چنان ميدود و ما نيز هم در پياش دوان!
محمد بلوچزهي
هرگاه روزگار بلوچان را به ستوه بياورد براي كسب نان يا در مواقعي كه دست بشويند از زمين و زمان يا كه نه اصلا نااميد بگردند از اين و آن، در اين ميان پناه ميبرند به واژگان، متوسل ميشوند به زبان، به كنايه سخن گفتن، به كلمات را معنا بخشيدن، به درد را ملموس ساختن، به استيصال را عيني كردن، به رنج را از تصور به تصوير در آوردن. بنابراين در اينچنين موقعيتي و هنگامي كلمات از ضمير و زبانِ انسانِ بلوچ معجزهوار بيرون ميتراود و ميچكد چون دُر گران تا به اختصار عمق معنا را بيان كند درست چون اين مثلِ «نان ميدود و ما نيز هم در پياش دوان»، حالا حكايت اين روزهاي همه ماست. اين مثل درست در هنگامه استيصال استعمال ميشود يا براي كساني است كه خود را به آب و آتش ميزنند و جان را بر كف دست گرفته تا به ناني برسند، اما همواره ناكام ميمانند براي كسب آن. يعني بلوچان براي بيان منظور خويش و در واقع اينگونه هر آنچه را بر سرشان آمده به زبان ميآورند و در عين حال هيچ را! هيچ؛ هيچِ هيچ!
برادر دست بردار از اينچنين به كنايه سخن گفتن، از در لفافه و سطور به سطور منظور را بيان كردن، از پيچيده مفاهيم را انتقال دادن، از لقمه را به دور گردن گرداندن؛ احيانا اگر همه اينها را در دل يا زير لب در حين مطالعه اين چند سطر بر منِ نگارنده روا ميداريد حقتان ميدهم. ميدانم در روزگاري كه فشارها از هر سوي گريبان آدمي را گرفتهاند و گرفتاريها به جبر و اجبار پيشِ پاي همه شدهاند تلنبار، انتظار كنايهوار كلمات را رديف كردن و سخن را به درازا كشاندن شايد امري باشد بس عبث. شايد هم چنين نباشد! ولي چارهاي نيست. بر من ببخشاييد اما مراد از اين شيوه نوشتن بيشتر كلمات را از خشونت عاري ساختن است؛ عيار زمختي و نيش كلام را در زمانهاي كه به هر سويش بنگريم بر وحشتمان خواهد افزود، كم كردن است و بر برندگي كلمات كاستن است. به هر روي حال برويم سرِ اصل مطلب؛ البته اين را نيز بگويم اصل نيست اين مطلب. اگر ميبود واقعا كه مقامي را به خود ميآورد تا انديشه كند چارهاي از بيچارگان. در شبكه اجتماعي اينستاگرام نوشتم: «مرگ چون سگِ هاري همواره در جادهها به كمين نشسته و ميگيرد پاچه بلوچان را» كه كسي به گمان نفسش نيز از جاي گرمي بلند ميشد يا چه ميدانم و اصلا هم قضاوت چرا؟!
شايد زخم خورده بوده از جادهها كه البته اين روزها تعدادشان نيز پرشمار شده است، جوابِ مرا اينچنين داد: «ما خود به استقبال مرگ ميرويم و اينگونه جادهها را ناايمن كردهايم. بسيار بسيار.» مرادش از اين جمله را گرفتم. سخن از سوختبران بود كه بمبهاي متحرك مينامندشان و همواره شب و روز روانند در جادهها سيستانوبلوچستان. همين چند روز پيش يا اگر كه دقيقتر گفته باشم اواخر همان هفته گذشته واقعهاي در جادههاي بلوچستان رخ داد بس تلخ و تراژديك و تكاندهنده كه دل مردمان اين پهنه را لرزاند و بسياري از خانوادهها را به عزا نشاند در چند شهر و ديار كوچك و بزرگ! از همان حادثهاي سخن به ميان ميآورم كه طي يك فقره تصادف 14 جانِ عزيز هموطنانمان زندهزنده در آتش سوختند و پرپر شدند و داغ گذاشتند بر دل چندين و چند خانواده بازماندگان خويش و چنان سنگين بود آنگونه دلخراش جان سپردن كه روح و روان هر آن كه را ديده و شنيده بود از آن حادثه به گمان تا مدتهاي مديد آشفته خواهد ماند و پريشان. آه. چه آسان هستند و همواره در دسترس اين مردنهاي ما مردم در جهانِ سوم! در واقع اينجا مرگ به مويي بند است و به چون باز شدن گره در پس ابرويي! به همين سهلي و همين و سادگي و ميسري! چهارده مرگ در يك فقره تصادف سوختبر با دو خودروي عبوري در مسير قلعهگنج به رمشك و ايرانشهر، 27 كشته و زخمي در پي واژگوني اتوبوسي در مسير ايرانشهر به راسك و نيز 8 كشته و زخمي در جاده به اصطلاح ترانزيتي چابهار به نيكشهر. وووو. اينها همه طي همين مدتِ كوتاه اتفاق افتادهاند البته فقط همان يك فقره برخورد دو خودرو با سوختبر بوده و مابقي غير از اينند! اين مرگها را چاره نيست مگر؟! اين مرگهايي كه همه روزه جريان دارند در جادههاي ناايمن سيستان وبلوچستان. از چابهار تا زاهدانِ مركز. از سيستان تا بلوچستان. فقط در همان يك فقره تصادف با سوختبري يك مادر باردار، چند كودك و نوجوان و جوان و زن و مرد دردناك و تكاندهنده دستشان كوتاه شد از زيستن؛ كوتاه شد! كوتاهِ كوتاه. جادههاي تك بانده و تك لاين، مسيرهاي پرپيچ وخم و ناايمن، راههاي شلوغ و پرتردد و نيز گرويدن سيل بيكارانِ اين روزها به سوختبري و حتي كفاف نكردن مخارج شاغلان همه را راهي جادهها كرده و مرزها تا با حمل و فروش سوخت نان بستانند به قيمت جان! و نان بدود و همه در پياش اينگونه دوان! امان و صد امان از سهل رفتن اين همه جان!