جشن روشنايي ايرانيان براي زيستن، انديشيدن و با هم بودن
محمدجواد حقشناس
شب چله، يا يلدا، تنها يك آيين كهن يا مناسبتي تقويمي نيست؛ يلدا بخشي زنده از منظومه فرهنگي ايران و حلقهاي پيونددهنده در زنجيره جشنهاي بزرگ ايراني است. اين آيين ديرپا برگرفته از آيين مهر، پلي فرهنگي است كه جشن مهرگان را به جشن سده و درنهايت به نوروز باستاني، جشن جشنها، پيوند ميدهد.
در اين پيوستار معنادار، يلدا جايگاهي يگانه دارد؛ نقطهاي كه پاييزِ شكرگزاري را به زمستانِ روشنايي و سپس به بهارِ زايش و نوزايي متصل ميكند.
صحبتِ حُكام، ظلمتِ شبِ يلداست
نور ز خورشيد جوي، بو كه برآيد
(حافظ)
همانگونه كه حضرت حافظ فرموده است، ايرانيان از ديرباز آموختهاند كه بلندترين شب سال را نه با هراس، بلكه با معنا پشت سر بگذارند. يلدا جشن تاريكي نيست؛ جشن آگاهي از پايان تاريكي و ايمان به آغاز روشنايي است. گردهم آمدن خانوادهها، شبنشينيها و گفتوگوها، پاسخي فرهنگي به سرما و سياهي است؛ پاسخي كه به جاي انزوا، همدلي و باهم بودن را برميگزيند.
از همين روست كه يلدا بيش از آنكه جشني فردي باشد، آييني اجتماع پايه و خانوادهمحور است.
ريشههاي يلدا را بايد در پيوند ژرف انسان ايراني با طبيعت و آگاهي او از گردش زمان جستوجو كرد. يلدا لحظهاي نمادين در تقويم طبيعي است؛ جايي كه پس از طولانيترين شب، مسير روشنايي آغاز ميشود. اين درك نمادين از جهان، قرنها پيش از صورتبنديهاي فلسفي و علمي، در آيينها و جشنهاي ايراني متجلي شده است. يلدا جشن صبوري، انتظار و پذيرش چرخه زندگي است؛ جشني كه انسان را به اميدواري در دل دشواريها فراميخواند.
در لايههاي معنايي خود، يلدا در سه رويكرد بنيادين معنا پيدا ميكند: نور و گرما، حكمت و شكرگزاري و زندگي.
در نخستين رويكرد، يلدا نماد غلبه نور بر تاريكي است. روشن بودن خانهها، گرماي جمع و حضور ديگران، ترجمان اجتماعي اين باور كهن است كه هيچ شبي، هر چند بلند، ماندگار نيست. اين پيام ساده اما عميق، در روزگار پراضطراب امروز، بيش از هر زمان ديگري معنا مييابد.
در رويكرد دوم، يلدا شب حكمت و روايت است. حافظخواني، شاهنامهخواني، قصهگويي و گفتوگوي ميان نسلها، يلدا را به مجالي براي انتقال خرد تاريخي بدل كرده است. شبنشينيهاي يلدايي صرفا براي سرگرمي نيستند؛ آنها بستري براي آموزش غيررسمي، بازگويي تجربهها و پيوند دوباره نسلها فراهم ميكنند. يلدا شب كلام است؛ كلامي كه هم نشاط ميآفريند و هم انديشه را زنده نگه ميدارد.
و در رويكرد سوم، يلدا آيين شكرگزاري و زندگي است. نمادهاي يلدايي چون انار و هندوانه، صرفا خوراك نيستند؛ نشانههاي فرهنگياند. انار با دانههاي فراوانش، نماد بركت، زايش و همبستگي است و هندوانه، يادگار گرماي تابستان در دل زمستان. اين نمادها فرهنگ قدرشناسي، قناعت و شاديهاي ساده اما اصيل را يادآوري ميكنند؛ شاديهايي كه ريشه در باهم بودن دارند.
يلدا در كنار مهرگان، سده و نوروز، روايتگر تقويمي فرهنگي است كه زندگي را در همه فصلها پاس ميدارد. مهرگان جشن برداشت و سپاس است، يلدا جشن صبوري و اميد، سده جشن نورافروزي و غلبه روشنايي و نوروز جشن نوزايي و آغاز. اين پيوستار آييني نشان ميدهد كه فرهنگ ايراني، فرهنگي منقطع و مناسبتي نيست، بلكه جرياني پيوسته، زنده و معناگراست.
ثبت جهاني آيين يلدا در فهرست ميراث فرهنگي ناملموس يونسكو، صرفا يك عنوان افتخاري نيست؛ اين ثبت، بهرسميت شناختن سهم فرهنگ ايراني در ميراث مشترك بشري است. يلدا امروز پيامي فراتر از مرزهاي ايران دارد: پيام گفتوگو، همدلي، صلح و اميد. جهاني كه با بحرانهاي انساني، زيستمحيطي و فرهنگي روبهرو است، بيش از هر زمان ديگري به چنين پيامهايي نياز دارد.
براي ايرانيان، يلدا يادآور تداوم تاريخي و پيوند با ريشههاست. اين آيين، در گذر قرنها و فراز و فرودهاي تاريخ، همچنان زنده مانده است؛ نه به عنوان رسمي تحميلي، بلكه به عنوان انتخابي جمعي و آگاهانه. يلدا به ما ميآموزد چگونه در بلندترين شبها، شاد زيستن را پاس بداريم، خوب بينديشيم و با هم مهربان بمانيم.