توجه درسآموز مصريها به تاريخ هنر
سعيد فلاح فر
اول نوامبر 2025 (11 آبان سال 1404) ميتواند يك روز به يادماندني در تاريخ و فرهنگ دنيا باشد. فرهنگ بزرگ جهاني براي انسان امروزي افتخارآفرين و مايه مباهات است. فرهنگي كه در معادلات بشر امروزي فراتر از تعلق به يك قوم و قبيله يا يك كشور است. ميراث جهاني در فهم تازه آن متعلق به همه بشريت بوده و باعث بالندگي و مسووليتپذيري جهانيان ميشود.
افتتاح موزه بزرگ مصر واقعهاي بينالمللي است كه همگان در لذت آن شريك هستند. احترام به فرهنگ و تاريخ كل بشر و بزرگداشت دستاوردهاي انساني است. همه انسانها در مقابل كوشش گذشتگان و تلاش براي آينده كه در نهاد هر موزهاي نهفته است، سر تعظيم فرود ميآورند.
وقتي در قاره سياه موزهاي با اين معنا و عظمت فعال شد، جهانيان به وجد آمدند. ناگهان گفتوگو و دغدغه بسياري از مردم ـ غير از برخي ايرانيان كه عمداتا گرفتار اقتصاد و دلار و سكه و اموربينالمللي و... بودند ـ متوجه تاريخ و فرهنگ و هويت شد. در همان ساعت اوليه افتتاح اين موزه، شگفتي شروع شد و موج بزرگي از علاقه به سفر به مصر و ديدن اين گنجينه بشري به راه افتاد. خبرگزاريها با ذوق زائدالوصفي مراسم را پوشش ميدادند و براي ارائه خبري تازهتر هيجانزده بودند. لحظاتي اخبار موشك و بمب و... فراموش شد و معنايي از تمدن به خاطرها آمد.
موزه بزرگ مصر با چشماندازي از اهرام افسانهاي جيزه، در زميني به وسعت ۵۰۰ هزار متر مربع ساخته شده و حدود ۸۱ هزار مترمربع از فضاي آن به گالريهاي نمايشگاهي اختصاص دارد. مشاركت علمي هنري و مالي چندين كشور و نهاد ـ حتي نظاميان ـ در هزينه يك ميليارد دلاري و شكوه مراسم افتتاحيه را بايد به نوعي رفتار جاهطلبانه براي مصريان دانست. اما اين زمان است كه ثابت خواهد كرد اين هزينه در ازاي چه آوردههاي بزرگي براي منطقه و ميراث تاريخي بشر ميتواند باشد.
وقت آن رسيده است كه جهان ـ به جاي جنگهاي اقتصادي و كشتار و... ـ قدرت فرهنگي را باور كند و بيترديد احترام به تاريخ و عملكرد موزههاي تاريخي و تاريخ هنر يكي از نشانههاي بيبديل آن است. مصر كه چند سالي با اخبار ناگوار اختلافات سياسي و درگيريهاي دروني ديده ميشد، با اخبار فرهنگي و تاريخي به صدر توجهات بازگشت. نهتنها با افتخار به گذشتگان، بلكه با روايتي قدرتمند، تازه و نوين از يك تاريخ غبطه برانگيز و بيمانند.
اين داستان غرور بشريت و مبراي از حسادتهاي ملي است. اما براي ايرانيان شايد خالي از نكات بسيار نباشد. هنوز بايد به افتخار دخالت ايرانيان در حفر كانال سوئز و احداث كتابخانه در مصر بسنده كنيم؟ هنوز بايد افتخار به عظمت هخامنشيان و تكرار شعارهاي كليشهاي، فارغ از هر فهم و داشته معاصري كافي باشد؟ سهم ما در قرائت امروزين و معاصر از تاريخ چيست؟ در گنجينه فرهنگي روز دنيا ـ به دور از هر قسم تعصبات مليگرايانه و ادعايي سطحي ـ چه سهمي داريم؟ در طول اين 20 سالي كه به افتتاح موزه بزرگ مصر ختم شد، چه در سپهر فرهنگي ايران گذشت؟
در اين سالها فرصت حضور در سيته فرانسه از دست رفت. تعميرات موزه هنرهاي معاصر تهران با دهها اما و اگر رها شد. از موزه هنرهاي معاصر اهواز، به بهانه برخورداري از امكانات بخش خصوصي، سلب مسووليت شد و ساختماني نيمه مخروبه به جا ماند. تقريبا چيز قابل توجهي به زيرساختهاي فرهنگي درگذشته اضافه نشد. بناهاي فرسوده، قديمي و گاهي تاريخي با ژست راهكارهاي اروپايي به سالنهاي غيراستاندارد تئاتر تبديل شد تا آمار ساختگي جاي واقعيات را بگيرند. دلخوشي به راهاندازي موزههاي خانگي فقط مسكن موقت بود. به جاي عملكرد علمي و بنيادي، واگذاري به بخش خصوصي بهانهاي شد براي فرار از مسووليتها و البته هزينههاي فرهنگي. تا آنجا كه اغلب وظايف بزرگ ملي و دولتي رها يا به توانايي محدود اشخاص سپرده شد. بنابراين هيچ پروژه زيرساختي متناسب با ابعاد فرهنگي كشور پا نگرفت. نهايتا مقاديري بودجه صرف كارهاي تبليغاتي يا براي رانت منافع مالي صرف شد. حتي جشنوارههایي مثل جشنواره فيلم فجر، جشنواره هنرهاي تجسمي فجر و... هم از سالن و محلي براي برگزاري دائمي محروم ماندند.
بي هيچ اغراق و تعارفي، اين وضعيت در مقايسه با ايده ساخت و تجهيز موزه بزرگ مصر، مديريتي كه در اين مقياس جهاني ميانديشد و توانايي جلب توجه و مشاركت براي نهادهاي فرهنگي مصر، رويداد و شاخص عبرت آموز و دليل غيرقابل انكاري است براي گره مديريت فرهنگي كشور كه به جاي هر كاري، سندنگاري كرده و ميدان عمل را به كاغذبازي كشانده است.