فردگرايي چيست و چه تأثيري بر زندگي اجتماعي دارد؟
غالبا وقتي صحبت از جوامع غربي ميشود، اولين ويژگي منتسب به آنها را فردگرايي ميدانيم، اما شايد منصفانه نباشد كه بدون شناخت ماهيت فردگرايي در جوامع متعدد، آن را صرفا به ريشههاي غربي نسبت دهيم و انكارش كنيم.
چالش اصلي اين بحث اين است كه فردگرايي چطور با جمعگرايي، به عنوان يك ارزش اجتماعي، در تضاد قرار ميگيرد؟
بهطور معمول، در نگاه اول، فردگرايي به معناي كاهش تعامل اجتماعي و تضعيف پيوندهاي انساني ديده ميشود، زيرا تعامل اجتماعي براي انسانها يك نياز ضروري است و فردگرايي نقطه مقابل آن به نظر ميرسد.
پس سوال اين است: با وجود اين تناقض، چرا در همه جوامع انسانها به فردگرايي گرايش دارند؟ و چرا حتي كساني كه فردگرا هستند، همچنان به تعامل اجتماعي نياز دارند؟
فردگرايي از فلسفه تا امروز
بهطور خلاصه، فلسفه فردگرايي بر سه اصل ارزشهاي فردي، استقلال و آزادي استوار است و ريشههاي آن از انديشههاي يونان باستان، رنسانس و دوران روشنگري تا امروز ادامه دارد. تحولات اقتصادي و اجتماعي نيز اين روند را تقويت كردهاند.
فردگرايي، ابتدا پاسخي به ساختارهاي سنتي بود و بعدها به يك ارزش اجتماعي تبديل شد كه ميتواند مثبت يا منفي باشد. اين مفهوم پويا، زماني شكل گرفت كه فرد و ساختارها، گاه در مقابل هم قرار گرفتند و آزادسازي افراد از ساختارهاي محدودكننده به يكي از اصول مهم آن تبديل شد.
با گسترش فردگرايي و ظهور دستاوردهاي مثبت فردي، مشكلات اجتماعي هم پديد آمد. در نتيجه، هم افراد و هم ساختارها آن را نقد كردند و فردگرايي به دو بخش مثبت و منفي تقسيم شد، بهطوري كه وقتي به پيوندهاي اجتماعي آسيب ميزند، جنبه منفي پيدا ميكند. به اين ترتيب، فردگرايي مفهومي پويا است كه هم فرصت ميآفريند و هم چالش، و اثر آن بستگي به رفتار و تعامل افراد با جامعه دارد.
ميتوان نتيجه گرفت كه فردگرايي ذاتا نه خوب است و نه بد و نميتوان آن را بهطور مطلق ارزش يا ضد ارزش دانست. به نظر ميرسد راه مواجهه درست با آن، توجه به نقش و عامليت افراد است؛ يعني به جاي ارزشگذاري، ميتوان با رويكردي منعطف و متعادل با آن برخورد كرد.
تعادل اجتماعي در دنياي فردگرا
همانطور كه پيوندهاي اجتماعي براي حفظ ارزششان نيازمند دوستي، شفقت و انعطافند، فردگرايي هم در بستر تعادل معنا پيدا ميكند. بنابراين چالش اصلي جامعه، ساخت مسير تعادل است، نه حذف فردگرايي.گاهي پذيرش تنوع فرهنگي و ديدگاههاي متفاوت ضرورت دارند و تعارض فرهنگي به حساب نميآيند.
فردگرايي ذاتا ضد ارزش نيست؛ بلكه تحولي پوياست كه در سازگاري با شرايط اجتماعي و محيطي شكل ميگيرد. افراد لزوما در انزوا فردگرا نميشوند؛ بلكه ساختارهاي مدرن گاهي ناگزير آنها را به بازيگراني فردگرا تبديل ميكند. بنابراين، مفهوم فردگرايي برخلاف نامش، يك ويژگي اجتماعي است كه در زندگي جمعي و مدرن معنا پيدا ميكند، نه در تنهايي و انزوا.
فردگرايي صرفا يك انتخاب نيست، بلكه محصول رفتار و كنش افراد در ساختارهاي مدرن است. حتي در جوامع فردگرا، ميتوان ميل طبيعي انسان به تعامل اجتماعي را در رفتارهاي روزمره مانند ارتباط چشمي، گفتوگو يا سر حرف را باز كردن در كوچه، خيابان، اتوبوس و مترو مشاهده كرد. بنابراين ويژگي ذاتي انسان ميل به زندگي و پيوند اجتماعي است و چالش اصلي جوامع، ايجاد تعادل ميان فردگرايي و تعامل اجتماعي است، مگر آنكه ساختارها فرصت اين تعاملات را محدود كنند.
پيوندهاي زنده جمعي و خلاقيت انسان امروز
در فرهنگهاي فردگراي جهان هم انسانها همواره به دنبال تعامل و پيوند اجتماعي هستند، اما شيوه اين ارتباطات بسته به فرهنگ و ساختارها متفاوت است. گفتوگوهاي كوتاه در كافههاي محلي، قدم زدن و سلامواحوالپرسي در پاركها، بازي كودكان كه والدين را به گفتوگو ميكشاند، يا حتي مكثي براي نوازش حيوانات خانگي يكديگر در خيابان، نمونههايي ساده اما زنده از اين پيوندهاست. كمك داوطلبانه به سالمندان يا افراد ناتوان در حمل وسايل روزمره، نشستن روي نيمكتهاي عمومي و وارد شدن به گفتوگو با غريبهها، يا تبادل لبخند و چند جمله كوتاه در صف فروشگاهها نيز به همان اندازه، بخشي از اين تعاملات روزمره محسوب ميشود.
در سطحي گستردهتر، حضور در رويدادهاي شهري مانند مسابقات دوچرخهسواري، رقابتهاي ورزشي محلي، جشنوارهها و جشنهاي خياباني، كنسرتها و برنامههاي هنري خياباني، بازارچههاي خيريه، جشنوارههاي غذا، شبهاي فرهنگي و كمپينهاي داوطلبانه شهري، همگي فضاهايي فراهم ميكنند كه شهروندان را گرد هم آورده و تجربه حضور در كنار يكديگر را لذتبخش ميكنند. ماهيت اين فعاليتها فراتر از تعاملات روزمره و كوچك است؛ آنها زمينه گفتوگوي بين فرهنگي، تبديل خيابانها به گالريهاي هنري عمومي و حتي كاشت جمعي درختان را فراهم ميكنند و نشان ميدهند چگونه تجربههاي جمعي ميتوانند خلاقيت فردي و پيوند اجتماعي را همزمان تقويت كنند.
اين اشكال متنوع تعامل نشان ميدهد كه حتي در بطن جوامعي كه به فردگرايي شهرت دارند، ميل انسان به پيوند اجتماعي همچنان زنده و پررنگ است و تنها صورت آن با تغييرات فرهنگي و ساختاري دگرگون شده است.
يكي از نقدهاي هميشگي ما اين است كه چرا همه سرشان در گوشي است و ارتباطات ضعيف شده است. اما كمتر كسي به خلاقيت انسان مدرن در مواجهه با اين شرايط و پيدا كردن راههاي تازه براي تعامل توجه ميكند. پيوندهاي كوچك روزمره براي پايدار ماندن، به خلاقيتهاي بزرگ نياز دارند. قرار نيست در برابر تغيير تسليم شويم، اما ميتوانيم آن را بپذيريم و با خلاقيت، مسيرهاي تازهاي براي تعامل اجتماعي بسازيم. لازم است هم در فكر و هم در عمل متعادل باشيم؛ تغيير را بپذيريم و براي مديريت آن ايدهپردازي كنيم، نه اينكه بخواهيم فردگرايي را از ساختارهايي كه امكان حذف آن را نميدهند، حذف كنيم.
پذيرش تغيير، آيندهنگري در مسير خلاقيت و تعامل
در دنياي امروز، سرعت تغيير و مدرنيته باعث شده راههاي سنتي تعامل اجتماعي ناكافي باشند. براي حفظ پيوندهاي جمعي نيازمند خلاقيت و نوآوري در روشهاي تعامل روزمره هستيم و هنوز فرصتهاي زيادي براي تجربه تعاملات واقعي وجود دارد. بازگشت صرف به شيوههاي سنتي، بدون خلاقيت و پويايي، نميتواند زندگي جمعي را فعال نگه دارد. تنها با پذيرش تغيير ميتوان راههاي تازهاي به روي آينده گشود، زيرا راه گريزي از حال و آينده وجود ندارد. حال و آينده قفس نيستند، ترسناك نيستند و به انحطاط نميروند؛ آنها همان زندگي جاري هستند.
به جاي نقد و مقاومت، راهحل، ايجاد فضاهاي جمعي و به رسميت شناختن شكلهاي جديد تعامل براي همه اقشار جامعه در چارچوب اخلاق اجتماعي است. همه افراد بايد فرصت شركت در اين تعاملات و بروز خلاقيت در زندگي جمعي را داشته باشند.
در زندگي روزمره، صف نانوايي، بازي كودكان در كوچه و بوستان، گفتوگو در محلهها يا بازارچههاي خيريه نمونههاي كوچك اما اثرگذار پيوندهاي اجتماعياند.
در سطح گستردهتر، رويدادهاي بزرگ فرصت تجربه جمعي فراهم ميكنند: پيادهروي اربعين، مراسم محرم و نذريها، جشنهاي نوروز و محلي، مسابقات ورزشي ملي، نمايشگاه كتاب تهران و اجراهاي موسيقي و نقالي در ميدانها و سفرهخانهها. همه اين فضاها شهروندان را گرد هم ميآورد و امكان تعامل، همبستگي و خلاقيت جمعي را در زندگي اجتماعي فراهم ميكند.
اما آنچه بايد توجه داشت، اين است كه چالش اصلي، بازآفريني فضاهايي براي ايجاد تعادل هوشمندانه بين علايق فردي با تجربههاي مشترك جمعي همه افراد است؛ فضاهايي كه امكان گفتوگو، همكاري، مشاركت و نوآوري را براي همه اقشار جامعه فراهم كنند و هر كس بتواند در آن حضور داشته باشد. جامعه بايد آمادگي پذيرش تغييرات مدرن فرهنگي و بهرهبرداري از فرصتهاي تازه براي تقويت پيوندهاي اجتماعي را دارا باشد. تنها با چنين رويكردي ميتوان مسيرهاي تازهاي براي زندگي جمعي و تعاملات اجتماعي گشود و آيندهاي پويا ساخت.
دانشآموخته جامعهشناسي فرهنگي