رسانههاي نوين اخلاق اجتماعي و اخلاق سياسي
زهرا نژادبهرام
پلزني اصطلاحي براي پيوند ميان دو امر سرنوشتساز يعني اخلاق سياسي و اخلاق اجتماعي است تا بتوان با اتكا به اين ظرفيت كه در بستر رسانههاي نوين شكل ميگيرد، شيرازههاي انسجام اجتماعي را بازنمايي كرد. اخلاق اجتماعي كه محور تحول مدنيت در جوامع هست، بستري حياتي براي تحقق اخلاق سياسي بوده است. فيلسوفان بزرگ جهان از سقراط تا افلاطون و ارسطو و فارابي و صدرالمتالهين تا انديشمندان معاصر جملگي بر مساله اخلاق تاكيد داشتهاند و آن را فضيلتي برجسته در جوامع بشري دانسته و هر يك از منظر خود به آن پرداختهاند. اما در جهان معاصر با تولد رسانههاي نوين و انقلاب ارتباطي اخلاق شكل ديگري پيدا كرده و از امري فضيلت محور به امري الزامي براي دوام و قوام جامعه مبدل شده است. در اين بستر همه اعضای جوامع در شكلگيري آن به يك نسبت سهم دارند، اما امروزه فاصلهاي چشمگيري ميان اخلاق سياسي و اجتماعي ايجاد شده كه بخش بزرگي از آن به قدرت و ابزارهاي آن وابسته است. چيزي كه در امر سياسي اجتنابناپذير و در حوزه اخلاق اجتماعي كمياب است. از اين رو پلزني ميان اين دو اخلاق براي حفظ قوام جامعه امري ضروري و اجتنابناپذير شمرده ميشود. با نگاهي به تحولات سياسي جوامع تصويري متفاوت از اخلاق سياسي و اخلاق اجتماعي پيش روي است كه نيازمند واكاوي جدي است و به نظر ميرسد، اخلاق سياسي همه مرزهاي اوليه اخلاق را به حاشيه رانده است. اين نوع اخلاق به دليل برخورداري از قدرت به معناي سخت و نرم آن تصويري متفاوت از الزامات اجتماع محور را به نمايش گذاشته است. براي عبور از اين شكاف نيازمند ابزاري موثر براي پيوند دوباره آنها هستيم و به نظر ميرسد بستر اين پلزني در دنياي رسانه باشد. رسانه با كاركرد دوسويه در قالب نهاد پيامرسان و پيامده قادر به ايجاد اين پل حياتي براي تداومگرايي اخلاقي است. در اين ميان رسانههاي نوين با نگاهي متفاوت قادر به هموار كردن اين راه هستند. اين رسانهها به دليل ساختارهاي خاص و منحصر به فرد در فرآيند شكلگيري اخلاق عمومي كه متضمن خير عمومي است، جايگاهي برجسته را به خود اختصاص داده كه بهرهگيري از آن فرصتي كمنظير براي رفع اين شكاف را فراهم ميكند. پلزني ميان سرمايه نمادين و قدرت نهادي كليد محافظت و بازتوليد اخلاق اجتماعي است؛ وقتي اين پل با شفافيت، نمايندگي واقعي، تفويض اختيارات و ترجمه شواهد با سياست همراه باشد، اخلاق اجتماعي از حالت نمادين به نهادينه شده و پايدار تبديل ميشود. از اين رو با توجه به اين ضرورت براي حفظ و ترويج اخلاق اجتماعي و محافظت از آن در برابر اخلاق سياسي لازم است:
1- هنجار به حق تبديل شود: پلزني امكان ميدهد كه ارزشها و مطالبههاي اخلاق اجتماعي (مثلا عدالت فضايي يا حق دسترسي به فضاهاي عمومي) به حقوق و سياستهاي قابل اجرا بدل شوند؛ در نتيجه اخلاق اجتماعي از سطح نمادين به سطح الزامآور ارتقا مييابد.
2- مشروعيت و پاسخگويي در يك امتداد باشند: وقتي هنجارهاي اجتماعي در نهادها بازتاب مييابند، نهادها مشروعيت بيشتري مييابند و در برابر جامعه پاسخگو ميشوند و امكان محافظت از هنجارها را تقويت ميكند.
3- مطالبات نمادين مصادره نشود: اتصال نمادين بودن مطالبات به قدرت نهادي مانع آن ميشود كه روايتها تنها در فضاي نمادين (رسانهاي) محبوس بمانند يا توسط بازيگران قدرتمند مصادره شوند. از اين رو رسانههاي نوين يك فرصت براي بازآرايي مجدد اخلاق سياسي است.
الزامات ذكر شده از طريق رسانههاي نوين ميتواند تصويري موثر و جدي را پيدا كند، آن گونه كه با خودسازماندهي افقي، توليد محتواي ارزان و انتشار سريع روايتهاي ميداني توان بروز و ظهور ارزشهاي و ايستارها را بيشتر كند. اين ظرفيتها قابليت آن را دارند كه حتي سرمايه نمادين گروههاي حاشيهاي را تقويت و زبان مشترك هنجاري را بازتوليد سازند. سرمايههايي كه در بستر اخلاق اجتماعي و ارزشهاي آن فضاي گفتوگو، تفاهم و مدارا را بازتوليد ميكند. در واقع سرمايه نمادين اخلاق اجتماعي در رسانههاي نوين باز توليد ميشود و قدرت نماديني را ايجاد ميكند كه فرآيند پلزني با عرصه سياسي را معنادار ميكند. اخلاق اجتماعي در اين ميانه خواست و نظر خود را با اتكا به ارزشهاي اجتماعي و فرهنگي از طريق رسانههاي نوين به نمايش ميگذارد و در كشاكش گفتوگوي برگرفته در اين رسانهها كه از خاستگاه ساختار افقي آنها بر ميآيد، قدرتي براي چانهزني به عرصه سياسي منتقل ميشود تا در مسير تبادل نظر، مبدل به رويه و قانون شود. اينجاست كه ابزار رسانه آن هم در شكل خاصش يعني رسانههاي نوين در نقش واسطهگري يا همان فراهم ساختن فضاي گفتوگويي، قدرت نمادين اخلاق اجتماعي را مبدل به نرم سياسي و قانون ميكند تا بتوان بستر شكلگيري جامعه با دوام را معنا و امكان حيات اجتماعي را تقويت كند. در واقع اين رويكرد حالت خوشبينانه براي تفاهم ميان اخلاق اجتماعي و سياسي است. اما در حالت بدبينانه در صورت عقبنشيني رسانههاي نوين از در برگيري اين ارزشهاي اجتماعي و دور شدن از فضاي انتشار سرمايه نمادين جامعه، احتمالا اخلاق اجتماعي به دليل قدرت اخلاق سياسي به ناگزير عقبنشيني ميكند و شيرازههاي ايستارها و ارزشها كمكم كمرنگ ميشود! آن زمان موقعيت سياهنمايي كه وجه رايج اخلاق سياسي در اين زمانه شده جاي ارزشهاي برجسته اخلاق اجتماعي را ميگيرد و تبعاتي را با خود همراه ميسازد كه به بخشي از آن ميتوان اشاره كرد:
٭ بحران مشروعيت: سياهنمايي اعتماد عمومي به نهادها را تضعيف ميكند و گسست ميان شهروندان و دولت را تعميق ميبخشد.
٭ قطبيشدن اخلاقي: روايتهاي سياهنمايانه مرزهاي اخلاقي را سختتر ميكنند و همدلي و همبستگي اجتماعي را كاهش ميدهند.
٭ مشروعسازي سياست حذف ديگران: سياهنمايي ميتواند توجيهي براي اقدامات مستثنيكننده ايجاد كند و منجر به طرد گروههايي را كه به عنوان «مساله» تصوير شدهاند، مشروع جلوه كند.
٭ضعف سياستورزي عقلاني: گفتوگوي مدني و تصميمسازي مبتني بر شواهد تضعيف ميشود، زيرا سياست بر پايه ترس و تصاوير اغراقآميز شكل ميگيرد.
در اين راستا روايتهاي جايگزين با توجه به قدرت امر سياسي شكل اخلاق سياسي را بدون اتكا به ارزشهاي اخلاق اجتماعي انتشار ميدهد و احتمالا فرآيند انسجام اجتماعي را با شكاف جدي همراه ميسازد كه عبور از آن بسيار دشوار يا ناشدني است. لذا پلزني رسانههاي نوين براي پر كردن شكاف تلاش براي برتري اخلاق سياسي نسبت به اخلاق اجتماعي تنها راهكار عبور از اين بحران است كه بايد از سوي كنشگران و سياستورزان مورد توجه قرار بگيرد.
در نهايت رسانههاي نوين سرمايه نمادين جوامع را بازتوليد ميكنند و ميتوانند قدرت نماديني پديد بیاورند كه زمينه چانهزني با عرصه سياسي را فراهم ميسازد. پلزني اين رسانهها كه بايد شفاف، نمايندهمحور، متصل به منابع و توانمند در ترجمه روايت به شواهد و سياست باشد راه گريز از بنبست اجتماعي است كه قدرت عرصه سياسي به اجتماع تحميل ميكند. در غير اين صورت اخلاق سياسي مسلط تصويرگر هنجارها خواهد شد نه بازتابدهنده خواست اجتماعي و قوامدهنده انسجام اجتماعي كه بنمايه آن خير عامه و فضيلت فردي و جمعي است.