• 1404 سه‌شنبه 27 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6193 -
  • 1404 سه‌شنبه 27 آبان

چگونه ايالات متحده نظم چندقطبي را مديريت مي‌كند؟

سايه شبه‌اتحادها بر دستگاه ديپلماسي امريكا

ربكا ليسنر

دونالد ترامپ، رييس‌جمهور ايالات متحده در جريان كارزار موفق انتخاباتي‌اش در سال ۲۰۲۴، به راي‌دهندگان اطمينان داده بود كه جنگ‌هاي اوكراين و غزه را پايان خواهد داد؛ ادعايي كه ترامپ مدعي بود حتي شايد پيش از آنكه رسما وارد كاخ سفيد شود آن را محقق كند! اما هر دو جنگ ادامه يافتند و هزينه‌هاي انساني سنگيني برجاي گذاشتند و تلاش‌هاي ديپلماتيك نيز فقط به‌ صورت مقطعي و نامنظم پيش رفت. رييس كاخ سفيد اما نه ماه پس از آغاز رياست‌جمهوري‌اش، سرانجام توانست ميان اسراييل و حماس آتش‌بس برقرار كند، آن هم پس از آنكه نظاره‌گر فروپاشي همان توافق آتش‌بسي بود كه از جو بايدن به ارث برده و بحراني انساني كه در غزه به اوج خود رسيد. در همين حال، جنگ اوكراين همچنان بدون وقفه ادامه دارد. اما به نظر مي‌رسد اين مشكلات و ناكامي‌ها تنها مختص ترامپ نيست؛ بايدن نيز با همان دشواري‌ها روبه‌رو بود. به واقع، سختي پايان دادن به اين دو جنگ، چالش‌هاي راهبردي امريكا در مديريت گروه كوچكي از شركا آنچه «شبه‌متحدان» ناميده مي‌شوند را نشان مي‌دهد. «شبه‌متحدان» كه از پايان جنگ جهاني دوم بخشي از شبكه ائتلافي امريكا بوده‌اند، جايگاهي فراتر از شريك عادي دارند، اما همچون متحدان رسمي نيستند. آنها در واشنگتن اهميت ويژه‌اي دارند، اما يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي يك اتحاد واقعي را ندارند: تضمين امنيتي رسمي از سوي ايالات متحده. درگيري‌هاي اخير در اوكراين و خاورميانه، «شبه‌متحدان» را به محور سياست خارجي امريكا تبديل كرده است. ايالات متحده از اوكراين در مقاومت در برابر تلاش روسيه براي سلطه بر اين كشور حمايت كرده و ميلياردها دلار سلاح پيشرفته در اختيار نيروهاي مسلح آن قرار داده است. اوكراين توانسته حاكميت و استقلال سياسي خود را حفظ كند، در حالي كه روسيه بيش از يك ميليون كشته و خسارات مادي سنگين متحمل شده است و همه اينها بدون درگيري مستقيم ميان مسكو و واشنگتن رخ داده است. در خاورميانه نيز امريكا از كمپيني به رهبري اسراييل حمايت كرده كه ديگر بازيگران را تحت تاثير قرار داده و تا حدودي به عقب رانده و در اين ميان نيز اعضاي محور مقاومت نيز تحت تاثير اين اقدامات مخرب تل‌آويو قرار گرفته‌اند. اسراييل نيز به واسطه‌هاي عمليات‌هايش به تشديد بحران انساني در غزه نيز دامن زده و آن را وسعت بخشيده است. اين تجربه نشان مي‌دهد كه حمايت از شبه‌متحدان قدرتمند در خطوط مقدم ژئوپليتيك چه مزايايي دارد: اين روابط به امريكا اجازه مي‌دهد منافع خود را در مناطق حساس و حياتي از طريق ابزارهاي غيرمستقيم و كم‌هزينه‌تر پيش ببرد. با اين حال، تلاش‌هاي امريكا براي مديريت نقش خود در اين جنگ‌ها همچنين چالش‌هاي راهبردي ذاتي در «شبه‌اتحادها» را برجسته كرده است؛ مشكلاتي كه در زمان جنگ به‌ويژه شديد و ملموس مي‌شوند. اگر ترامپ بخواهد به هدف خود در برقراري صلح در خاورميانه و اروپا دست يابد، دولت او بايد اين چالش‌ها را بهتر مديريت كند. تجربه واشنگتن در اوكراين و اسراييل همچنين بايد به برنامه‌ريزي براي شرايط بحراني و حساس در تايوان به عنوان يكي ديگر از شبه‌متحدان در منطقه‌اي پرخطر كمك كند.

فراتر از دوستي
ايالات متحده در شبكه گسترده روابط جهاني خود، اكثر كشورها را يا «متحد» يا «همكار» دسته‌بندي مي‌كند. واشنگتن با متحدان خود از طريق پيمان‌هاي قانوني كه شامل بندهاي دفاع متقابل است، متعهد مي‌شود. اين تعهد كه حمله به يكي، حمله به همه تلقي مي‌شود امنيت متحدان را تضمين كرده و چتر هسته‌اي امريكا را نيز شامل مي‌شود. در مقابل، همكاران ممكن است از كمك‌هاي امنيتي امريكا برخوردار شوند، اما نمي‌توانند مطمئن باشند كه ارتش ايالات متحده در صورت حمله به آنها وارد عمل خواهد شد. «شبه‌متحدان» يك دسته سوم نامانوس را تشكيل مي‌دهند. اين كشورها فرصت‌هايي براي پيشبرد منافع امريكا فراهم مي‌كنند. آنها ممكن است آموزش‌ها و كمك‌هاي نظامي گسترده دريافت كنند، ميزبان تعداد زيادي از نيروهاي امريكايي و هماهنگي نزديكي با واشنگتن داشته باشند. برخي حتي داراي عنواني گيج‌كننده به نام «همكار عمده غيرناتو» هستند كه از سوي رييس‌جمهور اعطا مي‌شود، اما شامل تعهد امنيتي نمي‌شود و برخلاف همكاران، ميزان و دامنه سرمايه‌گذاري واشنگتن در امنيت شبه‌متحدان، ابهام ايجاد مي‌كند كه آيا و تا چه حد امريكا در دفاع از آنها در صورت حمله دخالت خواهد كرد. به واقع، امريكا گاهي در دفاع از شبه‌متحدان خود وارد عمل شده است؛ مانند زماني كه اين بازيگر در سال ۲۰۲۴ دو بار به اسراييل كمك كرد تا حملات هوايي ايران را خنثي كند و بار ديگر در سال 2025 خود مدعي شد در جريان تجاوز اسراييل به تماميت ارضي ايران و در خلال جنگ دوازده روزه در ماه ژوئن مداخله مستقيم داشته است. با اين حال، دلايل خوبي وجود دارد كه چرا امريكا از ارايه نوع تعهد دفاع متقابل كه پيمان رسمي را شكل دهد، خودداري مي‌كند؛ از جمله نگراني از درگير شدن در منطقه‌اي پرتنش، تحريك يك دشمن يا تعهد به دفاع از كشوري كه ممكن است سياست‌هاي مورد نظر واشنگتن را دنبال نكند. اين ابهام باعث مي‌شود شبه‌اتحادها ابزارهاي بازدارندگي و تضمين امنيت ضعيف‌تري نسبت به اتحادهاي رسمي باشند و توضيح مي‌دهد كه چرا شبه‌متحدان در برابر تجاوز خارجي آسيب‌پذيرتر از متحدان پيماني هستند. با وجود سرمايه‌گذاري گسترده واشنگتن در اين روابط، منافع شبه‌متحدان اغلب با منافع ايالات متحده همسو نيست. رهبران شبه‌متحدان برنامه‌ها و سياست‌هاي داخلي خود را دنبال مي‌كنند، به‌ويژه زماني كه كشورشان درگير جنگ باشد. امريكا بارها اين ديناميك‌ها را با اوكراين و اسراييل تجربه كرده است؛ چالشي كه من شخصا در مقام يك مقام ارشد در كاخ سفيد بايدن شاهد آن بودم. در هر دو مورد، سياست امريكا تلاش داشت تا به شبه‌متحدان امكان دهد اهداف مشترك را دنبال و در عين حال، اختلافات موجود در استراتژي‌هاي ديپلماتيك و نظامي را مديريت كند.
در جريان عمليات ويژه روسيه عليه اوكراين در سال ۲۰۲۲، فرماندهان نظامي اوكراين و امريكا به‌طور مشترك راهبردي را طراحي كردند تا خطوط دفاعي روسيه در خرسون شكسته و مناطقي تصرف شود كه به نيروهاي اوكرايني امكان مي‌داد پل زميني بين كريمه و بخش‌هاي اشغال‌ شده اوكراين را قطع كنند. با اين حال اين طرح با واقعيت‌هاي داخلي اوكراين مواجه شد: اجتناب از ريسك‌هاي شديد انساني؛ عبور از خطوط دفاعي روسيه مي‌توانست بسيار خونين باشد و رقابت‌ها و اختلافات ميان فرماندهان نظامي و رهبران سياسي اوكراين، اجراي آن را با مشكل مواجه كرد. با وجود برنامه‌ريزي دقيق و مشترك، سياستگذاران امريكايي قادر نبودند اوكراين را مجبور كنند تا اين عمليات را به سرانجام برساند. الزامات سياسي داخلي همچنين مانع از آن شد كه ولوديمير زلنسكي، رييس‌جمهور اوكراين گام دردناك، اما ضروري جهت كاهش سن سربازي از ۲۵ به ۱۸ سال را براي جبران كمبود نيروي انساني بردارد؛ موضوعي كه به نوبه خود، تقاضاي اوكراين براي تجهيزات نظامي از امريكا و اروپا را افزايش داده است. به ادعاي اين مقام سابق امريكايي، مساله تضاد منافع، از ۷ اكتبر ۲۰۲۳ نيز سياستگذاري امريكا نسبت به اسراييل را با چالش مواجه كرده است. عمليات حماس عليه اسراييل در زماني رخ داد كه بنيامين نتانياهو، نخست‌وزير اين بازيگر، از نظر سياسي آسيب‌پذير و با اتهامات جدي فساد روبه‌رو بود. او با مهارت توانست در قدرت باقي بماند، اغلب با اقداماتي كه مورد مخالفت واشنگتن بود: از جمله محدود كردن كمك‌هاي بشردوستانه به غزه، گسترش شهرك‌سازي‌ها در كرانه باختري و تشديد تحركاتي عليه ايران و وارد جنگ شدن با حزب‌الله در لبنان. دو سال گذشته اختلافات واقعي در سياست‌ها و همچنين محدوديت‌هاي نفوذ امريكا بر تصميم‌گيري‌هاي اسراييل را آشكار كرده است.
درگيري در خط مقدم
نكته ديگر اين است كه ايالات متحده ممكن است در مديريت خطر تشديد تنش‌ها با شبه‌متحدان خود هم‌نظر نباشد. اگرچه واشنگتن احتمالا منافع راهبردي قوي در نتيجه جنگ‌هايي كه شبه‌متحدان در آن نقش دارند، داشته باشد، اما مي‌تواند ميزان دخالت خود را تنظيم كند. براي يك «شبه‌متحد» خطرات هميشه بالاتر و اغلب وجودي هستند. آنها ممكن است آماده باشند ريسك‌هايي را بپذيرند كه مي‌تواند به تشديد قابل ‌توجه بحران منجر شود، از جمله اقداماتي كه ممكن است كشور حامي‌شان را وارد درگيري مستقيم كند. در برخي موارد، همين درگير شدن هدف اصلي است. تحمل ريسك بالاتر كي‌يف از همان ماه‌هاي ابتدايي جنگ با روسيه، تنش‌هايي در رابطه امريكا و اوكراين ايجاد كرده است. در دوره دولت بايدن، رهبران اوكراين همواره فهرستي طولاني از درخواست‌هاي خود براي دريافت سامانه‌هاي تسليحاتي پيشرفته داشتند. موشك‌هاي دوربرد معروف به ATACMS (سامانه موشكي تاكتيكي ارتش) در صدر اين فهرست بودند و برخلاف برخي سامانه‌هاي پيچيده ديگر كه اوكرايني‌ها درخواست كرده بودند، اين موشك‌ها كارايي واقعي نظامي داشتند. اما مقامات بايدن معتقد بودند كه ارايه اين موشك‌ها، خطراتي در زمينه آمادگي نظامي امريكا و احتمال تشديد تنش به همراه دارد. سال‌ها تلاش و كشمكش ميان كي‌يف و واشنگتن باعث شد تا توجه از ديگر مباحث سياست خارجي و نيازهاي نظامي اوكراين منحرف شود. وقتي بايدن در آوريل ۲۰۲۴ ارسال محدود ATACMS به اوكراين را با محدوديت‌هاي واضح در استفاده از آنها تصويب كرد، اين سلاح‌ها منافع تاكتيكي فراهم كردند، اما دستاورد راهبردي چشمگيري نداشتند. ديناميك مشابهي نيز اگرچه كمتر علني رخ داد و آن زماني بود كه اوكراين ‌بارها خواستار مجوز استفاده از تجهيزات امريكايي براي حمله به خاك روسيه و نهايتا موفق شد موافقت محدود امريكا را به دست آورد! در هر دو مورد، اوكراين حاضر بود ريسك كند تا به پيروزي‌هاي نظامي يا حتي دستاوردهاي روحيه‌بخش دست يابد و احتمالا از مداخله مستقيم نظامي امريكا استقبال مي‌كرد، در حالي كه واشنگتن مي‌كوشيد هم نيازهاي نظامي كي‌يف را برآورده و هم از نوعي تشديد تنش جلوگيري كند كه امريكا يا ناتو را مستقيما وارد جنگ كند. تلاش‌ها براي حل اين تنش منجر به سياست‌هايي شد كه براي هر دو طرف بهينه نبود: واشنگتن ريسك بيشتري از آنچه مي‌خواست پذيرفت، اما نه به اندازه‌اي كه به اوكراين يك جهش قاطع بدهد.
امريكا تنش‌هاي مشابهي را با اسراييل در جنگ‌هاي اخيرش با حزب‌الله (لبنان) و ايران مديريت كرده است. در روزهاي بلافاصله پس از ۷ اكتبر، بايدن مانع از آن شد كه رهبران اسراييل حمله پيشدستانه‌اي (ادعايي) عليه حزب‌الله (لبنان) انجام دهند و با استدلال اينكه چنين اقدامي در زماني كه اسراييل براي جنگ چندجبهه‌اي آماده نيست، به شعله‌ور شدن بحران منطقه‌اي منجر خواهد شد، درخواست نتانياهو براي مشاركت نظامي امريكا در حمله را خنثي كرد. در آوريل ۲۰۲۴، پس از آنكه ايران نخستين حمله هوايي خود عليه اسراييل را انجام داد، بايدن به نتانياهو گفت كه امريكا از تلافي اسراييل عليه ايران حمايت نخواهد كرد و او را تشويق كرد حمله ايران را به عنوان پيروزي ادعايي تلقي كند، آن هم به لطف عمليات‌هاي دفاعي مشترك اسراييل و امريكا! نتانياهو نيز تا حدي اين توصيه را پذيرفت. اما زماني كه ترامپ به قدرت رسيد، به ‌وضوح تمايل قوي خود را براي رسيدگي به برنامه هسته‌اي ايران از طريق مسير ديپلماتيك نشان داد. با اين حال، اسراييل يك كارزار نظامي عليه ايران آغاز كرد. واقعيت اين بود كه تنها ارتش امريكا قادر به استفاده از بمب‌هايي بود كه توان نفوذ به تاسيسات هسته‌اي ايران را داشت، بنابراين نتانياهو روي دخالت نهايي واشنگتن حساب كرده بود؛ ريسكي كه در ژوئن با تصويب حملات امريكايي توسط ترامپ محقق شد. از ميان تمامي مسائلي كه منافع ايالات متحده و شبه‌متحدانش در آنها تفاوت دارد، «تشديد تنش» و «تحمل ريسك» مهم‌ترين حوزه‌ها هستند، زيرا خطر درگير شدن امريكا در يك بحران، بالاترين ميزان را دارد.

حدود نفوذ
اگر قدرت نسبي و وابستگي‌هاي مادي به‌طور مستقيم به نفوذ تبديل مي‌شد، ايالات متحده مي‌توانست تسلط كامل بر شبه‌متحدان خود داشته باشد و از طريق ابزارهاي فشار مانند جلوگيري از ارسال سلاح، تصميمات جنگي آنها را مديريت كند. اما واقعيت پيچيده‌تر است. رابطه ميان امريكا و شبه‌متحد خود، به‌ويژه در زمان جنگ، يك نقطه ثقل است: اگر اين رابطه آسيب ببيند، شكاف ايجاد شده به نفع دشمن تمام مي‌شود. وقتي شبه‌متحدان درگير جنگ‌هاي طولاني مي‌شوند، موثرترين روش براي امريكا جهت دستيابي به نتيجه مطلوب يا كمك به شريك خود براي پيروزي كامل در جنگ است يا متقاعد كردن دشمن كه حمايت ادامه خواهد يافت تا زماني كه توافق صلح مطلوب حاصل شود. اين ديناميك‌ها مديريت حمايت نظامي حياتي به عنوان اهرم فشار براي شكل‌دهي به نحوه جنگيدن شبه‌متحد و پذيرش صلح را دشوار مي‌كنند و همچنين پايان دادن به جنگ‌هايي كه شامل حمايت از شبه‌متحدان هستند را به چالشي بزرگ تبديل مي‌كنند. در تلاش براي پايان دادن به جنگ اوكراين نيز ترامپ اين محاسبه را داشت كه وابستگي اوكراين به ايالات متحده به او اجازه مي‌دهد كي‌يف را به پذيرش يك توافق صلح به ‌شدت به نفع مسكو وادار كند. او اين فرضيه را با سرزنش علني زلنسكي در دفتر بيضي و سپس قطع كمك‌هاي نظامي و اطلاعاتي آزمايش كرد. اما به جاي مجبور كردن اوكراين به امتيازدهي براي پايان جنگ، اين اقدام تنها ضعف روابط كي‌يف و واشنگتن در دوره رياست‌جمهوري ترامپ را برجسته و كرملين را ترغيب كرد تا بر استراتژي سرسختانه ديپلماتيك خود و افزايش فشار نظامي پافشاري كند.
بايدن نيز رويكردي كاملا متفاوت در پيش گرفت. در سال ۲۰۲۲، ايالات متحده و متحدان گروه ۷ اعلام كردند كه حمايت از اوكراين تا هر زماني كه لازم باشد، ادامه خواهد داشت. اين تعهد و حمايت مداوم، اراده اوكراين براي جنگيدن را تقويت كرد و پيام روشني به روسيه فرستاد كه زمان به نفع آنها نيست. اما اين رويكرد دو واقعيت دشوار را نيز پنهان كرد: اول اينكه كنگره نمي‌تواند ميلياردها دلار كمك به اوكراين را به‌طور نامحدود تامين كند و دوم اينكه پايان جنگ ناگزير مستلزم فشار بر كي‌يف براي عقب‌نشيني از هدف كوتاه‌مدت دست‌نيافتني خود براي بازگرداندن مرزهاي پيش از تهاجم است. تلاش‌هاي ايالات متحده براي استفاده از نفوذ خود به منظور تعديل اهداف جنگي حداكثري اسراييل و پايان دادن به جنگ در غزه همواره دشوار بوده و با تشديد فاجعه انساني در غزه پيچيده‌تر شده است. دولت بايدن مكررا با اين پرسش دست به گريبان بود كه آيا و چگونه مي‌توان حمايت نظامي از اسراييل را مشروط كرد. نزديك‌ترين اقدام در اين زمينه در ماه مه ۲۰۲۴ رخ داد، پيش از عمليات نظامي گسترده اسراييل در رفح. با نگراني از به خطر افتادن نزديك به يك ميليون غيرنظامي و تضعيف چشم‌انداز آتش‌بس، بايدن اعلام كرد كه سلاح‌هاي مورد نياز اين عمليات را تامين نخواهد كرد و تحويل بمب‌هاي ۲ هزار پوندي را متوقف كرد. مقامات بايدن در نهايت موفق شدند اسراييل را قانع كنند كه عمليات رفح را كاهش دهد؛ يكي از چند موفقيت محدود در استفاده از فشار براي بهبود نتايج انساني در غزه و تحويل بمب‌هاي ۲ هزار پوندي هرگز از سر گرفته نشد. با اين حال، نگراني دولت درباره محدود كردن حمايت از اسراييل در حالي كه با ديگر تهديدهاي منطقه‌اي روبه‌رو بود، گزينه‌هاي اعمال محدوديت بيشتر را محدود كرد. ترامپ اما رويكرد بسيار متفاوتي در پيش گرفت. به گونه‌اي كه در نه ماه نخست رياست‌جمهوري‌اش، او عملا آزادي عمل كامل به اسراييل داد تا عمليات خود در غزه را به ميل خود پيش ببرد؛ به‌طور موثر از تصميم اسراييل براي از سرگيري جنگ در مارس پس از آتش‌بس، توقف كمك‌هاي بشردوستانه و پيشروي به سمت شهر غزه حمايت كرد. اما پس از آنكه اسراييل در سپتامبر قطر را به بهانه حضور رهبران حماس هدف حمله هوايي قرار داد، ترامپ رويكرد خود را تغيير داد و نتانياهو را تحت فشار گذاشت تا با آتش‌بس موافقت كند. با تهديدي معتبر، هرچند به ‌ظاهر غيرمشخص ترامپ، نتانياهو را مجبور كرد تا بخشي از يك طرح صلح را بپذيرد كه پيش‌تر با آن مخالف بود و جنگ را متوقف كند. اگرچه رابطه امريكا با اسراييل از نظر سياسي حساس‌ترين رابطه است، اما واشنگتن همواره با اين تناقض روبه‌رو خواهد بود كه از يك سو حمايت كامل از شبه‌متحدان مزاياي راهبردي دارد و از سوي ديگر، وسوسه استفاده از اين حمايت براي اعمال نفوذ واقعي بر تصميمات نظامي و ديپلماتيك نيز وجود دارد.

عبور از تنگناي راهبردي
چالش‌هاي راهبردي كه شبه‌اتحادها براي سياستگذاران ايجاد مي‌كنند، همواره موجب نااميدي مي‌شوند؛ اما اين روابط پايدار خواهند بود. پايان دادن به جنگ اوكراين با شرايط مطلوب و حفظ آتش‌بس شكننده در غزه نيازمند مديريت هوشمندانه اين معضلات است. از تجربه اخير ايالات متحده با اوكراين و اسراييل چند درس كليدي به دست مي‌آيد؛ نخست، رهبران همواره در معرض وسوسه‌اي قرار دارند كه اختلافات را كمرنگ و همگرايي منافع را بيش از حد بزرگنمايي كنند، به‌ويژه وقتي در حال دفاع از يك شريك نزديك در برابر تجاوز وحشيانه هستند. اما واشنگتن بايد حمايت از شبه‌متحدان در جنگ‌ها را تنها در صورتي متعهد شود كه اهداف آنها روشن و نزديك به منافع خود امريكا باشد. پس از تصميم به ارايه چنين حمايتي، بايد مكانيزم‌هايي براي همسو كردن اولويت‌ها و مديريت خصوصي اختلافات ايجاد شود. نمونه‌هايي از اين مدل‌ها شامل كانال‌هاي برنامه‌ريزي نظامي امريكا و اوكراين و گفت‌وگوي راهبردي به رهبري مشاور امنيت ملي ميان امريكا و اسراييل درباره ايران  و برقراري ارتباط شفاف در سطح رهبران حياتي است. سياستگذاران همچنين بايد ابزارهاي قابل ‌اعتنا براي هدايت رفتار شبه‌متحدان طراحي كنند. كمك‌هاي امنيتي بايد به‌طور راهبردي تنظيم شود، رويكردي كه منافع امريكا را برجسته مي‌كند، نه بار معنايي اجباري «شرطي بودن كمك». اين فرآيند با ارايه انتظارات شفاف به ‌صورت مكتوب آغاز مي‌شود، مانند محدوديت‌هاي استفاده از تجهيزات نظامي امريكا. حتي كوچك‌ترين تخلفات بايد زود مورد رسيدگي قرار گيرد تا انتظار اجراي قوانين ايجاد شود. اگر كاخ سفيد با بررسي‌هاي منظم تحويل تسليحات امريكا همراه باشد، مي‌تواند بهتر اطمينان حاصل كند كه سرعت و محتواي اين تحويل‌ها با اهداف سياستي و الزامات قانوني همسو است و به‌طور خودكار انجام نمي‌شود. كنگره نيز شريك مهمي است: مي‌تواند خود محدوديت‌ها را قانوني اعلام كند و همچنين با واگذاري مسووليت به كنگره، روابط در سطح رهبران را حفظ كند. بنابراين پيام‌رساني عمومي هوشمندانه مي‌تواند مديريت اين مسائل را آسان‌تر كند. بسيار حياتي است كه حمايت قوي از شبه‌متحدان به جامعه امريكا منتقل و اين حمايت توضيح داده شود، بدون آنكه تعهداتي ايجاد شود كه كنار گذاشتن آنها از نظر سياسي هزينه‌زا باشد. منتقدان سياست منطقي بايدن در قبال اوكراين اغلب به فاصله ميان شعارهاي پرشور او و نگراني‌هاي منطقي درباره تشديد تنش‌ها تمركز مي‌كردند. پايبندي به سياستي كه «هيچ فاصله‌اي» بين ايالات متحده و شبه‌متحدش نباشد، اشتباه است، زيرا گزينه‌اي غيرممكن ايجاد مي‌كند: بدان معنا كه يا بايد اختلافات پنهان يا پيامدهاي سياسي ناشي از اختلاف عمومي پذيرفته شود. در افق، ممكن است يك درگيري بسيار مهم‌تر با يك شبه‌متحد در انتظار باشد: جنگ ميان چين و تايوان. ايالات متحده مي‌تواند به سرعت به طرف مستقيم در چنين درگيري تبديل شود، آن هم با ريسك بسيار بيشتر، اما در عين حال با نفوذ بسيار بيشتر بر روند جنگ و نتيجه آن. اما حتي اگر امريكا مستقيما از تايوان حمايت كند، معضلات شبه‌اتحاد دوباره ظهور خواهند كرد: از جمله تفاوت منافع و انگيزه‌هاي سياسي داخلي به‌ويژه با توجه به قطب‌بندي شديد سياسي در تايوان؛ اقدامات تشديدكننده از سوي تايپه كه مي‌تواند تلاش‌هاي واشنگتن براي مديريت دقيق ريسك را تضعيف كند و همچنين دشواري يافتن پايان بازي قابل ‌قبول براي هر دو طرف. اين چالش‌ها اهميت هماهنگي آرام و مستمر در زمان صلح ميان واشنگتن و تايپه را برجسته مي‌كند؛ هماهنگي براي ايجاد همسويي در برنامه‌هاي نظامي و اهداف جنگ، رويه‌هاي مديريت تشديد تنش و سيگنال‌دهي به پكن و شرايط خاتمه جنگ. رهبران نمي‌توانند بازيگراني مانند اسراييل، تايوان و اوكراين را كه روي خطوط گسل ژئوپليتيكي حساس قرار دارند و از دوستان نزديك امريكا به شمار مي‌روند، ناديده بگيرند و چنين اقدامي به نفع ايالات متحده نيز نخواهد بود. اما براي پيشبرد منافع خود، واشنگتن نيازمند پاسخ‌هاي بهتري به معضلات راهبردي ذاتي مديريت شبه‌اتحادهاست. تنها با بررسي دقيق موفقيت‌ها و شكست‌هاي اخير، سياستگذاران مي‌توانند يك راهنماي عملي و موثرتر براي آينده تدوين كنند.
پژوهشگر ارشد سياست خارجي ايالات متحده در «شوراي روابط خارجي» 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
رو به شرق و غرب تراز آب ايران حالا بايد منتظر اختلالات روانشناختي با علايم قابل مشاهده باشيم خشونت «بس» سايه شبه‌اتحادها بر دستگاه ديپلماسي امريكا گزارشي از مرگ يك زن‌۶۴ ساله در هتل بيمارستاني در تهران صداقتِ مستند بودن ضيافتي تاريخي با چاشني چانه‌زني اهداي اثر، شكلي از نوشتن تاريخ است سفر بن‌سلمان به امريكا و معماري امنيتي منطقه‌اي آغاز فصل تازه‌اي در حقوق خانواده چنان مي‌دود و ما نيز هم در پي‌اش دوان! چرا نظارت‌ها بي‌اثر مانده‌اند؟ جنگ اقليمي عليه ايران آري يا خير؟ توجه درس‌آموز مصري‌ها به تاريخ هنر درامي به شكوه رنج‌هاي انساني قمار بي‌سرانجام؟ استراتژي مد فاخر ايراني در سايه موسيقي ديده شدن يا موفقيت هنري؟ مساله اين است سفر بن‌سلمان به امريكا و معماري امنيتي منطقه‌اي آغاز فصل تازه‌اي در حقوق خانواده چنان مي‌دود و ما نيز هم در پي‌اش دوان! چرا نظارت‌ها بي‌اثر مانده‌اند؟ جنگ اقليمي عليه ايران آري يا خير؟