• 1404 دوشنبه 26 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6192 -
  • 1404 دوشنبه 26 آبان

گفت‌وگو با حسين آتش‌پرور به مناسبت گردآوري و انتشار مجموعه داستان «زوزن»

نويسنده اگر هر روز به دنيا نيايد مرده است

شبنم كهن‌چي

حسين آتش‌پرور، نويسنده‌اي است كه در تمام اين سال‌ها، همانقدر سوداي آثار خودش را داشته كه دغدغه كشف و حمايت از ديگران را. از نخستين داستانش «اندوه» تا آخرين مجموعه‌اش «زوزن» آتش‌پرور نويسنده‌اي ا‌ست كه زباني تازه را براي ديدن و زيستنِ جهان جست‌وجو كرده است. چهار دهه از زماني كه نامش با «دريچه تازه» بر سر زبان‌ها افتاد گذشته، اما هنوز در پي گشايش دريچه‌هاي تازه است. مجموعه «زوزن/ نوآوران داستان امروز» با انتخاب و بازخواني او به تازگي از سوي نشر عينك راهي بازار كتاب شده. مجموعه‌اي از داستان‌هايي كه آتش‌پرور آنها را با دقت و وسواس و از سر عشق به نوآوري برگزيده است. در اين گفت‌وگو، او از ضرورت حمايت از نويسندگان جوان، از مفهوم نوآوري در داستان امروز، از تغيير زبان و زيست ادبي نسل تازه و از تجربه‌ شخصي‌اش در عبور از كليشه‌ها سخن گفته است. گفت‌وگويي كه مي‌شود، مي‌توان آن را نوعي مرور زندگي او هم دانست؛ مردي كه در آستانه‌ 73‌ سالگي، هنوز شوقِ «به ‌دنيا آمدن هر روز» را در كلمه‌ها زنده نگه داشته و به جاي بازنشستگي در خاطرات، همچنان در حال كشف است. 

   در مقدمه كتاب «زوزن» به صراحت بيان كرديد كه حمايت از نويسندگاني كه هنوز در اول راهند و ريسك كشفِ آنها، برايتان يك «تجربه با عشق» است. حتي اگر بازخورد مادي يا معنوي كمتري داشته باشد. چرا فكر مي‌كنيد در فضاي ادبي امروز ايران، اين نوع حمايت آگاهانه تا اين حد ضروري است؟ انتظار داريد كه اين «تعاون داستاني» و تمركز بر نسل جديد، در درازمدت چه نتيجه‌اي براي اين نسل جديد نويسندگان داشته باشد كه زيستگاه‌شان به قول خودتان شاهراه اينترنت است؟

داستان‌هاي اين كتاب بدون آنكه نويسنده در جريان باشد، انتخاب شده‌ و پس از بررسي آن را به نويسنده نشان داده‌ام. اين، آن لحظه‌ باشكوه براي من است. به اعتقاد من زوزن تجربه‌اي است با يك‌بار آموزشي براي نسل جديد و هنگامي كه يك اثر ادبي به دور از بده‌بستان، حسابگري و چشمداشت مادي معرفي شود، مي‌تواند فضاي به هم ريخته‌ ادبيات را دلپذيرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نويسي كمك كند. من از يك تجربه در داستان‌نويسي به اينجا رسيدم: وقتي داستان اندوه را كه در سال 1366 نوشته بودم در جمع سه نفري داستان‌نويس‌مان خواندم، دوستانم تاكيد داشتند كه اين داستان نيست، چون از كليشه‌ها عبور كرده بودم. قضاوت آنها با توجه به معيارهاي مرسوم بود. با تشويق و تاييدهاي حسن عاليزاده و محمد مختاري آن داستان باعث ايجاد مجموعه داستان دريچه تازه شد كه در سال 67 داستان‌هايي از محمود دولت‌آبادي، اصغر الهي و ديگر دوستان به كوشش محمود سروقد منتشر شد. يعني اگر كشف، حمايت و تاييد عاليزاده، مختاري و بعد گلشيري نبود، عطاي داستان را به لقايش بخشيده بودم. در سال 69 با همان داستان اندوه و آواز باران به عنوان يكي از داستان‌نويسان نسل سوم معرفي شدم. به اين ترتيب كشف و حمايت‌، يكي از مهم‌ترين درس‌هاي زندگي برايم شد.

    پس به دنبال كشف داستان‌هاي نو هستيد و مورد حمايت قرار دادن آنها تا مبادا داستان‌نويسان جديد نااميد شوند و پا پس بكشند.

اصل كشف است. اينكه آنتولوژي را چه كسي در چه سطح، با چه پشتوانه و هدفي و چگونه انتخاب مي‌كند، مطرح است. ديده شدن از آن هم مهم‌تر است. چرا «بازآفريني واقعيت» و «هشت داستان» و... در ذهن‌ها جا خوش كرده‌اند، اما انبوه آنتولوژي‌هاي امروزي هنوز منتشر نشده، فراموش مي‌شوند؟ نويسنده هميشه بايد حتي از خودش عبور كند. نوآوري يعني عبور از كليشه‌ها. ذهن ما در همه‌ چيز دچار يك اينرسي سكون و گذشته‌گرايي است. نويسنده‌ اگر هر روز به ‌دنيا نيايد، مرده است. يك نويسنده ممكن است در نوآوري خودش هم دچار تكرار و كليشه شود. به‌طور كلي كمتر سرشناسي براي يك نويسنده جوان، ناشناخته و كمتر شناخته شده مي‌نويسد. اعتقاد من اين است كه بايد اجازه بدهيم در جواني اين  لذت به آنها داده   شود؛ مشروط به اينكه دچار غرور كاذب  نشوند.

    در مورد نام كتاب به ريشه تاريخي و نماد شكوه از دست رفته «زوزن» اشاره كرده‌ايد. آيا اين نام، كنايه‌اي است از فراموشي استعدادهاي جديد در ادبيات امروز ايران؟

زوزن، خاص و چند وجهي است. اولين برخورد با آن از نظر آوايي تك‌واژه‌اي آن است. دوم اينكه فراموش نكنيم سرعت به انسان امروز اضافه شده و ما به طرف زيست مينيمال و خلاصه مي‌رويم. اسم‌ها و نوشته‌هاي يك كيلومتري نه تنها كمتر در ذهن مي‌ماند كه امروزي نيست، مگر در موارد خاص. مورد ديگر از منظر ادبيات و تاريخ است، درباره شهرهاي گمشده كه كمتر به آن توجه شده. از شكوه توس تنها فردوسي باقي مانده و گندي‌شاپور كه روزگاري سرزمين علم و دانش بوده تنها آرامگاه يعقوب ليث همين‌طور انوري ابيوردي و...  . از شكوه و عظمت زوزن كه بونصر مشكان و بوسهل زوزني و بزرگان ديگري از آنجا برخاسته يا مي‌زيسته‌اند، امروز روستايي خسته و تنها مانده، تنها طاق‌هاي مسجد ملك زوزن باقي است. از اين بابت احترامي است به ادبيات و تاريخ كه ما را به ريشه‌هاي گذشته، به تاريخ و بيهقي مي‌برد. از طرفي اشاره شما به فراموشي استعدادهاي جديد در داستان‌نويسي امروز نيز مي‌تواند درست باشد.

    شما ويژگي‌هايي مانند تنوع جهان‌بيني، تمركز بر تكنيك و فرم، زبان امروز، فرديت به‌ جاي قهرمان و رهايي از سيطره ايدئولوژي را از خصوصيات اين نويسندگان در مجموعه زوزن مي‌دانيد. آيا اين ويژگي‌ها را ناشي از يك جريان فكري سازمان‌يافته مي‌دانيد يا برآيند زيست نسل جديد در عصر ديجيتال و عبور از مرزهاي گذشته؟

اين ويژگي‌ها برآيند تجربه‌ها و زيست اين نسل با توجه به تنوع شرايط داخلي و خارجي است كه انسان امروز را در شاهراه جهاني از تجربه‌هاي مدرن وارد دوران پسامدرن مي‌كند و از ديده شدن او به‌ صورت گروه‌هاي اجتماعي در داستان (شخصيت) به‌ طرف فرديت مي‌برد. البته با توجه به تجربه نسل‌هاي گذشته، اوضاع تاريخي-  فكري و اعتقادي، بومي، اقليمي و جغرافيايي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي داخلي، منطقه‌اي و عبور از مرزهاي مخدوش شده واقعي است. هر چند جريان‌هاي فكري سازمان يافته را هم نمي‌توان ناديده گرفت، اما كمتر مي‌تواند در اين فرآيند موثر باشد. بيشتر تحت تاثير اوضاع و شرايط زيست جهاني و برداشته شدن و مخدوش شدن مرزها و عبور از دوران مدرن به پسامدرن مي‌تواند باشد.

    در اين مجموعه شما به تغيير زبان نسل جديد به «خلاصه، موجز و پرشتاب» اشاره كرده‌ايد كه حتي واژگاني چون «ميخامت» را به جاي «من تو را دوست دارم» به كار مي‌برد. اين شتاب و ايجاز تا كجا مي‌تواند پيش برود، بدون آنكه غناي زباني و عمق احساسي زبان فارسي را فدا  كند؟

زبان فارسي شناسنامه و ثروت ملي ماست و ما در زبان زندگي مي‌كنيم و هيچ زماني فدا نمي‌شود و از بين نمي‌رود. اگر زبان ما تا به امروز مانده به خاطر پايه‌هاي محكم و سترگ آن است. اما توجه داشته باشيم كه زبان موجود زنده است. وظيفه اصلي آن به عنوان يك نماد، انتقال مفاهيم جدا از بحث زيبايي‌شناسي آن است. اينكه خيام، فردوسي، سعدي، عبيد زاكاني و... از زمان عبور كرده و به امروز رسيده‌اند يكي از مهم‌ترين جنبه‌هاي آن، انتقال مفاهيم است. مورد ديگر اينكه بپذيريم يا نپذيريم شتاب و سرعت به بشر امروز اضافه شده چيزي كه در نسل‌هاي گذشته كمتر اتفاق افتاده. نسل جديد بنا به شرايط و تحولات فناوري اطلاعات، زباني براي خودش پيدا كرده كه او را از نسل‌هاي گذشته جدا مي‌كند. يكي از آنها اثر‌گذاري سرعت بر زبان است. به عنوان نمونه بالاي يكي از ساختمان‌هاي بيمارستان امام رضا(ع) در مشهد كه سال 1313 ساخته شده، نوشته‌اند: قسمت امراض داخلي. امروز كسي اين كلمات را به ‌كار نمي‌برد، مي‌گويند داخلي. سابق بر اين روي شيشه مغازه‌ها مي‌نوشتند كباب‌پزي. امروز مي‌گويند كبابي و در نوشته‌هاي صادق هدايت واژه «تنزيت» را مي‌بينيم. جوان امروز نمي‌داند تنزيت چيست يا تكيه كلام ابراهيم گلستان «قزميت» است. نسل من اين را مي‌فهمد،  اما   فرزند من زبان خودش را دارد  و اينها  را  نمي‌فهمد.

   البته زبان در تمام داستان‌ها، زبان نسل جديد و مينيمال و پرشتاب نيست. براي مثال در داستان «شغادنامه»  زبان، زبان ِ زمان روايت است و روايتگر اصلي يعني فردوسي يا در داستان «آختامار» مي‌بينيم كه زبان مادري نويسنده وارد داستان شده يا در داستان «آمادبوس» كه با فاصله گرفتن از زبان رسمي، زبان شخصيت‌سازي شده است. اين بازي‌هاي زباني در «زوزن» تنوع دارند. با در نظر گرفتن تمام اين تنوع‌ها، زبان در داستان امروز به چه سمتي مي‌رود؟

به مساله بسيار خوبي اشاره كرديد. وقتي از زبان نسل امروز صحبت مي‌كنيم مقصود تنها زباني كه با آن مي‌نويسيم يا حرف مي‌زنيم، نيست. مجموعه‌اي است از رفتار، كردار، كنش‌ها و واكنش‌ها. يكي از مختصات داستان امروز ايجاز است و داستاني مانند شغادنامه در نهايت ايجاز، زبان داستان امروز را دارد. ويژگي ديگر اين داستان، به‌ كارگيري زبان شاهنامه در ايجاد پارودي است و اين نوعي حرمت به زبان فردوسي است. اگر غير اين بود ممكن بود مخاطب با تعصبي كه نسبت به فردوسي دارد، موضع بگيرد، اما با زبان به ‌كار رفته در شغادنامه، مخاطب متوجه مي‌شود كه نويسنده عاشق شاهنامه بوده و در واقع دارد با يكي از شخصيت‌هاي مخلوق فردوسي و با زبان او همذات‌پنداري مي‌كند. اين زبان متناسب و همخوان با موضوع و درون‌مايه داستان است و اما «آختامار»؛ زبان نويسنده نيست، زبان راوي است، چون نويسنده اصلا ارمني نيست!  درباره زبان، اجازه بدهيد براي روشن شدن اينكه زبان امروز به چه سمتي مي‌رود به ريشه‌هاي موضوع بپردازيم: زبان ادبيات ما كه داستان هم از همين خانواده است، ‌جز استثناها، بدنه‌اش زبان كلاسيك، انشاگونه و توصيفي، تحت تاثير آموزه‌هاي استادان دانشكده‌هاي ادبيات است. با توجه به اينكه داستان‌نويسي معاصر ما گونه ادبي مدرني است، زبان آن مدرن نيست. به اين خاطر كه ما در سخت‌افزار مدرن شديم نه در نرم‌افزار. بنيانگذاران دانشكده‌هاي ادبيات ما و استادانش امثال فروزانفرها، تحصيلات كلاسيك و حوزوي داشتند و در تفكر سنتي و گذشته‌گرا بودند كه آن را وارد ادبيات كردند و از اين بابت داستان‌نويسي نسل جديد در حال فاصله گرفتن و گذار از اين زبان در روايت است و با پويايي راه خودش را مي‌رود.

   به زندگي نويسندگان اين مجموعه در اقليم‌هاي متفاوت ايران و بازتاب ادبيات اقليمي در آثارشان اشاره كرديد. با توجه به تمركز بر فرم و تكنيك، آيا اين نويسندگان توانسته‌اند توازن را ميان تكنيك و حفظ اصالت بوم و اقليم خود برقرار سازند؟ آيا   امروز داستان‌هاي اقليمي جاي خود را در پازل پراكنده ادبيات داستاني  پيدا كرده‌اند؟

در مورد قسمت اول سوال به نسبت موقعيت و موضوع داستان، نويسنده به خوبي از عهده آنها برآمده است. داستان‌هايي مانند سرزمين گياهان وحشي، يك بوم داستان است. همچنين جنگ سرد در انزلي، برادرها زير آفتاب، آختامار، منتهي‌اليه گيجگاه نمونه‌هايي است كه اصالت ميان بوم و تكنيك در آنها به خوبي برقرار است. ديگر داستان هم هر كدام ويژگي‌ها و خلاقيت‌هاي خاص خودشان را دارند و در مورد قسمت آخر سوالتان بايد بگويم اين امر در نسل سوم شروع و رفته‌رفته گسترده‌تر مي‌شود. به حدي كه امروز تنوع اقليمي رنگانگ و درخشاني را در داستان‌نويسي امروز و اين نسل مي‌بينيم.

   در نقد آثار اين مجموعه، به‌ويژه در بخش تحليل داستان‌ها به‌ دنبال حذف نقد سليقه‌اي و رسيدن به يك تحليل صرفا فني از شكل و ساخت هستيد تا خواننده آزاد باشد هسته اصلي داستان را كشف كند. چگونه مي‌توان مرز ميان حذف سليقه شخصي از نقد را با پرهيز از حذف جهان‌بيني منتقد تعريف كرد؟ آيا ممكن است يك منتقد متعهد بتواند در فرآيند تحليل فني اثر، تمايل دروني خود به سمت مضاميني خاص را فراموش كند؟ اين پارادوكسِ حذف منتقد، چه تاثيري بر اعتبار نقد مي‌گذارد؟

چنانچه توجه كرده باشيد واژه «نقد» را من هيچ‌گاه به ‌كار نمي‌برم. نقد، جستار و... هركدام مرز، معيار و تعريف خودش را دارد. كار من بررسي شكل و ساخت است. آن هم از ديدگاه يك داستان‌نويس. درباره شكل و ساخت اين اثر نيز تا جايي كه مي‌دانم به اين صورت كار نشده يا من بي‌خبرم. اگر داستاني توجهم را جلب كند و در آن خلاقيتي ببينم درباره آن مي‌نويسم. تنها متن برايم مهم است و به آن به عنوان يك تركيب عالي نگاه مي‌كنم. با آناليز و تجزيه (مهندسي معكوس) مشخص مي‌شود داستان از چه سازه‌ها، چگونه و به چه شكل ساخته شده. همچنين وجه غالب آن چيست. در اين بررسي قضاوت نمي‌شود و شما منتقد را نمي‌بينيد، تنها به داستان نور تابانده مي‌شود.

   با توجه به اينكه  شما   با  نسل داستان‌نويسان نو  سر و كار داريد، آينده ادبيات داستاني ايران و نقد ادبي را  چطور پيش‌بيني  مي‌كنيد؟

هر چند داستان‌نويسي امروز ما شلوغ و به هم ريخته است، اما متنوع و رنگي است و در حال گذار و تجربه‌هاي تازه هستيم. زوزن، بخشي از پازل داستان‌نويسي در حال گذار امروز و تجربه‌هاي فردي من است، نه تمام آن. قطعا داستان‌نويسان خوب و خلاق ديگري هستند كه در اين كتاب نيامده‌اند يا ‌بايد توسط ديگران كشف شوند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
هشتگ‌سازی عليه دولت آينه‌اي براي جامعه اصلاح قانون اساسي خيلي دور، خيلي نزديك پيدا و پنهان حضور وارث «سلمان» در كاخ سفيد ساخت جاده درجنگل‌هیرکانی بابل با نفوذ سیاسی نويسنده اگر هر روز به دنيا نيايد مرده است ماجراي‌گم شدن دو دختردرمكاني مشابه جهت‌گيري برنامه‌هاي سقاب اصفهاني منطبق با رويكرد دولت است مويه‌هاي آماري و غرق‌شدگي جنگ حقوقي دادخواهي دولت زيان‌ديده ويژگي‌هاي نظام بين‌الملل ترامپي روابط‌عمومي‌هاي سنتي در بن‌بستِ پاسخگويي جاه‌‌طلبي عربستان در نظم نوين خاورميانه روايتِ زيستن با اهل حيات و ممات از مدرسه مروي تا ميدان انديشه جهانی چرا الگوي پايدار حفاظت نداريم! جايزه‌اي براي مهديه و اسماعيل دوچرخه رودخانه حسودي و تاريخ ديالكتيك خود واژه مركب خطا و مجازات مويه‌هاي آماري و غرق‌شدگي جنگ حقوقي دادخواهي دولت زيان‌ديده ويژگي‌هاي نظام بين‌الملل ترامپي روابط‌عمومي‌هاي سنتي در بن‌بستِ پاسخگويي ممداني و واقعيت‌هاي منازعه فلسطيني صهيونيستي
کارتون
کارتون