از مدرسه مروي تا ميدان انديشه جهانی
صدرا صدوقي
استاد محمد تقي جعفري پس از ورود به تهران در سال ۱۳۳۶شمسي، بخش از زندگي علمي و تربيتي خود را در مدرسه علميه مروي متمركز كرد و همت خود را بر تدريس علوم حوزوي، پژوهش و تأليف نهاد. با دريافت اجازه اجتهاد از سوي آيتالله ميلاني در سال ۱۳۳۹، جايگاه علمي او تثبيت شد و حضورش در پايتخت سبب گسترش پيوندهاي نظري و فرهنگي وي با دانشگاهيان و شخصيتهاي فكري برجسته زمان گرديد. وي در كنار بزرگاني چون استاد شهيد مرتضي مطهري و...، تلاش كرد بنيانهاي فرهنگي و اعتقادي و حركتهاي علمي، فرهنگي و مذهبي كشور را شكل دهد و تا واپسين روزهاي زندگي خويش بيوقفه به انجام رسالت علمي و اجتماعي خود ادامه داد.
آثار به جاي مانده از وي شامل: تأليفات، تحقيقات، مكاتبات، مناظرات و سخنرانيها در داخل و خارج از كشور، نشان از وسعت و تنوع اهتمام فكري او دارد. قلم و انديشه او عرصهاي گسترده را دربر ميگيرد: از هستيشناسي تا معرفتپژوهي و فلسفه ذهن، از جهانشناسي و فلسفه حيات تا خلقتپژوهي، از انسانشناسي و ترسيم حيات معقول تا مسائل تعليم و تربيت و ديگر كاوشهاي ژرف فلسفي و كلامي. استاد جعفري همچنين به بررسي مباني علوم انساني و اجتماعي و نقد مكاتب فلسفي- اجتماعي غربي پرداخته؛ از حقوق و فقه و بهويژه مباحث حقوق بشر و حقوق زن سخن گفته است. وي به فيزيك نظري و مباني معرفتشناختي رياضيات اشاره كرده و به مسائل علوم عالي طبيعت، عرفان و سير و سلوك، فلسفه هنر و زيباييشناسي نيز توجه داشته است. اين گستره فكري، هم نشاندهنده دلمشغوليهاي متنوع استاد و هم بيانگر كوشش او در ارايه آرايي مستقل در حوزههاي گوناگون است.
يكي از ويژگيهاي بارز فكري ايشان، نقد و بررسي انديشههاي معاصرِ شرق و غرب بود. بهويژه در ميان متفكران معاصر غرب، به بررسي و نقد آثار دو چهره برجسته، برتراند راسل و وايتهد، اهتمام ورزيد و در قلمرو سياست و مديريت سياسي نيز ديدگاههاي ماكياولي و هابز را بهصورت جدي مورد مداقه و نقد قرار داد. اين رويكرد نشان ميدهد كه علامه جعفري هم از سنت فلسفي اسلامي بهره ميبرد و هم با جنبههاي فلسفي و تفكري جهاني معاصر درگير بوده است.
ايشان همواره متناسب با نيازهاي فكري زمان خود پژوهش و تأليف ميكرد؛ از جمله بررسي انتقادي انديشههاي راسل و وايتهد، همزمان با ترجمه آثار آنها به فارسي و پرداختن به مساله «جبر و اختيار» زماني كه ماترياليستها نظريه «جبر و موجِبيت» را ترويج ميكردند. نيز هنگامي كه پس از پيروزي انقلاب، مباحث ايدئولوژيك ميان گروههاي فكري مختلف داغ شد، علامه بحثي جامع پيرامون «شناخت» از منظر علمي و قرآن عرضه كرد تا نظريه «شناخت» را در برابر انديشههاي ماديگرا و تقليلگرا مورد بازخواني قرار دهد. در دورهاي كه بازنگري در رشتههاي دانشگاهي بهويژه علوم انساني مطرح گرديد، او به تبيين ديدگاه اسلام درباره انسان پرداخت تا نشان دهد تفاوت ميان تفكر اسلامي و مكاتب غربي ريشه در تفاوتهاي بنيادين آنها در تفسير از «انسان» دارد.
پس از پيروزي انقلاب كه برخي متفكران غربي درباره سازگاري حقوق بشر و تفكر اسلامي ترديد داشتند، علامه جعفري با دفاع از حقوق اسلامي، به نقد حقوق بشر غربي پرداخت. افزون بر اين، در زماني كه بحثهاي دينپژوهي و فلسفه دين در جامعه رايج و شبهاتي مطرح شد، وي آثاري مفيد در موضوعاتي چون «اسلام و سكولاريزم» و «فلسفه دين» ارايه داد كه جنبه روشنگرانه داشت.
«علامه جعفري رهايي انسان معاصر را از دغدغهها و تكبعدي شدن، در «حيات معقولي» ميديد كه او را از حيات طبيعي رهانيده، به حيات انساني همراه با معنويات مقرون ميسازد و در اين ميان علاوه بر تأمين نيازهاي حيات طبيعي، به مرحله رشد يافتگي نائل ميگردد و به كمك دين و دو حجت دروني عقل سليم و بيروني پيامبران و ائمه معصوم چنين حياتي را ميتواند بر همين دنياي فعلي و حاضر محقق سازد. (مرتضي يوسفي، انديشه سياسي علامه محمد تقي جعفري، ص16) »
از ديگر خصايص فكري او، پاسداري از دين در قالبي معقول و مستدل بود. در اين مسير، علامه دفاعي همهجانبه از دين به نمايش گذاشت كه جامع و پاسخگو به نيازهاي فردي و اجتماعي است. او دين را «حداكثري» ميدانست؛ يعني مجموعهاي از معارف نظري و راهكارهاي عملي كه هم در عرصه فردي و هم در عرصه اجتماعي توان پاسخگويي به مسائل ثابت و متغير را دارد.
بررسي منظومه فكري علامه جعفري نشان ميدهد كه او تنها يك پژوهشگر پركار نبود؛ بلكه متفكري بود كه ميان سنت علمي گذشته و نيازهاي جهان جديد پل معرفتي برقرار كرد. ويژگي ممتاز او اين بود كه مسائل را نه در چارچوبي ثابت، بلكه با توجه به تحول و تغيير شرايط و ساختارها تحليل ميكرد و از اين رهگذر توانست براي پاسخ به شبهات عصر خويش، سخنان و پژوهشهايي ريشهدار و روزآمد ارايه دهد. طرح «حيات معقول» او نيز در همين زمينه قابل فهم است؛ تلاشي براي ارايه الگويي كه بتواند انسان را از درگير شدن در علمزدگي، سياستزدگي يا ماديگرايي برهاند و به سوي زندگي عقلاني، اخلاقي و معنوي سوق دهد. روش او در نقد مكاتب غربي نيز معطوف به بازشناسي و نقد جدي مباني آنها بود. اين رويكرد، همراه با دفاع عقلاني از دين و توجه به ظرفيتهاي علوم انساني، از علامه جعفري انديشمندي ساخت كه پروژه فكرياش همچنان قابليت تداوم و گسترش دارد.
روزنامهنگار