گفتمان مادربزرگي
اميرعلي مالكي
«مگه اصلا چندتا مامانبزرگ تو اينستاگرام هست كه حالا براشون توليد محتوا هم ميكنن؟» اين سوال، معمولترين پرسشي است كه پس از هجوم بيامان «ريلز»هاي مادربزرگ در دايركت اينستاگرام از خود ميپرسم. ويديوهايي با تمهاي مخلتف: «نوه عزيزم، تو قشنگترين...» يا «تقديم به تنها دليل زندگيم، نوهام». گويي جمع كثيري از مادربزرگها با ورود خود به اين ميدانِ زبانورزي عظيم، بسياري از اصحاب رسانه را وادار به تعريف محتواهايي ويژه براي گروه اجتماعي خود كردهاند؛ رويدادي كه آنها را به سوي زبانورزي سوق داده و از حضورِ مادرهاي سالخوردهاي خبر ميدهد كه با زباني خاص، از هستي خود در اين فضاي خصوص صحبت ميكنند. در اين ايام، زبان هرگز تن به «سكوت» نميدهد، چه ميخواهد براي هجي كردنِ واژگان مادربزرگ من باشد، يا فيلسوفي كه در يك پادكستِ ويديويي از قدرتِ «هيچ» نكردن بحث ميكند. به عبارت ديگر، زبان در عصري كه همه -به سبك هوارد بكر- «كارآفرينان اخلاقي» شدهاند، يعني ارزشهاي بهخصوصي را با استفاده از قدرتِ رسانهاي خود ترويج ميدهند يا به زباني بهتر، تفكرات خود را در زمينِ وسيعي از زبانورزي به گوشِ همگان ميرسانند، فرصتي براي «خاموشي» ندارد، چراكه با هر رقصِ نگاه در صفحه تلفنهمراه، بحثهاي بسياري به چشم ميخورند كه همچنان به صحبت ادامه داده و به سرعت نسبت به هر رويداد قريبالوقوعي واكنش بهخصوص خود را ميطلبند؛ گويي امروزهروز زبان اساسا از توانِ سكون و خاموشي محروم شده است. اين اساسِ رسانه مدرن است: «فقط صحبت كنيد، نتيجه بحث به هيچ عنوان مهم نيست. حرف، حرف و حرف، بجنبيد... فلان چيزو ول كن، بهمان الان مهمتره، منتظر چي هستيد!» در اين نقطه، مادربزرگهاي ما تبديل به «گفتماني هرمنوتيكوار» در متنِ رسانه ميشوند، گروهي كه از آنها انتظار نميرفت جز با خوراكيهاي خوشمزه و يواشكي خود زبانورزي كنند، اما حال در همه جا، حتي در اينستاگرام كه تا چندي پيش براي عكسي خانوادگي كه به اصرار بچهها براي: «ببينيد ما چطور شب يلدا رو گذرونديم»، «روسري» به سر ميكردند تا مبادا «همه» از «همه چيز» مطلع شوند، حضور دارند و به شيوه اختصاصي خود با ديگران ارتباط برقرار ميكنند. با اين وجود، هرمنوتيك در اينجا از جانِ مادربزرگ چه ميخواهد؟ به عقيده گادامر، ما جهان را همواره همسو با محورِ زبان ميفهميم. به بيان ديگر، جهان خود را تنها «در زبان» به ما عرضه ميكند. براي مثال، مادربزرگي كه براي من يك ريلزِ «گلباران» شده كه روي آن با فونتِ «نستعليق ديجيتال» نوشته شده است: «عزيزترينم تولدت مبارك» ارسال ميكند، در وهله اول خود را همچون واقعيت مادي به من عرضه نميكند تا بتوانم بعدا روي آنها نامي بگذارم؛ خير، آنچه ميبينم ويديويي «عجيب» است كه در مقابل من عرضاندام كرده و وجود دارد. با اين اوصاف، هر آنچه بتوان فهميد هستياي است كه در زبان حل و فصل ميشود؛ يعني وقتي ميخواهم بفهمم كه فلان چيز چيست، موجودي را ميجويم كه پيشاپيش زباني بوده و به همين سبب فهميدني شده است. هر چند مفهومِ مدنظر گادامر كه به كمك اصل «گفتمان مادربزرگي» ما براي تببين چيستي هرمنوتيك ميرود، اين نيست كه زبان همواره امر واقعي را از آنِ خود ميكند و در نتيجه خودِ هستي شناختناپذير ميشود، بلكه در قامتي كاملا متفاوت، او باور دارد زبان آن چيزي است كه حاقِ هستي چيزها را به ما ميشناساند. به باور گادامر، برخلاف فلسفه هومبولت و كاسيرر، زبان پيش از هر چيز «بندبندسازي» هستي چيزهاست، نه ابزاري تكبعُدي در دستانِ ما. زبان در اين تعريف، چون عنصري است كلي كه هستي و فهم درونِ آن غوطهورند و مانند ريسماني از آغاز هر دوي آنها را به يكديگر پيوند ميزند. در چنين لحظهاي، هرمنوتيك معنايي «كلي» و «عام» مييابد و زبانِ مادربزرگها را نيز براي خود ميكند. زبان در اين وضعيت به تجربه ما از جهان و نيز خودِ جهان مبدل ميشود كه همه چيز را در درونِ خويش جاي داده و از آن سخن ميگويد، امري كه بنياد «هرمنوتيك» را اذعان خود كرده است. با اين حال «گفتمان مادربزرگي» چه معنايي دارد؟ از آنجايي كه زبان ماهيتي عام و همگاني دارد، مهمترين اصلِ فهم و شناخت آن «انطباق» است، چون ترجمه يك متن كه بايد با توجه به تمام ابعاد زبان مقصد «دوبارهنويسي» شده و با آن آميزش كند تا خواننده احساس نكند كه متني ترجمه شده را ميخواند. به ديگر سخن، بايست براي هستيورزي و زيستن با زبان به مشاركت و آميزش پرداخت تا باتوجه به الزامات معاصر درك جهتگيرانه، متناسب و هدفمند خود را نثارِ آن كرد. اين اساس گفتمان مادربزرگي است: زبان محلي براي انطباق و فهميده شدن است و هر كه واژهاي بلد باشد، نميتواند از حضور در اين ميدان شانهخالي كند. به عبارت ديگر همه گروههاي اجتماعي، پيرو اين اصل هستند كه زبان و به شكلي جزييتر رسانه، مكاني براي رفت و آمد تمامي آن آدمهايي است كه با همفكري و انطباق با يكديگر، هدف و پيام ويژهاي را دنبال ميكنند، رسالتي كه بنياد و ريشه آن به هرمنوتيك باز ميگردد: بايد آزمود و بيان كرد، زيرا زبان عام است و هيچ توجيه نهايي يا كلمه قطعياي ندارد، بنابراين براي ورود به «مدينه جماعيه» فارابي، جايي كه «هدفها و غرضهاي گوناگون وجود دارد و روشها مختلف است» بايد چون مادربزرگها دل را به درياي زبان زد و به شيوه درخورِ زمانه با جهان اطراف منطق شد و ارتباط برقرار كرد، زيرا مدينه جماعيه كه نامي ديگر از «گفتمان هرمنوتيكوار» است، مصلحت اجتماعي را در «گوناگوني» و تلاش براي «شنيدن» صداهاي متفاوت ميداند؛ امري كه به لطفِ رسانه مدرن، كه خير و شر را دوشادوشِ يكديگر راه ميبرد، ممكن شده و همه را به زبانورزي به شيوه بهخصوص خود وا ميدارد. در پايان، به نظر ميرسد، تيرِ مادربزرگِ به هدف نشسته و به اندازه وسعتِ زبان و واژگانِ خود، نوهاش را به شنيدن و فهميدنِ صداي خويش واداشته است: «در عمق اين دهانهاي خشكيده، هنوز اين يا آن جمله به زندگي ادامه ميدهد.» (اين مردانپير - كارل كرلو)