• 1404 چهارشنبه 5 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6125 -
  • 1404 چهارشنبه 5 شهريور

عليرضا علوي‌تبار در گفت‌وگو با «اعتماد» از ضرورت تغيير در نظام حكمراني و صف‌كشي نيروهاي سياسي مي‌گويد

تغييرات ادراكي پساجنگ

ايران به مسوولان شجاع براي تغيير راهبردها و استراتژي‌ها نياز دارد

مهدي بيك اوغلي

آيا صف‌كشي جناح‌هاي سياسي ايران پس از جنگ 12 روزه تغيير كرده است؟ تكانه جنگ چه تاثيري بر حكومت، مردم، نخبگان و فعالان سياسي گذاشته است؟ چرا مردم به‌رغم همه انتقادات و اعتراضات نسبت به نظام حكمراني در جنگ 12روزه، پشت تماميت ارضي و ايران ايستادند؟‌ اجراي ايده تغييرات بنيادين كه حتي در صحبت‌هاي اخير رهبري هم به آن اشاره شده به چه ملزومات و پيش‌زمينه‌هايي نياز دارد؟ اينها پرسش‌هايي است كه اين روزها بسياري از تحليلگران سياسي درباره آن صحبت كرده و در خصوص آن راهكار ارايه مي‌كنند. عليرضا علوي‌تبار، نظريه‌پرداز و فعال سياسي در گفت‌وگو با «اعتماد» ضمن تشريح دگرگوني‌هايي كه در دوران پساجنگ در ايران رخ داده به صف‌كشي تازه نيروهاي سياسي در ايران مي‌پردازد. به اعتقاد علوي‌تبار ايده تغييري كه در سطح نظام حكمراني رخ داده فعلا در سطح ادراكي است و هنوز تا رسيدن به مرحله عمل راه درازي باقي مانده است. او معتقد است هم «حاكميت»، هم «مردم» و هم «روشنفكران، منتقدان و نيروهاي سياسي» پس از جنگ 12 روزه با تغييرات، تحولات و دريچه‌هاي تازه‌اي در تفكرات خود مواجه شده‌اند كه آينده‌اي متفاوت را براي كشور نويد مي‌دهد. به‌زعم اين نظريه‌پرداز سياسي درك تازه‌اي كه منتقدان، روشنفكران و فعالان سياسي به آن دست پيدا كرده‌اند مبتني بر اين واقعيت است كه ايران به حاكميت ملي باثبات نياز دارد و مهم‌تر از آن، براي مقابله با تهديدات دشمنان بايد نوع خاصي از بازدارندگي نظامي شكل گيرد. نظام حكمراني ايران اما در اين بحبوحه اهميت تغيير و ضرورت پاسخگويي به مطالبات مردم را براي ايمن‌سازي و تدام حياتش درك كرده و نهايتا مردم كه در كشاكش بحران اخير آموختند تغيير و اصلاح بايد از درون و با تكيه بر ظرفيت‌هاي نيروهاي داخلي صورت گيرد.

 

جنگ 12‌روزه از منظري خاص يكي از مهم‌ترين تكانه‌هاي سياسي و راهبردي در دوران معاصر كشورمان محسوب مي‌شود. رخدادي كه تحولات قابل‌توجهي هم در عرصه نظام حكمراني، هم در صف‌كشي نيروهاي سياسي و هم در كنشگري روشنفكران و مردم ايجاد كرد. درباره اين تحولات صحبت مي‌كنيد؟

جنگ 12‌روزه دگرگوني‌هايي را هم در سطح حكومت و هم در سطح مخالفان و منتقدان ايجاد كرد. اما اين تغييرات هنوز در مرحله ذهني و ادراكي است و خود را در عرصه عمل نمايان نكرده است. از تعامل اين تغييرات است كه مي‌توان كمابيش درباره مطالبات و اقدامات ضروري آينده بحث كرد. در سطح حكومت، نخستين خروجي جنگ 12‌روزه، تغيير نقش منطقه‌اي ايران بود. يعني موقعيت ايران در كشورهايي چون سوريه، عراق و لبنان تغيير كرد و ايران بخشي از فرصت‌ها و ظرفيت‌هايي كه در اين كشورها داشت را از دست داد. از سوي ديگر در بحث غني‌سازي به عنوان پر‌چالش‌ترين موضوع برنامه هسته‌اي ايران، تحولاتي شكل گرفت. در واقع با بمباران صورت گرفته سايت‌هاي هسته‌اي ايران، حداقل از ديدگاه طرف مقابل، صورت مساله غني‌سازي هم تغيير يافت. مورد ديگري هم كه اتفاق افتاد، تصور حكومت از رفتار متحدان ايران بود. حاكميت متحداني را براي خود متصور مي‌شد و اميد داشت كه در بزنگاه‌ها، روي كمك آنها حساب كند. اين تصور هم ضربه خورد و تغيير يافت. به علاوه مشروعيت و حقانيت شعارهاي راديكالي كه داده مي‌شد، چه در سطح منطقه‌اي و جهاني زير سوال رفت و امكان‌پذيري تحقق آن مورد ابهام قرار گرفت. اينها تغييراتي است كه در سطح ادراكي حكومت رخ داده است.

اين تغييرات كه شما آنها را ادراكي مي‌دانيد در سطح منتقدان و مخالفان چگونه شكل گرفت؟

مثلا اهميت بهره‌مندي از نيروي نظامي بازدارنده تا قبل از جنگ 12‌روزه هرچند شايد براي برخي افراد قابل درك بود اما پس از جنگ اين بازدارندگي نظامي اهميت خود را براي ديگران نيز روشن كرد. نيروهاي مخالف و منتقد به اين نتيجه رسيدند كه وجود يك قدرت مركزي متمركز براي گذر از بحران‌ها تا چه اندازه حياتي است. اگر ايران فاقد يك چنين قدرت متمركزي باشد تا مدت‌ها در درون بحران‌ها گرفتار مي‌ماند. نكته بعدي توجه به راه‌حل‌هايي بود كه وضعيت ايران را انعطاف‌پذيرتر مي‌كند و به ايران امكان رسيدن به تعادل‌هاي پايدار را مي‌دهد نه تعادل‌هاي موقتي! اين موضوع به خصوص در سطوح اقتصادي و... هم قابل رديابي است. مجموعا اگر قرار باشد اين تغييرات را كه در سطح ادراك ذهني مسوولان و مخالفان رخ داده را كنار هم بگذاريم چند مطالبه اصلي از بطن آن نمايان مي‌شود.

اين مطالبات كليدي كه مي‌گوييد از خاكستر تحولات اخير نمايان شده شامل چه مواردي است؟

با توجه به اينكه صورت مساله برخي از مسائل چالش‌برانگيز بين ما و قدرت‌هاي جهاني و منطقه‌اي پاك شده، اين توقع شكل گرفته كه دستيابي به توافق با طرف‌هاي مقابل جدي‌تر دنبال شود. به علاوه مخالفان درك كرده‌اند كه ايران در گذر از بحران‌ها نيازمند برنامه‌هايي است كه موجب تضعيف قدرت مركزي نشود. يعني براي گذر از بحران‌ها، بايد با يك قدرت مركزي منسجم حركت كرد. اين روند امكان گفت‌وگو ميان منتقدان و مخالفان حكومت را براي دستيابي به توافق افزايش مي‌دهد. مطالبه ديگر از دل اين تحولات اين است كه با تكيه بر تغييرات جزئي در افراد و اشخاص نمي‌توان از مشكلات بنيادين گذر كرد. ايران نياز به مسوولان شجاع براي تغيير راهبردها و استراتژي‌ها دارد. در مجموع به نظرم مي‌رسد 3مطالبه اصلي مطرح شده است.نخست) مطالبه دستيابي به توافق با جهان و در پيش گرفتن يك سياست خارجي بدون تنش؛ دوم) توافق براي حفظ قدرت مركزي در شرايط بحراني و جلوگيري از وارفتگي؛ سوم) مطالبه براي رسيدن به تغييراتي اساسي‌تر از تغيير اشخاص، يعني تغييراتي كه حداقل در سطح خط‌مشي‌ها و راهبردها به وقوع پيوسته باشد.

اينها مطالباتي است كه مي‌گوييد پس از جنگ 12روزه شكل گرفته است. اما پرسش مهم‌تر نحوه كنشگري مردم در كشاكش جنگ 12‌روزه است. در شرايطي كه نيروي مهاجم و اپوزيسيون تصور مي‌كردند با شليك نخستين گلوله از سوي دشمن مردم بيرون مي‌ريزند و فرياد اعتراض سر مي‌دهند، اما مردم ايران پاي تماميت ارضي كشور ايران ايستادند. اين كنشگري را چطور مي‌توان تحليل كرد؟

علت اينكه مردم در جريان جنگ 12‌روزه دست به اعتراضات خياباني نزدند و با صبوري اين دوران را پشت سر گذاشتند را بايد در جاي ديگري جست‌وجو كرد. به نظرم حاكميت ايران در مجموع در رابطه با دعوتي كه امريكايي‌ها براي گفت‌وگو داشتند، مناسب عمل كرد . يعني در عين اينكه تلاش مي‌كرد موضع خود را براي طرف مقابل تشريح كند با مذاكرات غير مستقيم هم بي‌اعتمادي و بي‌اعتنايي خود را به طرف مقابل منتقل مي‌كرد. مجموعا به نظر مي‌رسد عملكرد ايران در گفت‌وگو با امريكا عملكرد مناسبي بود. حتي در داخل هم كمتر حرف‌هاي تحريك‌كننده از نيروهاي مختلف سياسي و نظامي شنيده شد. لذا نمي‌توان حاكميت ايران را مقصر شكل‌گيري اين درگيري دانست. هر فردي كه منصفانه به اين مراودات نگاه مي‌كرد، مي‌ديد ايران منطق مذاكره را پذيرفته و فعالانه در آن شركت كرده. لذا مردم حاكميت ايران را مقصر قلمداد نكرده و دست به اعتراض هم نزدند. به هر حال هر اعتراضي به توجيهي عقلاني نياز دارد. اينگونه نيست كه افراد به محض اينكه احساس نارضايتي كردند به خيابان بريزند! اسراييل در شرايطي به ايران حمله كرد كه در پايين‌ترين سطح مشروعيت و بدترين وضعيت حيثيتي خود قرار داشت و همچنان نيز دارد. به طرز جالب توجهي تنازعات اخير حماس با اسراييل، شبيه وضعيت جنبش چريكي قبل از انقلاب ايران عمل كرده است.

چطور؟

جنبش چريكي ايران هرچند از نظام شاه شكست خورد اما باعث كاهش مشروعيت نظام شاهنشاهي شد. به گونه‌اي كه در آينده اين مشروعيت شكست خورده هم باعث پيدايش جنبش توده‌اي شد و هم فروپاشي حاكميت شاهنشاهي را تسريع كرد. اسراييل هم امروز در بدترين شرايط حيثيتي خود در منطقه و جهان قرار دارد!برخلاف دفعات قبل كه دستگاه‌هاي تبليغاتي مي‌توانستند توجيهاتي براي حملات اسراييل به كشورهاي همسايه مانند سوريه و لبنان و فلسطين پيدا كنند، اين مشروعيت امروز كاملا از ميان رفته و دستگاه‌هاي تبليغات وسيع اسراييل هم نتوانسته‌اند، آن را جبران كنند. اين عدم مشروعيت اسراييل هم در كنشگري مردم ايران در دست يازيدن به حركتي كه ممكن بود به تقويت اين مهاجم بي‌حيثيت (اسراييل) شود، موثر بود.

يعني مردم ايران تغيير و اصلاح را مي‌خواهند اما نه از بيرون و به وسيله طرف‌هاي مهاجم و بدون حيثيت، بلكه اصلاحات از درون و با تكيه بر نيروي دروني كشور؟ درست متوجه شدم؟

دقيقا، مردم ايران تغيير مي‌خواهند اما نه تغيير به هر قيمتي را. اين بر خلاف رفتار اپوزيسيون خارج از كشور است كه تغيير را به هر قيمتي طلب مي‌كنند. مردم ايران تغييري را مي‌خواهند كه هزينه كم انساني و مادي براي جامعه داشته باشد. تغيير حاكميت ناشي از يك جنگ تحميلي، هزينه‌هاي گزافي دارد و هرگز درخواست مردم ايران نبوده است. علاوه بر اين، نبايد نقشي كه روشنفكران و چهره‌هاي مردمي ايفا كردند فراموش شود. مخالفت يكپارچه اين گروه‌هاي روشنفكري با حمله اسراييل به ايران و حمايتي كه از امنيت ملي و يكپارچگي كشور كردند، بسيار تاثيرگذار بود. به خصوص روشنفكراني كه در طول سال‌هاي گذشته مورد بي‌مهري حاكميت قرار گرفته بودند از نظر مردم حجت محكمي داشتند. اينكه شرايط فعلي شرايطي نيست كه از خلال آن بتوان دگرگوني‌هاي اصلاحي را دنبال كرد و به عنوان يك فرصت براي مقابله با حاكميت در نظر گرفت. در زمان جنگ مردم معمولا متوجه اين واقعيت هستند كه يك قدرت متمركز مركزي بهتر مي‌تواند امنيت‌شان را تامين كند تا شرايط از هم پاشيدگي و به ريختگي. تجربه منطقه به مردم ايران درس‌هاي زيادي داده كه به راحتي فراموش نمي‌شود.

وقتي درباره تحولات سياسي و راهبردي صحبت مي‌كنيم نمي‌توان از صف‌كشي جديد نيروهاي سياسي سخن نگفت. جنگ 12‌روزه ظاهرا تغييراتي در اين سياست نيز ايجاد كرده. مثلا ايده خالص‌سازي عملا از دستور كار خارج شده و اصلاح‌طلبان و اصولگرايان با رويكردهاي تازه‌اي كنشگري سياسي مي‌كنند. درباره اين صف‌كشي‌هاي تازه در راست و چپ چه مي‌توان گفت؟

تصور نمي‌كنم اصطلاح چپ و راست وضعيت جناح بندي‌هاي فعلي ايران را به خوبي نشان دهد چون هر كدام از اين واژگان معناي خاصي دارند. در ادامه بيشتر توضيح مي‌دهم چرا اين واژگان را گويا نمي‌دانم. شايد اصطلاح «محافظه‌كار» و «دگرگوني طلب» براي ترسيم جناح‌بندي‌هاي فعلي ايران گويا‌تر باشند. فكر نمي‌كنم اتفاق خاصي در عرصه سياست داخلي رخ داده باشد. جريان محافظه‌كار يعني جرياني كه به دنبال تثبيت شرايط ايران است يا كمترين تغيير را در وضع موجود را دنبال مي‌كند و با عنوان اصولگرا معرفي مي‌شود در برابر جرياني قرار دارد كه خواهان تغيير، دگرگوني و تحولات بيشتر است. جرياني هم با عنوان اصلاح‌طلب شناخته مي‌شود و معتقدم اين واژه براي نشان دادن همه ابعاد اين جريان گويا نيست. هر دو طيف محافظه‌كار و دگرگوني طلب در درون خود جريانات و گروه‌هايي دارند و با يك جريان يكدست حزبي مواجه نيستيم. بلكه با يك طيف و دو جبهه مواجهيم. در بخش محافظه‌كاران ما با يك جرياني مواجهيم كه از آنها با عنوان راست افراطي، راست راديكال يا حتي راست تندرو ياد مي‌شود. اينها يك گروه اقليتي در درون محافظه‌كاران اما بسيار پر سر و صدا هستند. تريبون‌هاي زيادي داشته و مي‌توانند تبليغات زيادي داشته باشند. حتي در 2مقطع رياست‌جمهوري محمود احمدي‌نژاد و ابراهيم رييسي اين طيف قدرت سياسي را به‌طور كامل در اختيار گرفتند. در عين حال اكثريتي هم در جريان محافظه‌كار وجود دارد كه به گونه‌اي متفاوت انديشيده و عمل مي‌كنند. ببينيد، حرف من اين است كه توزيع نيروها هم در درون محافظه‌كاران و هم در بطن دگرگوني‌طلب‌ها نرمال است. دو اقليت در دو‌طرف و يك اكثريت در ميانه قرار دارد. محافظه‌كاران اقليت راست راديكال را در منتهي عليه راست دارند و يك اقليت عملگرا و ميانه‌رو و اعتدالي را در منتهي عليه روبه رو. اكثريتي هم وجود دارد كه محافظه‌كاران سنتي هستند. يعني توزيع نيروها نرمال است. در بين دگرگوني‌طلب‌ها هم همين وضع حاكم است. يك اقليت ميانه‌رو و اعتدالي و در سوي ديگر، اكثريتي كه خواستار دگرگوني‌هاي بنيادين در چهارچوب همين قانون اساسي موجود‌اند (يعني خواستار تغيير ساختار حقيقي قدرت‌اند و به تغيير ساختارهاي حقوقي فعلا كاري ندارند) اين گروه‌ها حول محور آقاي خاتمي قرار دارند و مواضع آنها را در بيانيه 22بهمن آقاي خاتمي و بيانيه اخير مي‌توان جست‌وجو كرد. در جناح دگرگوني‌طلب اقليتي هم وجود دارند كه آنها را مي‌توان طرفداران اصلاحات بنيادين يا راديكال ياد كرد. اين طيف معتقدند كه تغيير ساختار حقيقي اگر با تغيير ساختار حقوقي همراه نباشد، برگشت‌پذير است و نمي‌توان ثباتي پايدار در آن ايجاد كرد. هر دوي اين طيف‌ها، يعني هم طيف محافظه‌كار و هم طيف دگرگوني طلب، توزيع نيروي نرمالي دارند.

اما تحولاتي كه در بطن طيف‌هاي سياسي در حال وقوع است را چگونه مي‌توان تحليل كرد؟

آنچه كه رخ داده اين است كه بخش‌هاي اعتدالي، ميانه‌رو يا عملگراي محافظه‌كار در حال نزديك شدن به بخش‌هاي ميانه‌رو و اعتدالي اصلاح‌طلبان هستند. به نظرم اينها به سمت يك ائتلاف گسترده‌تر در حال حركت هستند كه ممكن است شكل حزبي و سازماني هم پيدا كند. از طرف محافظه‌كاران حسن روحاني و علي لاريجاني را مي‌توان در اين طيف جاي داد و از سوي اصلاح‌طلبان هم دوستاني كه از روزنه‌گشايي دفاع كردند و برخي ديگر از فعالان سياسي را در اين دسته مي‌توان قرار داد. اين جريانات وقتي در كنار هم قرار گرفته و اصول مشتركي پيدا كنند در نقش يك طيف ميانه ممكن است نقش بهتر و موثرتري را ايفا كنند. ساير بخش‌هاي اين طيف‌ها دست نخورده باقي مي‌مانند.

اين تحولات سياسي كه شما درباره آن صحبت كرديد در درك مردم از اپوزيسيون هم قابل رديابي است. تغييراتي كه اپوزسيون پشت سر گذاشته چه مواردي است؟

در اپوزيسيون دو جريان خود را از بقيه جدا كرده‌اند. يكي سلطنت‌طلب‌ها و ديگري هم جريان مجاهدين خلق است. اين دو بخش از اپوزيسيون عمدتا سعي مي‌كنند از طريق نيروي خارجي و با توسل به خشونت به قدرت برسند. اينها اگرچه سر و صداي زياد و امكانات و منابع بسياري دارند اما اقليت محض هستند. امكاناتي كه از طريق دستگاه‌هاي امنيتي كشورهاي غربي و اسراييل تامين مي‌شود. اينها همكاري‌هاي اطلاعاتي تنگاتنگي هم دارند. يعني از درون جامعه ايران، اطلاعات بسياري به طرف غربي و اسراييل مي‌دهند. از سوي ديگر از اين كشورها منابع مالي، تبليغاتي و نظامي دريافت مي‌كنند. اتفاقاتي كه پس از جنگ 12‌روزه رخ داده اين است كه مرزبندي‌هاي خارج از كشور مشخص‌تر شده است. اين دو گروه از اپوزيسيون موضع مشخصي دارند. روشن شده كه اينها از سوي اسراييل و جناح راديكال راست امريكا حمايت شده و با دستگاه‌هاي امنيتي و نظامي آنها كار مي‌كنند. بقيه اپوزيسيون با اين طيف در حال مرزبندي هستند. آينده اما آبستن پيدايش يك نيروي سياسي ميانه‌رويي در ايران است كه از به هم پيوستن بخش‌هايي از اصلاح‌طلبان و محافظه‌كاران شكل مي‌گيرد. از منظري خاص تولد كارگزاران سازندگي در ايران، حاصل به هم پيوستن همين نوع نيروها است. طيفي كه بخشي از آنها از نيروهاي باسابقه راست و بخش ديگر با سابقه چپ بودند و نهايتا در كنار هم قرار گرفتند.

در يك چنين شرايطي آيا نظام حكمراني مي‌تواند با تكيه بر اين نيروهاي سياسي راه صلاح و رستگاري و اصلاح را پيدا كند؟

نظام حكمراني ايران تا حد زيادي توانايي خود را براي تصميم‌گيري‌هاي به موقع و ايجاد دگرگوني‌هاي درون‌زا از دست داده. به همين دليل خيلي اميدوار نيستم كه با درك وضعيت و فهم موقعيتي كه در آن قرار دارد، خود را دگرگون كرده و بتواند وضعيت تازه‌اي را ايجاد كند. اما اگر فرض كنيم كه اراده چنين تغييراتي شكل گرفته باشد بايد به مطالباتي كه در ابتداي گفت‌وگو عرض كردم توجه كند. اولا به‌طور فعال براي رسيدن به يك توافق با قدرت‌هاي جهاني تلاش كند. به هيچ‌وجه نبايد اجازه دهد، تصور شود اين حكومت است كه نمي‌خواهد توافق ايجاد شود. گفت‌وگو، مذاكره و چانه‌زني براي توافق و گذر از وضعيت نه جنگ و نه صلح ،نخستين گامي كه حكومت بايد براي جذب مردم بردارد. اين تصميم با رضايت و حمايت مردم همراه بوده و امكان بقاي حاكميت را افزايش مي‌دهد. در گام بعدي بايد يكسري اقدامات نمادين صورت گيرد كه از نظر مردم علائم و نشانه‌هاي تغيير است. به‌طور مثال فرض كنيد عوض كردن برخي چهره‌ها كه نشان‌دهنده نوعي تصلب و خشك شدن و سنگي شدن يك سيستم است اثر‌گذار خواهد بود. اين تغييرات هم نبايد به صورت خنثي بلكه بايد در موعد مناسب باشد. مثلا كنار رفتن امام‌جمعه‌اي كه با اتهاماتي مواجه بود هرچند مناسب بود اما خيلي دير انجام شد و تاثيراتي كه مي‌بايست بگذارد را نداشت! يا مثلا تركيب رياست شوراي نگهبان نشان‌دهنده نوعي تصلب و سخت سري و سنگ سري سيستم است. پايان دادن به حصرها و آزادسازي برخي زندانيان سياسي حتي اگر به صورت نمادين باشد نشان‌دهنده آغاز دوران دگرگون شده است. يكي ديگر از نشانه‌هاي اين ميل به دگرگوني در راديو و تلويزيون تجلي پيدا مي‌كند. خوشبختانه شخصا راديو و تلويزيون خودمان را نگاه نمي‌كنم. در جنگ 12 روزه به دليل محدوديت‌هايي كه شكل گرفت ناچار شدم در برخي موارد سري به راديو تلويزيون داخلي بزنم. حقيقتا تحمل آن بسيار سخت بود. يكي از مهم‌ترين رياضت‌هاي من در اين 12‌روز تحمل راديو و تلويزيون خودمان بود. با اين صدا و سيما نمي‌توان در مردم اميد به دگرگوني ايجاد كرد! پس در گام بعدي بايد تغييرات نماديني صورت داد كه نشان دهد حكومت به دنبال تغيير و پاسخ به مطالبات مردم است. همچنين سياست‌هايي با شعارهاي محدود بايد در پيش گرفته شوند. شعارهايي از اين دست كه ما مي‌توانيم همه مشكلات ايران را حل كنيم! پذيرفتني نيست.

يعني مي‌گوييد نبايد اميدي به اصلاح روند كژكاركردي‌ها داشته باشيم؟راه‌حلي براي عبور از چالش‌ها نمي‌بينيد؟

چ: همه مي‌دانيم كه هيچ راه‌حل كوتاه‌مدتي براي بهبود وضعيت وجود ندارد اما اين گزاره به اين معنا نيست كه مشكلات ايران، راه‌حل ندارند. يك حكمراني خوب بايد در كوتاه‌مدت اهدافي را مشخص كند و بر اساس آنها تغييراتي را ايجاد كند. به‌طور مثال حكومت در كوتاه‌مدت و در بازه 3ساله، 3هدف و معادله اصلي را مطرح كند. اول، كاهش بحران آب، دوم؛ مساله سطح نازل رشد اقتصادي و نهايتا مهار تورم مزمن و شديد كشور. نيازي نيست كه اهداف بيشتري اعلام شود. همين‌ها در دستور كار قرار بگيرد خوب است. بعد هم گفته شود حاكميت هر الزامي كه برآمده از اجماع نخبگاني باشد را پذيرفته و آن را عملياتي مي‌كند. اين الزامات ممكن است در حوزه سياست خارجي در نوع سازماندهي و اصلاح نظام بانكي در توزيع منابع مالي، مديريت بازار مالي و...باشد.اما هر راهكاري كه اجماع نخبگاني پيشنهاد شود بايد عمل شود. ممكن است كارشناسان بگويند براي حل مشكل آب، بايد واردات برخي كالاها افزايش يابند و از كشت آنها در داخل خودداري شود. اگر به اين نتيجه رسيدند دولت بايد به آن عمل كند. حتي اگر بخش‌هايي از جامعه در كوتاه‌مدت از اين تصميم ضرر ببينند بايد اجرايي شوند. يعني اهدافي با برد كوتاه بايد اعلام شوند و بعد سيستم خود را به دست الزاماتي كه متخصصان و نخبگان تشخيص مي‌دهند، بسپارد. اين رويكرد به جامعه براي عبور از بحران‌ها كمك مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
تغييرات ادراكي پساجنگ صدور مجوز كتاب نبايد سليقه‌اي باشد فرصت آخر براي مهار ماشه؟ از اسرار جهان تا اسرار مغز بي‌صداقتي درباره جلسه وعده صادق سندروم بني‌صدر‌سازي بهره‌كشي نوين از نويسنده در عصر ناشرسالاري كابوس ناتمام بمب‌ها گره بازسازي؛ پاي مالك و مستاجر در ميان است رياكاري سياسي پيش‌نياز جنگ دوم، زدن زير ستون خيمه‌گاه مواضع دور از هم و بازگشت به جاي پس گشت؟! فاصله افكار عمومي و سياست دولت‌ها در برابر فاجعه غزه از موراي دارلينگ تا سفيدرود وحكمراني آب ايران صنعت پتروشیمی در مرداب قیمت‌گذاری ؟ مقياس انساني در معماري و در شهر با بيلي وايلدر به دنيا بخنديم جنگ، زوال اقتصادي و بي‌قانوني در كمين واشنگتن مترجمي آرام و مهربان در خدمت ادبيات گفتمان مادربزرگي قصه‌اي براي نخوابيدن رياكاري سياسي پيش‌نياز جنگ دوم زدن زير ستون خيمه‌گاه فاصله افكار عمومي و سياست دولت‌ها در برابر فاجعه غزه از موراي دارلينگ تا سفيدرود وحكمراني آب ايران صنعت پتروشیمی در مرداب قیمت‌گذاری ؟
کارتون
کارتون