مقياس انساني در معماري و در شهر
بهروز مرباغي
يكي از مباحث بسيار رايج در معماري و شهر، موضوع مقياس انساني است. برخي بزرگان معماري ايران بر اين باور هستند كه يكي از ويژگيهاي معماري ايران مقياس انساني آن است. در اين گزاره، در نگاه اول، قدوقواره انسان به عنوان مبنا در تعريف مقياس انساني طرح ميشود. با اين ديد، خانههاي كوتاه يك يا دو طبقه تاريخي ما ملاك ارزشمندي و مطابقت با مقياس انساني به عنوان شاهد مدعا قلمداد ميشوند. كوچهها و معابر باريك شهرها هم ديگر شاهد اين مدعا هستند و گفته ميشود عرض و ارتفاع اين معابر صرفا به خاطر رعايت مقياس انساني چنين ابعادي دارند. اما امروز كه تمام عالم كنجكاو تمام جوانب علمي و فرهنگي است، موضوع مقياس انساني در معماري و شهر دوباره مطرح است، البته از ديد انتقادي و چالشي. در اين بحث، دو پرسش اصلي مطرح است؛ پرسش نخست: آيا ما در دورههاي تاريخيمان امكان ساخت خانههاي بلندمرتبه را داشتيم و نساختيم؟ پرسش دوم: آيا مقياس انساني فقط با كالبد و فيزيك انسان سنجيده ميشود؟ ذهن و تواناييهاي ذهني انسان در كجا قرار دارد؟ آيا آدميزاد فقط خود و اندامش را ميبيند و ذهن و روحش به بلنداي عالم پرواز نميكند؟ و سوالهاي ديگر. فعلا در مورد پرسش اول، كمي كنجكاوي كنيم؟ ما در طول تاريخ معماريمان، غير از بناهاي معدود يادماني مثل گنبد سلطانيه، تقريبا در هيچ يك از شهرهاي تاريخيمان خانههاي بالاتر از دوطبقه به اضافه زيرزمين نساختهايم. مگر در بوشهر كه بناهايي با سه يا چهار طبقه بالاي كف داريم. بناهايي با سقفهاي تخت و تيرپوش. اما در بقيه شهرها چنين نمونههايي نداريم. بهويژه در جاهايي كه سقف قوسي يا گنبدي داريم و امكان ساخت طبقات بالاي قوس عملا ممكن نيست. چرا چنين است؟ آيا نميخواستيم يا نميتوانستيم؟ براي اينكه زياد به حاشيه نرويم، يك موضوع ساده ديگر را هم مطرح كنيم: براي رفتن به طبقه مثلا هشتم يك ساختمان آيا ما امكان فني داشتهايم؟ مثلا آيا ما فناوري آسانسور و بالابر داشتيم و با وجود اين امكان نخواستهايم بناهاي بلندمرتبه بسازيم؟ اينها پرسشهايي هستند كه ارزشها و مقام معماري ما را دقيقتر ميكند و منِ مخاطب را دچار سرخوردگي در برابر معماريهاي ديگر نميكند. به عنوان مثال اگر مقايسه كنيم بناها و شهرهاي امريكا و ايران را در مقطع ابتداي قرون نوزدهم كه در ايران مصادف با جنبش مشروطهخواهي است؛ بناها و كوچههاي ما را در آن زمان مقايسه كنيم با ساختمانهاي بلندمرتبه و پلازاها و خيابانهاي شهري آنجا كه تردد سواره هم در آنها جريان دارد. اينكه امريكا در آن سالها ميتوانسته بلندمرتبه بسازد، به خودي خود سبب تحقير معماريهايي كه چنان امكاني نداشتند، نميشود. ولي اگر بگوييم ميتوانستيم و نخواستيم، در شرايطي كه چنين نيست، سبب بدآموزي و عدم نگاه توسعهگراست. حذر كنيم.
معمار و مدرس دانشگاه