناصرالدين شاه قاجار، نشأت گرفته از مدرسهسازي مدرن غربيها است كه ما پيش از آن، از ساختار و سيستم مدرسهسازي برخوردار نبوديم. دليل اين باور اشتباه، توجه نكردن به اسناد تاريخي و فرهنگ سياستخارجي و ديپلماسي ايران و همزمان آگاهي نداشتن از پژوهش شادروان ذبيحالله صفا، استاد دانشگاه تهران است كه از هنر، فرهنگ و مهارت بازآفريني مدارس عمومي و تخصصي توسط مردم و بزرگان ايران در طول دوران تاريخ سخن گفته است. از همين روي، در گزارش امروز به دو نمونه از مدارس تخصصي ايران در دوران ساسانيان، قاجاريه و پهلوي ميپردازيم، به ويژه اينكه، در دوراني كه داشتم با روش خطي، اسناد دارالخلافه قاجاريه و پهلوي اول و دوم ۱۳۴۶ش. را در اداره اسناد وزارت امورخارجه استخراج ميكردم، به مواردي در گزارشهاي سياسي ماموران جوان وزارت امور خارجه در محل ماموريتشان برميخوردم كه مقامات در مركز، هنگام پاسخ، مبادرت به اصلاح، آموزش و تربيت كادر ديپلمات جوان ميكردند تا همزمان به منافع ملي كشور آسيب وارد نشود. هر چند، از پنج دهه گذشته تا به امروز، بيشترين انكار و بيتوجهي نسبت به اسناد تاريخي سياستخارجي و ديپلماسي در وزارت امور خارجه و دانشكدههاي علوم سياسي، حقوق و روابط بينالملل و مطالعات منطقهاي انجام شده، اما هنوز هم موثرترين روش آموزش و تربيت كادر وزارت امور خارجه، ابتدا آموختن از اسناد تاريخي است كه توسط پدران ما ثبت شده، سپس تطبيق دادن خودمان با آموزشهاي روز بينالمللي است كه محمود فروغي، ديپلمات اسبق ايران درسال ۱۳۶۰ از آن سخن گفته است. چنانكه حكيم فردوسي دراين خصوص سروده است:
«فرستادهاي برگزيدي دبير خردمند و بادانش و يادگير»
اصول تربيت ايرانيان قديم
روز يكشنبه ۱۸آذر۱۴۰۳ به گزارش «از اخبار روزنامچه مدرسه دارالفنون تا تربيت ايرانيان قديم در ماهنامه ادب تبريز» پرداختيم كه در بخشي از متن مقاله «تربيت ايرانيان قديم» در مجله علمي، ادبي، اخلاقي و تاريخي «ادب»، درخصوص سيستم آموزشي ايرانيان باستان نوشته شده است: «... اصول تربيه [تربيت] ايرانيان قديم بدينطور جريان مييافت: ميدان وسيعي در قرب محكمه دولتي براي تربيه تخصيص شده و بچهار شعبه منقسم بود و آن ميدان را «ميدان آزاد» ميناميدند. شعبه اول براي اطفال خوردسال [خردسال]-شعبه دويم براي جوانان- شعبه سيم براي مردان - شعبه چهارم براي پيرمردان اختصاص داشت... هر شعبه از شعبات مذكوره ناصحين مخصوص داشته در شعبه اول نوشتن و خواندن و ورزش بدني را در شعبه دوم درستي و راستكاري را ياد داده در دو شعبه سيم و چهارم نظارت ميكردند تا هيچكس از قوانين موضوعه دولتي تخلف نكند. باطفال و جوانان تحمل گرما و سرما و گرسنگي را ياد داده طريق مردي و دليري و باوجدان بودن را ميآموختند زيرا بيوجداني را منبع تمام گناهها شمرده و چنين تصور ميكردند كه شخص بيوجدان از دوست داشتن خدا و والدين و وطن و ملت محروم بوده مظهر يك محبت صميمي نتوانند شد... تربيت ايرانيان عمومي و اجباري بوده هيچكس نميتوانست مخالفت كند... از هفت سالگي طفل را براي يادگرفتن تعليمات لازمه و قوانين دينيه بمدرسه ميفرستادند در شانزدهسالهگي براي اينكه از وظيفه خود و قوانين دينيه تخلف نكنند قسم ياد نموده مشغول خدمت دولت ميشد و از ۲۵ سالگي در تمام امورات دولتي صاحب بصيرت بوده تا ۵۰ سالگي در وظيفه دولتي خود ميماند و بعداز ۵۰ سالگي درصورت اقتدار يكي از ناصحين شعبه جوانان ميگشت. شاهزادهگان ايراني از سايرين فرق نداشته مجبوربودند كه موافق دستورعمومي و تربيت فوق تربيت شوند... .»
دارالعلم جندي شاپور در عصر ساسانيان
هر چند، اسنادي پيش از تاسيس مدرسه و بيمارستان تخصصي طب «جندي شاپور» در زمان امپراتوري ساساني در دست نيست، اما براي رسيدن به اين مرحله از تكامل انساني، بايستي انسانهاي بسياري درگذشته، زحمت كشيده و سختيهاي بسياري را از سر گذرانده باشند تا چنين شرايط و امكاناتي در يك دوره تاريخي به كمال برسد. از همين روي، ميرزا محمدحسين ذكاءالملك متخلص به فروغي و فرزندش ميرزا محمدعلي بن ذكاءالملك درسال ۱۳۱۸ق. و در دوره حكومت مظفرالدينشاه قاجار، مبادرت به نگارش و تاليف كتاب دوره ابتدايي از تاريخ عالم، جلد اول «تاريخ ايران» براي مدرسه اطفال فقرا و ايتام كردند كه در بخشهايي از «سلطنت سلسله ساساني» نوشته شده است: «جهانگشايي كه شاهنشاهي ايرانرا [ايران را] از چنگ طايفه پارت معروف باشكاني بيرون آورد و مجدد بسلسله ايرانيالاصل منتقل كرد اردشير نام داشت... سلاطين خانواده اردشير را ساسانيان گفتهاند گويند سلسله نسب ساسان بسلاطين كيان يعني هخامنشيها ميرسيده است... خسرو يا كسري ملقب به انوشيروان (۵۳۱-۵۷۹م.) بزرگترين سلطان از سلاطين مشرق زمين است و اين شاهنشاه هم در مملكتگيري داراي اول مرتبه ميباشد هم در مملكتداري... اجداد ما يعني ايرانيهاي آنزمان بانشهريار [به آن شهريار] با اقتدار عادل لقب دادهاند و بجا بوده... ديگر از خصايص انوشيروان ترويج و حمايت علم و دانش بوده تا آنجا كه خود او حكمت ميخوانده و كتب افلاطون و ارسطو را داده بود بفارسي ترجمه كرده بودند و حكماي رومي از وطن خويش مهاجرت كرده بدربار او پناه ميجستند و او ايشانرا خيلي احترام و توقير[بزرگ داشتن] ميكرد و با آنها بمباحثه ميپرداخت نيز انوشيروان در شهر جنديشاپور دارالعلمي داير ساخته و نوشتجات اردشير بابكان را منتشر نموده تاريخ مملكت را ترتيب داد و كتاب كليله را باهتمام زياد از هندوستان طلبيد.»
باتوجه به اين پيش درآمد تاريخي، ذبيحالله صفا (۱۲۹۰- ۱۳۷۸ش.) پژوهشگر، مترجم، مصصح متون، استاد دانشگاه تهران و دبير كميسيون ملي يونسكو در ايران، در بخشهايي از كتاب «آموزش ميهني، آموزشگاهها و آموزشها در ايران از عهد قديم تا دوران معاصر» كه توسط شوراي عالي فرهنگ و هنر مركز مطالعات و هماهنگي فرهنگي منتشر شده، نوشته است: «... پيش از آغاز كار بايد بدانيم كه در ايران، تعليم و تعلم تنها در مدارس انجام نميگرفت بلكه مراكز ديگري مانند رصدخانهها و بيمارستانها و مسجدها و منابر وعظ و خانقاهها و حتي بازار كتابفروشان (سوقالوراقين) و امثال اينها هم محل استفاده طالبان علم بوده است... در روزگار ساسانيان براي تعليمات عالي از مراكز ديني زرتشتي و عيسوي و امثال آن، و براي تعليم پزشكي از بيمارستانها استفاده ميكردند... مركز بسيار مهم ديگر علمي كه بصورت بيمارستاني در ايران و ممالك اطراف شهرت فراوان داشت گنديشاپور... است كه بناي آن را به شاپور اول (۲۴۱- ۲۷۱ميلادي) نسبت دادهاند. گنديشاپور در مشرق شوش و جنوبشرقي دزفول و شمالغربي شوشتر (جاي دهكده شاهآباد كنوني) قرار داشت. اين شهر به زودي مركزيت مهم علمي يافت و مخصوصا علم طب درآن رواج گرفت و بعداز نشر مذهب نسطوري از بلاد معروف نسطوريان گرديد و يكي از مهمترين مراكز تجمع علماي مسيحي مذهب و محل تعليم طب يوناني و آميزش آن با طب ايراني و هندي شد و اين ترقي خصوصا در دوره انوشيروان بيشتر براي آن حاصل گشت چنانكه دانشمندان سرياني زبان ايراني و علماي هندي و زرتشتي درآنجا مشغول كار بودند. توجه اين علما كمتر به فلسفه و رياضيات و بيشتر به طب بود و اصولا مدرسه طب گندي شاپور و بيمارستان آن در اواخر عهد ساساني بمراحل عالي شهرت ارتقا جسته بود. القفطي دركتاب «اخبارالحكما» گفته است كه: قوانين علاج در نزد اطباء گنديشاپور بر روش يونانيان و هندوان برتري داشته است زيرا ايشان فضايل هر قوم را گرفتند و برآنچه قبلا به دست آمده بود چيزي افزودند و دستورها و قوانيني براي آن ترتيب دادند و كتبي حاوي مطالب تازه پديد آوردند. دربيمارستان گنديشاپور علاوه بر پزشكان نسطوري ايراني، عدهاي از پزشكان هندي هم كار ميكردند و به آموختن اصول طب هندي اشتغال داشتند و چندكتاب از آثار طبي هندي را به پهلوي ترجمه كرده بودند كه بعدا به عربي درآمد. شهرت بيمارستان و مدرسه طب گنديشاپور دانشجويان ملل مجاور را هم به آنجا جلب ميكرد و ازآنجمله است الحارث بن كلده الثقفي طبيب معروف عرب. اين مدرسه و بيمارستان و شهرت روساي آن تا مدتي از دوره اسلامي هم باقوت سابق باقي ماند تاآنكه از اواسط قرن دوم هجري عدهاي از معلمان مشهور آن مانند خاندان بختيشوع و خاندان ماسويه و شاپور بن سهل و عيسي بن چهاربخت و امثال آنان ببغداد انتقال يافتند و حوزههاي تدريس خود را در آن شهر دايركردند و بهمين سبب از قرن سوم ببعد از شهرت آن كاسته شد و مقام سابق را از دست داد.»
حمله مغول و بازآفريني فرهنگ آموزش
همچنين، ذبيحالله صفا دربخشهايي ديگر از اين كتاب، درخصوص وضعيت مدارس ايران پساز حمله مغول و بازآفريني ويرانيها در اين دوران سياه نوشته است: «بعد از حمله مغول (۶۱۶هجري) بررويهم [بررويهم] بازار علم كاسد گشت و حاجت بانشا مدارس بصورتي كه قبلا داشتهايم ديگر احساس نميشد. با اينحال در اوايل عهد مغول كه هنوز آثار انحطاط بخوبي آشكار نشده بود دنباله جهد و كوشش علمي ايرانيان پيش از مغول گرفته شد و بعضي از مراكز درس و بحث كه باقي مانده يا بتازگي ايجاد شده بود هنوز بهكارخود ادامه ميداد و حتي از فرمانروايان مغول هم بعضي كه قبول دين اسلام كرده بودند در بنا و ترميم مدارس و مراكز تعليم جديد سهيم شدند و وزراي معروف ايران دوره مغول نيز هريك عده زيادي مدرسه و كتابخانه به وجود آوردند و تاحدي فقدان مدارس را جبران كردند. اين بطوطه سياح معروف كه در اواخر سلطنت ابوسعيد و اوايل دوره هرج و مرج بعد از ايلخانان و استقلال امراي جزو در ايران، بلاد اين سرزمين را سياحت كرده بود از مدارس متعددي نام برده كه آنها را در سر راه خود در ايران ديده بود... با حمله تيمور و خونريزيها و ويرانكاريهاي بيحساب او آشكارتر و خطرناكتر گشت... امتداد چنين دوره سياه هراسانگيزي طبعا مايه سستي و ضعف دركار علم و دانش شد. بسياري از مدارس قديم درين گيرودار ويران گرديد و بجاي مدارس ويران شده مدارس كمتري ساخته شد. مراكز علمي ضعيف شد و سنت علما بمقدار كثيري متروك ماند. اينست كه از اواخر قرن هشتم ببعد از رونق و رواج علوم در ايران اثر ناچيزي مييابيم و جز به وجود علماي انگشتشمار بر نميخوريم... در عهد سلاطين صفوي كه دوره تجديد حكومت ثابت مركزي در ايران و عهد آباداني ايران و ترويج تشيع و تشويق علماي اين فرقه بتعليم و تاليف بود و همچنين در عهد افشاري و زندي، مدارس متعددي در شهرهاي مختلف ايران بنا شد كه مهمتر از همه آنها مدارس اصفهان است... در عهد قاجاريه مدارس فراواني... در سراسر بلاد ايران انشا [به وجود آوردن] شد... .»
تاسيس «مدرسه سياسي» در عصر قاجار
برهمين پايه، در بخشي از «سالنامه وزارت امور خارجه ۱۳۳۲ق.» كه در زمان حكومت احمدشاه قاجار منتشر شده و اكنون در آرشيو مطبوعات مجلس موجود است، به چرايي و چگونگي تاسيس «مدرسه علومسياسي» وزارت امور خارجه و به دستور مظفرالدين شاه قاجار پرداخته و نوشته شده است: «مدرسه علوم سياسي - اين مدرسه در سال ۱۳۱۷ [قمري] بهمت عالي مرحوم ميرزا نصراللهخان مشيرالدوله وزيرامورخارجه و مباشرت جناب آقاي ميرزا حسنخان مشيرالدوله فرزند ارجمند ايشان و عده از معارفخواهان تاسيس شده است - صورت اسامي روسا و مديران مدرسه مزبور از هنگام تاسيس آن تاكنون بشرح زير است - روساي مدرسه: آقاي ميرزا حسنخان مشيرالدوله ۱۳۱۷ [قمري] - آقاي ميرزا حسينخان موتمنالملك ۱۳۲۲ - آقاي ميرزا حسينخان معينالوزراء ۱۳۲۵- اسامي مديران مدرسه سياسي: مرحوم ميرزا عبداللهخان محققالدوله ۱۳۱۷ - آقاي ميرزا علياكبرخان ۱۳۲۳ - مرحوم ميرزا محمدحسينخان ذكاءالملك ۱۳۲۳ - آقاي ميرزا محمدعليخان ذكاءالملك ۱۳۲۵ - آقاي دكتر ولياللهخان كه اكنون هم مدير مدرسه ميباشند۱۳۲۷ - در ابتداي تاسيس مدرسه سياسي دوره تحصيلات چهار سال در چهار كلاس بوده محصل پساز طي اين چهار كلاس فارغالتحصيل ميشده است بعدها از سنه ۱۳۲۶دوره تحصيلات يكسال بسط يافته و به پنج سال تبديل گرديده باين معني دوسه سال مخصوص تحصيلات مقدماتي و دو سال مختص به تحصيلات عاليه گرديده و صورت دروسي كه در دورههاي مقدماتي و عاليه تدريس ميشود بشرح ذيل است: زبان فارسي زبان عربي (صرف و نحو) ادبيات (معاني و بيان و بديع) تاريخ شعرا رياضي هيات فرانسه جغرافياي ثروتي عالم (جغرافياي طبيعي و سياسي و ثروتي و احصايي عالم) تاريخ (ملل قديمه مشرق و يونان و رم و ايران و عرب و قرون وسطي و جديد و معاصر) فقه (عبادات و معاملات) طبيعي (فيزيك شيمي حيوانشناسي و نباتشناسي و زمينشناسي) و دفترداري - صورت دروس دوره عاليه: حقوق (حقوقبينالملل حقوق اساسي حقوق اداري حقوق تجاري) ثروت اصول محاكمات (پروسدورسيويل) علم ماليه فقه: (عقود و ايقاعات) منطق - صورت اسامي معلمين مدرسه سياسي .... - سواد دستخط جهان مطاع مبارك هميوني اعليحضرت مرحوم مظفرالدين شاه طلبثراه - مشيرالدوله وزيرامورخارجه چون اهميت وزارت امورخارجه كه مرجع خدمات مهمه و محل اسرار دولتي است مبرهن است اجزاييكه [اجزاييكه] دراين اداره مستخدم ميشوند بايد عالم و امين و كارآمد باشند و بدون اين رعايت كسي را نبايست در اينوزارت [اين وزارت] قبول نموده مرجع خدمت قرارداد ايذا امر و مقرر ميفرماييم كه از اول هذهالسنه اودئيل بدون رعايت اين شرايط هشتگانه هيچكس نبايد در وزارت امورخارجه استخدام و قبول شده و بخدمت يا ماموريتي منصوب گردد البته از همين قرار در عهده شناخته مجري و معمول دارند في نمره شهر ذيحجه ۱۳۱۸ محل صحه اعليحضرت مرحوم مظفرالدين شاه - شرايط دخول بوزارت خارجه - ۱-شخصي كه داوطلب دخول بوزارتخارجه است بايد سن او كمتر از بيستسال نباشد ۲- تحصيل داوطلبان دخول بوزارتخارجه اگر در ايران بوده است بايد از مدرسه سياسي دولت عليه ايران ديپلوم فراغت تحصيل داشته باشند هرگاه در ممالك خارجه بوده بايد اقلا از مدارس وسطي آن ممالك داراي ديپلم باشند ۳- خائن و جاني و متقلب نباشند ۴- صاحب بضاعتي بوده بتوانند سه سال چنانكه رسم وزارتخارجه است بدون مواجب خدمت كنند ۵- بهطوري صحيحالعضا [صحيحالاعضا] باشند كه از عهده خدمت بتوانند برآيند ۶- كسيكه داوطلب دخول بوزارتخارجه است اگر تبعه خارجه باشد بايد ترك تابعيت خارجه نمايد ۷- اشخاصيكه داوطلب دخول خدمت در شعبات وزارت امورخارجه از قبيل سفارتخانهها و قنسولگريها و كارپردازيها و غيره هستند بايد همين شرايط درباره آنها مجري باشد لهذا اشخاصيرا [اشخاصي را] كه سفرا و مامورين بدون اطلاع وزارت امورخارجه و اجراي شرايط مزبوره داخل خدمت ميكنند جزو اجزاي شخصي آنها منظور و بهيچوجه از اجزاي وزارتخارجه محسوب نخواهند شد و حق مقرري و امتيازات و ساير حقوق مستخدمين وزارتخارجه را نخواهند داشت ۸- داوطلبان مزبوره پس از حصول شرايط فوق بشرط احلاف و تخليف و باراده سنيه همايوني بخدمت وزارت خارجه و شعبات آن داخل خواهند شد في غره شهر ذيحجه الحرام ۱۳۱۸ -... ضميمه مدرسه وزارت خارجه... اين نظامنامه بواسطه نظامنامه اساسي كه در تاريخ رجب ۱۳۲۶ [حكومت محمدعلي شاه قاجار] تهيه و ترتيب شده نسخ گرديده است.»
تاسيس «موسسه روابط بينالمللي» در پهلوي دوم
بعد از نگارش و تاليف جلد اول كتاب «تاريخ ايران» توسط ميرزا محمدحسين ذكاءالملك و فرزندش محمدعلي فروغي درسال ۱۳۱۸ق. كه براي تدريس درمدرسه اطفال فقرا و ايتام انجام شده بود، با تاسيس «مدرسه علوم سياسي» وزارت امور خارجه درسال ۱۳۱۷ق. كه ميرزا محمدحسينخان ذكاءالملك (فروغي) درسال ۱۳۲۳ق. و ميرزا محمدعليخان ذكاءالملك (فروغي) درسال ۱۳۲۵ق. از مديران مدرسه سياسي ميشوند و...، محمود فروغي (۱۳۷۰- ۱۲۹۴ش.)، فرزند محمدعلي فروغي كه از نسل سوم اين خانواده است از سال ۱۳۱۹تا ۱۳۵۷ عضو و كارمند وزارت امورخارجه حكومت پهلوي و همچنين سفير سابق ايران در امريكا ميشود. سپس او در دهه ۵۰ خورشيدي، رييس «موسسه روابط بينالمللي» وزارت امورخارجه ميشود. چنانچه، وي دركتاب «خاطرات محمود فروغي»، چاپ ۱۳۸۳ در تهران كه در گفتوگو با حبيب لاجوردي و درسلسله طرح تاريخ شفاهي ايران (مركز مطالعات خاورميان، دانشگاه هاروارد) درسال ۱۳۶۰ انجام شده، گفته است: «مرحله آخر كار من در موسسه روابط بينالمللي بود... وزارت خارجه يك موسسه روابط بينالمللي درست كرد. آقاي محيالدين نبوي اين كار را كرده بود... منظور از اين موسسه اين بود كه مامورين وزارت خارجه را تربيت بكنيم: تربيت درحين خدمت و تربيت قبل از ورود به خدمت و بعد اينها از مقام دبير اولي كه ميخواهند تجاوز بكنند و [به] مقام رايزيني درجه يك كه ميخواهند برسند، يك امتحاني بدهند و ببينيم كه، خوب، درحين خدمت چه كردهاند... يك وقتي بود كه، بله، جزو وظايف ديگر ديپلمات، تنيسبازي كردن و... اينها بود. اصلا امروز شما فرصت اين كارها را ديگر نداريد. شما بايد مثل يك طلبه -اگر شب درستان را روان نكنيد، به خصوص اگر مثلا در سازمان ملل باشيد-[اگر] شب درستان را نخوانيد، فردا نميدانيد چه بگوييد. ميمانيد توي كارتان. و واقعا هم همينطور است. آن وقت ببينيد، سالي يك مرتبه يك عده از روساي اين موسسات، موسسه[هاي] خصوصي... جمع ميشويم كه در وين هم مركز آن است. از امريكا رييس [مدرسه] فلچر[دانشگاه تافتس]... هست. رييس مدرسه علوم سياسي بينالمللي جورج تاون... هست. رييس همين فارين اينستيتوت... وزارت خارجه. از كانادا مال دانشگاه اوتاوا هست. از برزيل [كه آنها هم نظير] همين موسسه بينالمللي [را] دارند. از اسپانيا، [از] فرانسه، [از] مدرسه اِنا مديرش ميآمد. از بلژيك كالج اروپا، از انگليس از آكسفورد... وين را [هم قبلا] به شما عرض كردم. از ژنو، [از] همين اينستيتوت ميآيد. [يكي] از ايتاليا، يكي از اندونزي، يكي از ژاپن، يكي از آلمان و يكي از لهستان، يكي هم از مصر... اين جماعت هستند. ما جمع ميشديم سالي يكدفعه. برنامههايمان را با هم مطرح ميكرديم، بحث ميكرديم راجع به آن و تربيت ديپلمات. به جايي رسيديم كه اولين شرط اين بود كه كسي بايد باشد كه دايم اهل مطالعه باشد، والا ديگر امروز فايده ندارد. آنوقت ديدم تمام اين گرفتاريهاي ما را... آنهاي ديگر هم دارند. همه تكيهام بر اين بود كه بعداز جنگ [جهاني] دوم اصلا مخلوط شده. ديگر آن امتياز طبقات و اينها از بين رفته. خوب است يا بد؟ اين اصلا مطرح نيست. يك واقعيتي است كه اين را ما بايد قبول بكنيم. ما هم همينكار را داشتيم. مثلا اين بچه كارگر بازنشسته دخانيات، عرض كردم در اين پنج سال هم تعليم به او ميدهيد هم تربيت. اين به مراتب بهتر است از يك دانه از اين آقازادههاي لوس و ننري كه نه تعليم ديده، نه تربيت ديده. حالا خيلي شلوارش را راهراه بكند. به چه درد ميخورد. اطوي شلوارش درست باشد. اين ديگر مطرح نيست. به نظر من خيلي خوب ميشد، ولي عمرش وفا نكرد و گذشت.»
منابع: كتابخانههاي شماره يك، ايرانشناسي بخش چاپ «سنگي و سربي» و آرشيو مطبوعات مجلس ٭ روزنامهنگار و پژوهشگر